شماره ۵۷۷ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۰ خرداد
صفحه را ببند
توانمندسازی جامعه از کدام راه می‌گذرد؟

ناهید توسلی نویسنده و پژوهشگر

از آن‌جا که پرسش درباره توانمندسازی «جامعه» است، بنابراین می‌بایست پرسش به آن را از راهی آغاز کنم که راه «جمعی» باشد و نه فردی! این نکته را به این دلیل در آغاز این مطلب اشاره کردم تا بتوانم توپ را در زمین کارکرد «جامعه» بیندازم و نه در زمین فردها، فرهنگ، دولت، نهادهای غیردولتی یا ...
بدیهی ا‌ست که «جامعه»، بدون شهروند نه موجودیت می‌تواند داشته باشد و نه معنا. بنابراین آن چه از «جامعه» منظور نظرم هست مجموعه شهروندانی‌اند که در فضایی جغرافیایی و مقطعی تاریخی با یکدیگر می‌زیند؛ «زیستن»ی توأمان که آنان را در تعامل با یکدیگر قرار می‌دهد.
 از آن‌جا که مسائل مربوط به جامعه‌شناسی در تخصص علمی - آکادمیک جامعه‌شناسان است، من ناگزیر از حوزه تجربی - علمی خودم نقدی به راهکارهایی که تاکنون در رابطه با توانمندسازی جامعه‌ها صورت گرفته است می‌پردازم.
 مهم‌ترین نقصان و کمبودی که سد راه توانمندشدن یک جامعه، که شمول‌اش آحاد شهروندان آن است، شده و می‌شود، حضور نابرابر و ناعادلانه همه شهروندان آن جامعه است.
 از آن‌جا که نهادهایی که مسئولیت توانمندسازی یک جامعه بر دوش‌شان بوده و هست نهادهایی «مردمحور» بوده و هنوز هم برخی از آنها هستند، می‌خواهم نگاهی به این نوع توانمندسازی مردمحور داشته باشم و بگویم که، آن چه تاکنون راهکارها، ویژگی‌ها، معیارها و ارزش‌های توانمندسازی جامعه‌ها بوده و توانمندسازی اگر نه مردانه، اما راهکارهای توانمندسازی مردمحور در چارچوب «گفتمان مذکر» بوده است.
توانمندسازی هر جامعه بیش از هر چیز به حضور فیزیکی و اندیشواری همه آحاد شهروندان آن جامعه از هر جنس، سن، زبان، دین، آیین، فرهنگ و... دیگر توانایی‌های انسانی نیاز دارد.
 مگر نه این‌که همه این آحاد جامعه با یکدیگر زندگی می‌کنند و در روابط انسانی خود نیازمند یکدیگر هستند؟ پرسش این است که آیا این توانمندسازی باید تنها به یک جنس تعلق بگیرد یا از سوی یک جنس اعمال شود؟ یا هر دو جنس در این امر باید حضور داشته باشند و اساسا مسئول‌اند؟ نه مگر در همه نهادهای فرهنگی، علمی، دانشگاهی، اجتماعی، اقتصادی، هنری، سیاسی و... همه شهروندان عملا حضور دارند و باید داشته باشند؟ اگر آری، پس چرا این همه تبعیض‌های جنسی و جنسیتی در بیشتر جامعه‌ها دیده می‌شود؟ نه مگر جامعه توانمند، جامعه‌ای است که در آن اندیشه، تفکر، علم، دانش و هنر و دیگر ویژگی‌های جهان امروز در دسترس همه شهروندان باشد و همه بتوانند از این امکانات بهره‌مند شوند؟
جامعه، نهاد واحد و منسجمی است که چون از مجموعه واحدهای مستقل تشکیل شده است، برقراری تعادل و برابری در آن نیاز به همزیستی و تعامل برابر و عادلانه واحدهای مستقل با یکدیگر، در درون خود دارد. برای دستیابی به این همزیستی برابر و عادلانه، بی‌شک ارایه راهکارها از سوی همه این واحدها ضروری‌ است.  باورداشتن و آموزش دادن نگاه برابر و عادلانه انسان‌ها به یکدیگر، فارغ از هر نوع ویژگی طبیعی یا اکتسابی در همه امور و حوزه‌ها، به‌ویژه در حوزه جنس - جنسیتی، از مولفه‌های بسیار مهم و غیرقابل انکار برای توانمندبودن و توانمندسازی یک جامعه است.
  بدیهی است توانمندبودن یک جامعه در همه امور تنها و تنها با حضور برابر و عادلانه فیزیکی و اندیشواری همه شهروندان، فارغ از جنس، رنگ، زبان، دین، باور، ثروت، علم، دانش و... میسر می‌شود. شهروندان یک جامعه در گستره وسیع مادران- پدران، خواهران- برادران، فرزندان دختر - فرزندان پسر و درنهایت شهروندان مونث- مذکر تعریف می‌شوند.
غیبت یا حذف هریک از این شهروندان، که جایگاه عاطفی - احساسی خود را دارند و هریک براساس توانایی‌های جسمی - روانی خود در این مجموعه کارکرد دارند و تعریف می‌شوند، موجب نابسامانی، ناکارآمدی و ناتوانی در ساختار کل آن جامعه می‌شود.

چنین غیبتی، نه‌تنها در ارایه راهکار برای توانمندسازی یک جامعه، بلکه در رسیدن به اهداف «حقوق انسانی» شهروندان یک جامعه نیز اثرگذار خواهد بود. جامعه‌هایی که بر پایه مدیریت و ساختار تک‌جنسی مردمحور شکل می‌گیرند جامعه‌هایی خشک، متصلب، کم‌عاطفه و از همه مهم‌تر جامعه‌هایی «خشن» با شهروندانی (زن و مرد) خشن هستند، جامعه‌هایی سرشار از «تابو»های جنسی  عقیدتی که راه را بر سیرورت انسانی شهروندان نیز می‌بندد. تفکیک شهروندان به جنس - جنسیتی و محروم کردن هر قشر از بخشی از نعمت‌هایی که طبیعت برای همه برابرانه مهیا کرده است و بی‌بهره ماندن قشری از بخشی از این نعمت‌ها، جامعه را دچار بیماری می‌کند و جامعه بیمار بی‌شک جامعه‌ای ناسالم و آسیب‌پذیر می‌شود. جامعه سالم، همان‌گونه که باید از همه بدی‌ها، زشتی‌ها، بیماری‌ها و خشونت‌ها عاری باشد می‌بایست از نفس گرم و هستی بخش «زن - مادر» در کنار «مرد - پدر» نیز بهره‌مند شود.
بخش عظیمی از نامهربانی انسان‌ها با یکدیگر، کینه‌ها، دشمنی‌ها، خودخواهی‌ها، خویش محوری‌ها، گردن‌کشی‌ها، آزار رساندن‌ها به یکدیگر، خشونت‌ها، نزاع‌ها، کشت‌وکشتارها، جنگ‌ها و... در غیبت حضور همان «نفس گرم و هستی بخش زن - مادر» است که جهان را این‌گونه ساخته که اینک می‌بینیم و مبتلا به آن هستیم. شهروندی که بی‌هیچ عذر و بهانه‌ای شهروند دیگر را، که حق زیستن برابر مانند او دارد این سان سبعانه گردن می‌زند، محصول فرهنگ جامعه‌ای بیمار و روانی است، جامعه‌ای که همه مولفه‌هایش بر محور و پایه گفتمان و اندیشه تک جنسه مردانه بدون گفتمان مهرورزانه و عاشقانه و محبت‌آمیز «زن - مادر» شکل گرفته است.
راهکار توانمندساختن هر جامعه از حضور «فیزیکی و اندیشواری» برابر و عادلانه آحاد شهروندان آن جامعه، که شمول‌اش زنان و مردان هستند و راهکارهایش بر پایه «خرد جمعی دوجنسه یا فراجنسی»، استوار است می‌گذرد؛ حضوری سخت طبیعی و غریزی که حقوق انسانی هر شهروند در آن تأمین خواهد شد.   


تعداد بازدید :  112