شماره ۵۷۵ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۷ خرداد
صفحه را ببند
راهیان‌نور، کاروان جانبازان

رمضانعلی کاووسی جانباز

روز سوم به گمرک خرمشهر رفتیم. راوی از روز فتح خرمشهر و زمانی‌که عراقی‌ها گله‌ای اسیر نیروهای ما شدند، گفت. گمرک فعال بود. خودرو‌های مدل بالای وارداتی جلب توجه می‌کرد.
از پل‌نو به طرف شلمچه حرکت کردیم. كمي كه جلو رفتیم، سمت چپمان تابلوي نهر خَيِّن دیده می‌شد. از مسجد کوچکی که درحال تعمیر بود گذشتیم و به پاسگاه خودمان رسیدیم. برای رفتن روی دژ که شیب تندی داشت چند نفر با هم ویلچرهایمان را بالای دژ بردند. در وهله اول چشم‌مان به پاسگاه عراقی‌ها خورد.  این نهر جزيره بوارين عراق را از شلمچه ايران جدا كرده بود. آقای نجیمی که خودش یکی از رزمندگان عملیات کربلای 4 بود برایمان توضیح داد که چگونه بچه‌های ما در زمستان‌ سال 65 از این نهر عبور کرده‌اند و چگونه در آن طرف نهر توسط دشمن قلع‌وقمع شده‌اند. او گفت که منافقان یا ستون پنجم روز و حتی ساعت آغاز عملیات کربلای 4 را به دشمن گزارش داده بودند.
یکی از قایقرانان عملیات کربلای 4 هم بین ما روی ویلچر نشسته بود. آقای احمدی بهتر از ما نسبت به منطقه توجیه بود؛ چون خودش همینجا ترکش خورده بود. احمدی با دست به طرف آب‌ها اشاره کرد و گفت: «در همین حوالی بود که قایقی که من هدایتش می‌کردم از حرکت ایستاد. هرچه استارت زدم، روشن نشد. وقتی موتور قایق را بالا آوردم دیدم پروانه قایق در شکم یکی از غواص‌های شهید خودمان گیر کرده است.»
وقتی یکی از راویان دفاع‌مقدس (آقای احمدیان) شروع کرد به صحبت‌کردن، همه زائران تحت‌تأثیر قرار گرفتند. خیلی از آنها و مخصوصا دانشجویان دختر گریه می‌کردند.
 بعد به موزه خرمشهر رفتیم. مسئول موزه گفت که بعد از اشغال خرمشهر این‌جا ستاد جنگ یکی از لشکرهای عراق بوده است. عراقی‌ها روی دیوار موزه نوشته بودند: «جئنا لنقبی» یعنی آمده‌ایم تا بمانیم.
چون آسانسور خراب بود ما نتوانستیم به طبقه دوم و سوم موزه برویم. پیشنهاد می‌کنم هرکدام از شما به خرمشهر رفتید، برنامه‌ریزی کنید، حتما این موزه را ببینید..
برای نماز جماعت مغرب و عشأ به مسجد جامع خرمشهر   رفتیم.
 با مردم خرمشهر دیدار کردیم. حاج‌آقا ماندگاری که در برنامه سمت خدا صحبت می‌کند هم آن‌جا بود و از بچه‌ها دلجویی کرد.
صبح روز سه‌شنبه به طرف اهواز حرکت کردیم. به معراج شهدای اهواز رفتیم.    
در آن‌جا یکی از دوستان مجازی‌ام دکتر پیمان حسیبی را ملاقات کردم و به طرف اصفهان حرکت کردیم. 


تعداد بازدید :  256