بخشعلی قنبری عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد
دومین مفهومی که در رابطه انسان با خدا یا به تعبیر دیگر، وظیفهشناسی انسان در قبال خدا مطرح میشود، مفهوم «امید» است. در ابتدای سخن باید بگویم که امید، یکی از مقولات و مفاهیم اخلاقی برخی از ادیان نیز هست. مثلا امید در مسیحیت، یکی از سه مفهوم اصلی اخلاق مسیحی است. مسیحیان معتقد هستند که 7 مفهوم وجود دارد که 4 مورد آنها ناسوتی است و 3 مورد لاهوتی است. اولین مفهوم از مفاهیم لاهوتی، ایمان است و دومی، امید است.
مقوله امید در جای جای مثنوی مولوی نیز در باب رابطه انسان و خدا، بسیار مطرح شده است. مراد از امید، یک نوع «حالت» است؛ به این دلیل که عارفان، امید را ازجمله احوال میدانند، نه ازجمله مقامات که قابل کسب باشد. امید ازجمله احوال خارج از اختیار انسان محسوب میشود؛ چراکه هیچیک از احوال، به دست آوردنی نیستند، بلکه به دست آمدنی هستند. اما اینکه چطور میتوانیم مقولهای مثل امید که مقولهای به دست آمدنی است را جزو وظایف انسان در قبال خدا قرار بدهیم، به این دلیل است که خود امید، گرچه فعل اختیاری انسان نیست، اما مقدمات امید، اختیاری است. به واسطه همین مقدمات است که میتوانیم امید را جزو مفاهیم و وظایف اخلاقی انسان بدانیم.
از این جهت که امید، «وظیفه» است، مشمول «باید و نباید» میشود. یعنی میتوان گفت که به فلانی امید داشته باشید و به فلانی امید نداشته باشید. اما آنچنانکه پیشتر (در جلسات پیشین) اشاره کردم، امید، مثل سایر مفاهیم اخلاقی، زمانی میتوانند در انسان محقق شوند که به اصطلاح روانشناسان، به امر روانی تبدیل شوند و جزو نهاد بشر قرار گیرند و به اصطلاح عارفان، به «مقام» تبدیل شوند و ماندگار شوند. آنهم طبیعتا به تکرار و ممارست، ممکن و میسر خواهد شد. اما امید مانند مقولهای مثل «صبر» نیست؛ بلکه باید مقدمات آن فراهم شود؛ و به این جهت، تمرین و ممارست ما به مقدمات آن تعلق میگیرد، نه به خود امید.
امید حالتی است که شخص عارف یا عامی، نسبت به آینده دارد. لذا امید، از مفاهیم ناظر به آینده است. به این معنا که شخص امیدوار، منتظر است که در آیندهای نزدیک یا دور، حوادثی رخ دهد که موجبات شادی او را فراهم کند. یعنی اتفاقاتی در آینده رخ خواهد داد که میتواند برای شخص، شادیبخش باشد و به تعبیر روانشناسان، موجب رضایت درونی فرد شود.
در مقابل امید، ناامیدی قرار میگیرد. مولوی معتقد است که انسانهای خداجوی و خداپرست، مبنایی برای ناامیدی ندارند. به بیان سادهتر، برای افراد خداجوی، ناامیدی اساسا متصور نیست. به دلیل آنکه ناامیدی در جایی وجود دارد که انسان، اعتمادش را نسبت به چیزی که پیشتر به آن اعتماد داشته، از دست بدهد؛ یا نسبت به چیزی که از بقای آن اطمینان داشته، اطمینانش را از دست بدهد. انسان خداپرست و خداجوی، ناامید نمیشود؛ چراکه خدای این افراد، همیشگی است و وعده او نیز، صادق و دایمی است. رابطه انسان با خدا نیز از دو جهت قابل بیان است؛ یکبار آزادی عمل در ایجاد رابطه با خدا است؛ یکبار آزادی عمل در ایجاد رابطه با بشر است. یعنی ابتکار عمل در ایجاد رابطه، یک باربا خدا و یکباربا انسان است. در هر حال، چه خداوند بخواهد و چه انسان بخواهد، این رابطه قابل تحقق است. از این جهت، انسان مومن و خداشناس، هرگز ناامید نمیشود. غزل زیبای حافظ موید این نکته است:
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند/ بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی/ وانگه به یک پیمانه می با من وفاداری کند
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او/ نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
مومنان، نگاهشان این است که « نومید نتوان بود از او». مولوی نیز همین موضوع را مدنظر قرار داده و در مثنوی، بسیار نیک به آن اشاره کرده است: نیستم میدوار از هیچ سو/ و آن کرم میگویدم لا تیآسوا
میگوید من از هیچ طرفی ناامید نیستم؛ چراکه دمبهدم از جانب خداوند به من پیغامی میرسد که ناامید مباش.
جا دارد در اینجا نکتهای در مورد فعل «نهی» مطرح کنم. در علم اصول، درباره اوامر و نواهی، سوالی مطرح شده و آن، این است که اوامر و نواهی آیا برای یکبار وضع شدهاند یا برای همیشه؟ مثلا وقتی به من میگویند ناامید نباش، آیا یکبار، برای مدت مشخصی ناامید نباشم، یا برای همیشه ناامید نباشم؟ عالمان علم اصول میگویند که اگر قرینهای وجود داشته باشد که این نهی یا این امر را مقید به «مرّه» یعنی «یکبار» بکند، میتوان گفت که برای یکبار وضع شده است؛ وگرنه برای همیشه خواهد بود. از این جهت مولوی زمانی که به آیه « لا تیآسوا» میرسد، میگوید این نهی، نهی مرّه نیست؛ نهی تکرار است. یعنی شما هیچوقت نباید ناامید شوید. بنابراین، جلالالدین محمد معتقد است که این آیه دمبهدم به گوش انسانهای خداپرست میرسد که هرگز حق ناامیدی ندارید، به این دلیل که این ناامیدی در قاموس انسان مومن به خدا وجود ندارد. لذا یکی از وظایف انسانهای مومن به خدا، امیدواری است. قرآن میفرماید: لا يايئس من روح الله الاّ القوم الكافرون؛ یعنی هرکه خدا را انکار کند، - اعم از انکار وجود یا رابطه خداوند- این فرد، کافر است و اوست که ناامید میشود.
دائما خاقان ما کردست طو/ گوشمان را مي کشد لا تقنطو ا
گرچه ما زین ناامیدی در گویم/ چون صلا زد
دست اندازان رویم
خاقان یکی از اصطلاحات چینی است. آنها خاقان را جانشین «شانگدی» (خدای چینیان) میدانستند. آنها معتقد بودند که خدا، در روی زمین یک جانشین دارد و آن جانشین، خاقان است. به همین دلیل، چینیها و ژاپنیها، معمولا امپراتوران خود را میپرستیدند. تا آنکه در سال ۱۹۴۵ رسما اعلام کرد که دیگر او را نپرستند و او پسر آسمان نیست. لذا در این بیت، خاقان اشاره به خداوند دارد.
مضمون بیت این است که خداوند گوش ما را گرفته و دایما میگوید مأیوس نباش! و بعد میگوید درست است که ما ناامید شده و در گودال افتاده بودیم، اما چون خدای ما ندایی درانداخت و آن ندا به ما امید داد؛ آنوقت ما دستوپایمان را گم کردیم و به جای آنکه با پاهایمان راه برویم، با سرمان راه رفتیم. مولانا در اینجا بسیار ظریف از واژه «گودال» استفاده میکند تا این ناامیدی را نشان دهد. کسانی که ناامید هستند، همواره پایین را نگاه میکنند. نماد انسان ناامید، نگاه رو به پایین است. کسانی که امیدشان را از دست میدهند، به پایان زندگی میرسند. به تعبیر سورن کییرکگور، کسی که ناامید میشود، نمیمیرد، بلکه به سوی مرگ حرکت میکند و در واقع این نمردن، از آن مردن
بسیار بدتر است.