مریم حسینینیا
من از پشت کوههای بلند آمدهام. ترجیح هم میدادم همان پشت کوه باقی بمانم اما کمبود آب و امکانات باعث کوچ اجباریام شد. تنها شده بودم و کسی نبود که با هم در برابر مشکلات تاب بیاوریم. البته مقاومت خوبی هم کردم اما همین مقاومت خوب هم روزی ته کشید و تمام شد. نفسهای آخر را میکشیدم که بعضی از ساکنان قدیمی برگشتند. نیامده بودند که بمانند. آمده بودند برخی از وسایل جاماندهشان را بردارند که وضع مرا دیدند و بدون توجه به میل یکجانشینیام، بلندم کردند و راهم انداختند.
در طول مسیر خاطراتی که قبلترها برایم تعریف میکردند را مرور کردم و دیدم همچنان دوست دارم پشت کوه باشم ولی بردنم. از بالای کوه نگاهی به پایینش کردم و بالاجبار پایین رفتم. جایی میانه کوه را انتخاب و خواهش کردم اجازه بدهند همانجا بمانم. قبول کردند و این شد که سالهاست ایمیل یاهو و جیمیل دارم اما فیسبوک و پلاس ندارم. اکانت توئیتر ندارم، عضو کلوب نیستم، لینکدین را در حد ساخت اکانت دارم، سالهای زیادی است که دیگر وبلاگ نمینویسم. فیسنما، افسران، هممیهن و.... که جای خود را دارد. به نظر عدهای وحشتناکم. تصوری از دنیای بدون این چیزها را ندارند و نمیدانند چطور ممکن است کسی باشد که از این ابزارها استفاده نکند. برایشان جالب است که چطور از وقایع آگاه میشوم و راه ارتباطی با من چیست؟ یعنی چه که فضای فیسبوک را نمیپسندی؟ از چه طریقی ممکن است پیدایت کنیم و کلا اینکه خیلی عجیبی.
این «پشت کوه»ی بودنم را در دنیای تلفنهمراه هم داشتم. از نصب ویچت، لاین، تانگو، وایبر، کیک، دیدی، واتسآپ، اینستاگرام، وایبر، تلگرام، نیمباز و... سر باز میزدم و ترجیح میدادم همان پاکتهای نامه برایم خبر بیاورند. اما همانطور که عمر نامهنگاری به پایان رسیده، عمر پیامک هم به آخرهایش رسیده بود و تنها اپراتور تلفنم و بانکها بودند که هر از چندی سلامی میکردند. در برهوتی از دوستان و آشنایان قرار گرفته بودم، اما همچنان مقاومت کردم تا تنها شدم. تنهایی مقوله غمانگیزی است. غمانگیز و دردآور. این شد که وایبر را نصب کردم.
فعال شدن وایبر کاملا این طرف کوهیام کرد. وارد دنیای رمزآلود مجازی شده بودم. شبکههای مجازی این امکان را فراهم کردند که بعضی از دوستانم را بعد از 10سال پیدا کنم، بدانم افرادی شماره تماسم را دارند که من حتی نمیدانم در کجای این کره خاکی زندگی میکنند. برخی از لیست شمارهها به افرادی تبدیل شدند که من حالا تصویری از چهرهشان داشتم و از قالب عددی ۱۱ رقمی خارج شدند. فهمیدم افراد در فضای مجازی زندگی بیپرواتری را پیش میگیرند که مجبوری هر از چندی بهشان یادآوری کنی که ما در دنیای واقعی محترمتر از این حرفها هستیم! لمس کردم که موجهای اجتماعی چقدر سریع شکل میگیرد و چه زود هم تبش فروکش میکند. چطور سریع افراد راه استفاده تجاری از تکنولوژی را یاد میگیرند و به خوبی هم از آن بهره میبرند. البته که نباید به هر سلامی، علیک بگویی و بلاک تنها گزینه قابل قبول در برابر بعضی از افراد است. همچنین به شایعههای رد و بدل شده، توجهی نکنم و نباید بحثهای سیاسی، عقیدتی و مذهبی را از این طریق پیش ببرم و دور از ادب است که در میان جمع با موبایلم خلوت کنم و یادم باشد فراموش نکنم که زندگی بیرون از صفحه موبایلم در جریان است.
[email protected]