| آنتوان چخوف |
«زندگی کردن به هر طریقی هم که باشد بهتر از اصلا زندگی نکردن است».
این گفتوگو تبدیل به بحثی داغ شده بود. بانکدار که آن زمان جوانتر و پرشورتر بود، ناگهان کنترلش را ازدست داد، مشت خود را بر روي میز کوبید، به طرف وکیل برگشت و فریاد زد: «این دروغ است. من با شما دو میلیون شرط میبندم که حتی پنج سال هم در یک سلول دوام نمیآورید.»
وکیل جواب داد: « اگر واقعا جدي گفتید. شرط میبندم که نه پنج سال بلکه پانزده سال دوام خواهم آورد.»
بانکدار فریاد کشید: «قبول است! آقایان من دو میلیون شرط می بندم. »
وکیل گفت: «قبول است .شما دو میلیون شرط می بندید، من آزادي ام را».
بدین ترتیب این شر طبندي مضحک و مخاطرهآمیز انجام شد. بانکدارکه در آن زمان میلیون ها کرور پول براي ولخرجی و هوسرانی داشت، از شادمانی خود را باخته بود. در طول شام به شوخی به وکیل گفت :
«مرد جوان ، قبل از اینکه دیر شود سر عقل بیا. دو میلیون براي من پولی نیست اما تو سه یا چهار سال از بهترین دوران زندگی ات را از دست خواهی داد. میگویم سه یا چهار زیرا هرگز بیشتر طاقت نخواهی آورد. در ضمن مرد بیچاره فراموش نکن که حبس داوطلبانه بسیار سخت تر از حبس تحمیلی است. فکر اینکه هر لحظه این حق را داري که خود را آزاد کنی تمام زندگی را برایت در سلول زهر میکند. دلم برایت میسوزد».
شرط بندي