شماره ۵۷۲ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۴ خرداد
صفحه را ببند
انتقاد كافي نيست؛ الگوهاي رفتاري ما كدام است؟

احمد مرشدلو نقاش

تجربه از زمانی آغاز می‌شود که چشم می‌گشاییم. درصد کمی از شناخت ما غریزی‌ست. ما چیزی جز بستری که در آن رشد یافته‌ایم نیستیم و این‌که فکر کنیم کودکانمان یا نسلی که تربیتشان برعهده ما است، جدا از آموزه‌های درست یا غلط ما خواهند بود، کوته فکری‌ست.
خانواده مکان آموزشی هر انسانی است که با توجه به موقعیت‌های فرهنگی و طبقه اجتماعی جایگاهی منحصربه‌فرد دارد. آغاز هر نظام آموزشی والدین هستند و این مجموعه تربیتی را در ذهن کودک می‌سازند. از تربیت به‌عنوان مجموعه یاد می‌کنم، به این دلیل که بر این باورم تربیت انسان‌ها مجموعه‌ای از آموخته‌هاست که در دوره‌های مختلف به ذهنشان تزریق یا با تفکر انتخاب می‌شوند.
من جامعه‌شناس نیستم اما به‌عنوان یک هنرمند اجتماعی، پرونده‌های رفتاری بی‌شماری را در ذهن دارم. انسان‌هایی که با تناقض‌های رفتاری، خود و اطرافیانشان را آزار می‌دهند که متاسفانه این رفتار‌های ناهنجار به فضای کوچک ارتباطی انسان‌ها محدود نمی‌ماند، مادامی که این افراد جایگاه بالای اجتماعی نیز دارند؛ جایگاهی والا اعم از نفوذ و قدرت.
اما تناقض‌های رفتاری از دورانی می‌آید که شاید امروزه به سختی آن را به یاد بیاوریم. زمانی که نظام آموزش‌وپرورش تعالیمی را ارایه می‌کند که با آموزه‌های خانوادگی به‌شدت در تناقض است. کتاب‌های آموزشی دگمی که راه خلاقیت و تفکر را بر دانش‌آموز می‌بندند و خانواده‌هایی که به دروس مدرسه بدبین‌اند؛ کودکان را ناخودآگاه بر سر دوراهی و انتخاب می‌گذارند. غیرمنصفانه‌ترین عملی که همه ما یا انجام می‌دهیم یا با آن درگیریم. قدرت تمییز خود را از دست می‌دهیم و وقایع را یا سفید می‌بینیم یا سیاه! آد‌م‌ها را یا سفید می‌بینیم یا سیاه! از دوره کودکی همین را آموخته‌ایم؛ یا به مدرسه ایمان می‌آوریم یا به والدینمان. یکی حق و یکی باطل. یکی خیر و یکی شر! ما با این جنگ‌های درونی رشد و از نظام خانواده و مدرسه عبور می‌کنیم و به ارگانی می‌رسیم که پررنگ‌ترین نقش را در تربیت افراد برعهده دارد: صدا و سیما! به‌گمانم هیچ احتیاجی به توضیح ندارد که بگوییم چقدر برنامه‌ها و خط‌مشی متفاوت از یک رسانه یا حتی یک شبکه می‌بینیم. از تناقضات آشکار شعار‌ها و عملکرد‌ها گرفته تا خیر و شر سریال‌های بی‌مایه، همه‌وهمه بر اذهانمان تأثیرگذارند. پخش دروغ و نهی دروغ، رواج بی‌اعتمادی و بدبینی. پرداختن به موضوعاتی سخیف و شعارهای تربیتی و تعاریف انتزاعی از روابط سالم دادن. خود این مجموعه به تنهایی کافیست برای زوال ذهن مخاطب که دیگر نیازی به طرح مسائل دانشگاهی و مهجور بودن نظام آموزشی حاکم بر دانشگاه‌ها (به‌ویژه در مقوله هنر) باقی‌نمی‌ماند.
در اجتماع هم با کارگزارانی روبه‌رو می‌شویم که مانند ما از تناقضات تربیتی رنج می‌برند. رفتارهای ناهنجار با کسانی که قسمتی از زندگی‌شان به دست آنهاست یک‌طرف، آموزشی که به‌طور ناخواسته به سبب شغلشان به نسل بعدی  انتقال می‌دهند از سوی دیگر منجر به ادامه این روند قهقرایی‌ست.
با این حال گمان می‌کنم گله و شکایت یا با چشمی مثبت‌اندیش‌تر «انتقاد» نمی‌تواند به‌تنهایی راهگشای این مهم باشد.
پرسش‌هایی که درحال‌حاضر قسمت اعظمی از ذهن مرا به‌خودش اختصاص داده اینهاست: که با شرایط موجود نقش هر فرد به‌تنهایی در مقوله تربیت چیست؟ و آیا تغییر در عکس‌العمل‌های ما می‌تواند سودمند باشد؟
جواب‌هایی که در ذهنم شکل می‌گیرد البته با توجه به سن و شرایطم تا حدودی رنگ‌وبویی از ارزیابی مثبت دارند، شاید در پیری یا پختگی، سالیان بعد به این نتیجه برسم که حتی تفکر در این موضوعات اشتباه است چه رسد به نوشتن و انتشار آن. اما پاسخ‌هایم این‌روزها و در جوانی آمیخته با امید است برای روز‌های بهتر. با این حساب گمان می‌کنم اگر هرکس با دلسوزی وظیفه‌ای را که عهده‌دار است انجام دهد، به‌عنوان یک فرد تأثیر بسیار چشمگیری در روند صعودی مقوله تربیت خواهد گذاشت. بر این باورم که شناخت نسل‌های پس از ما و برآورده‌کردن نیاز‌های آموزشی و تربیتی‌شان بسیار راهگشا خواهد بود. شاید این دایره تسلسل در نقطه‌ای شکسته شود و ما بتوانیم روند صعودی این مهم را شاهد باشیم.
ترک‌عادات غلط رفتاری حتی بسیار جزیی می‌تواند در شکل‌گیری خواسته‌های ما مهم باشد. این‌که در پیشامد‌های مختلف از یک الگوی رفتاری، همانی که به نحوی به ما تزریق و تحمیل‌شده پیروی نکنیم و همیشه برای مسائل  یک راه‌حل کلیشه‌ای را به‌کار نبندیم. در سطوح بالاتر و با نگاهی آرمانی‌تر می‌توان به نقش رسانه‌ها در این خصوص اشاره کرد که با برطرف‌کردن نیاز مخاطب و با استفاده از کارشناسان مجرب مسیری که بن‌بست به‌نظر می‌آید را بگشاید.
و شاید در لایه‌های عمیق‌تر اجتماع خانواده‌ها بتوانند با درایتی درخور نقش پررنگ خود را درک کنند و بدانند تا چه حد سرنوشت انسان‌های معاصرشان به عملکرد‌های صحیح آنها در جنبه‌های مختلف فکری گره خورده است.


تعداد بازدید :  65