شماره ۵۶۹ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۳۱ ارديبهشت
صفحه را ببند
نامه به خدا

کارمند اداره پستی که به نامه‌های فاقد آدرس رسیدگی می‌کرد پاکتی را دید که روی آن با خطی لرزان نوشته شده بود: «نامه‌ای به خدا». با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند. در نامه نوشته شده بود: «خدای عزیزم پیرزنی ۸۰ ساله هستم که زندگی‌ام با حقوق ناچیز باز نشستگی می‌گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که 100 دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می‌کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده‌ام. اما بدون آن پول چیزی نمی‌توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ‌ای خدای مهربان تنها امید من هستی، به من کمک کن...» کارمند اداره پست که خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آن‌ها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان ۹۶ دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند. کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند. چند روزی از این ماجرا گذشت، تا اینکه نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود: «نامه‌ای به خدا». همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود: «خدای عزیزم، چگونه می‌توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آن‌ها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی. البته 4 دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته‌اند!»

 


تعداد بازدید :  305