فرهاد عابدینی شاعر
شعر در سالهای اخیر و در مقایسه با ادبیات داستانی در انزوا قرار گرفته است و به آن شکلی که باید چه از نظر ناشران و چه از سوی مخاطبان با اقبال مواجه نمیشود. در واقع مخاطب ترجیح میدهد وقتی هم که برای خرید مجموعه شعری به کتابفروشی میرود بیشتر به سمت و سوی مجموعه شعر شاعران معاصر مانند احمد شاملو، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، فریدون مشیری و... برود و آثار دیگر شاعران، خاصه جوانانی که تازه در ابتدای این راه هستند آنطور که باید مورد استقبال قرار نمیگیرد. البته آثار برخی از شاعران ادبیات کلاسیک مانند حافظ هم به دلیل اینکه مخاطب میتواند برداشت آزاد و شخصی از این آثار داشته باشد با اقبال مواجه میشوند. بهطورکلی تصور میکنم رویکرد مخاطبان شعر (منظورم همان تعداد مخاطبان محدود و علاقهمند به شعر است) امروز به سمت و سوی آثاری است که قابل فهم باشد و احتیاج چندانی برای تأمل نسبت به این شعرها نباشد. میتوان گفت، مخاطب امروز در حوزه شعر؛آسان پسند شده است؛ حالا بماند که در حوزه شعر نیز مانند دیگر حیطهها با مشکلات زیادی مواجه هستیم که مهمترین آن مسأله توزیع نامناسب است. به خاطرم هست در سال 1352 که مجموعه شعر خود را در هزار نسخه منتشر کردم در بازه زمانی کوتاهی به فروش رفت ولی امروز میبینیم مجموعه شعر یک شاعر مدتها باید برای پخش و رسیدن به دست مخاطب در انتظار بماند؛ به ویژه اینکه در سالهای اخیر، مقوله توزیع در انحصار عدهای قرار گرفته و به اصطلاح مافیایی
شده است.
یکی دیگر از مشکلاتی که در شرایط کنونی گریبانگیر شعر معاصر شده است، نبود نقد صحیح و اصولی در این زمینه است. درحالیکه بدیهی است اگر زمینهای برای نقد و واکاوی مجموعههای شعر فراهم شود میتوان بیش از پیش به آسیبها و مشکلات این وادی پی برد. اما امروز میبینیم که منتقد شعر تنها به اندازه انگشتان دست وجود دارد ولی همین عده نیز مجالی برای بیان نقدها و نظرات خود در رسانهها پیدا نمیکنند. در نتیجه تا زمانی که نقد اصولی و علمی و کارشناسی شده و فارغ از حب و بغض در جامعه وجود نداشته باشد، مشکلات حوزه ادبیات بهویژه شعر همچنان به قوت خود باقی خواهد بود و بهعنوان مثال؛ شاعر جوانی که قصد دارد این مسیر را ادامه دهد نمیتواند به مرتفع کردن نواقص کار خود بپردازد. برخی به این نکته اشاره میکنند که یکی از دلایل در انزوا ماندن شعر در مقایسه با ادبیات داستانی در این است که اغلب شعرهای امروز نمیتوانند به لحاظ مضمون با مخاطب ارتباط برقرار کنند و تنها در دایره حدیث نفس گویی محدود ماندهاند. شاید بهزعم این عده، این هم دلیلی بر منزوی شدن شعر امروز ما باشد. شعر در دهههای گذشته صرف نظر از درونمایه عاشقانه دارای تم اجتماعی نیز بود، روی این اصل تصور میکنم اگر بتوان مضامین اجتماعی و در عینحال قابل لمس را در اشعار امروز گنجاند، این مسأله هم به رونق دوباره شعر کمک میکند و هم مخاطبان بیشتری به سمت و سوی این آثار گرایش مییابند. دغدغه شخصی من به شعر باعث شد تا بیستسال پیش جلساتی را با عنوان «گروه شعر معاصر» راهاندازی کنم و از رهگذر تاسیس این جلسات، شاعران و اصولا آن گروه از مخاطبانی که نسبت به شعر اهلیت و علاقه بیشتری دارند را به سمت این برنامهها جذب کنم، اگرچه هنوز هم بعد از گذشت سالها، میزان استقبال از این جلسات ادامه دارد، اما شاعران به دلیل اینکه مجموعه اشعارشان در بازارهای کتاب آنطور که انتظار میرود به فروش نمیرسد و از اقبال کافی برخوردار نمیشود، آزرده خاطر و سرخورده شدهاند. به نظر میرسد سیاستگذاران فرهنگی و همینطور ناشران میتوانند با حمایت بیشتر از این وادی و با اندیشیدن تمهیداتی مانند برگزاری جلسات نقد و بررسی اشعار معاصر، بهبود نواقص چرخه توزیع و... نشاط و امید را به حوزه شعر برگردانند.