شماره ۵۶۷ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۲۹ ارديبهشت
صفحه را ببند
چگونه یک محله را احیا کنیم: با تخیل، زیبایی و هنر

تستر گیتس  سفالگر و فعال اجتماعي

ما فهمیدیم این كار برای مردم بسیار جالب است و مردم به‌شدت پذيراي آن بودند، ما حالا باید جاهای بزرگتر پیدا می‌کردیم. وقتی ما جای بزرگتری پیدا کردیم، منابع لازم هم بخشی از آن بود. در يك بانک که ما آن را بانک هنر می‌نامیم، حدود شش فوت آب مانده بود، پروژه راحتی برای تأمین مالی نبود، زیرا بانک‌ها علاقه‌ای به این محله نداشتند چون مردم به این محله علاقه‌ای نداشتند زیرا در این منطقه اتفاقی نیفتاده بود. کثیف بود. هیچی نبود. ناکجا آباد بود و بدین‌ترتیب شروع کردیم به تصور این‌که چه چیزی می‌شود این‌جا اتفاق بیفتد؟
و بدین‌ترتیب حالا که شایعه منطقه ما پخش شده و مردم زیادی خواستار دیدن آنجا هستند، نتیجه گرفتیم که آن بانک می‌تواند مرکزی برای نمایشگاه‌ها، بایگانی و اجرای موسیقی باشد و افرادی هستند که علاقه‌مندند در نزدیکی این ساختمان‌ها باشند چون ما جنب‌وجوش و گرما را به آن‌جا آورده، یه‌جوری آتش برپا کردیم.
یکی از آرشیوهایی که در آن‌جا داریم از شرکت انتشارات جانسون است. همچنین شروع کردم به جمع‌آوری خاطراتی از تاریخ آمریکا، از افرادی که درحال‌حاضر ساکن این منطقه هستند یا قبلا زندگی می‌کردند. برخی از این تصاویر، عکس‌های تحقیرآمیز سیاهپوستان است، نوعی از تاریخ با محتوایی بسیار پرچالش و کجا بهتر از محله‌ای با افراد جوان که دایما درباره هویت خودشان پرسش دارند می‌توان درباره برخی پیچیدگی‌های نژاد و طبقه اجتماعی صحبت کرد؟
یه جوری این بانک مثل یک‌ هاب است (مرکز اتصال) که ما تلاش می‌کنیم یک مرکز ثقل از فعالیت‌های فرهنگی را ایجاد کنیم و اگر بتوانیم چندین مرکز اتصال ایجاد کنیم و یکسری چیزهای جالب سرسبز در اطراف آن قرار دهیم، برای ساختمان‌هایی که خریدیم و نوسازی کردیم، که حالا در حدود 60 تا 70 واحد است، می‌توانیم اضافه بر آن، یک ورسای مینیاتوری هم داشته باشیم و این ساختمان‌ها را با یک کمربند سبز زیبا به‌هم متصل کنیم. جایی که هرگز مردم نمی‌خواستند در آن‌جا باشند تبدیل می‌شود به مقصد مهمی برای مردم همه کشورها و جهان.
یه جورایی مثل حسی است که من کوزه‌گر دارم، ما چیزهایی که روی چرخمان است به اشکال مختلف تغییر می‌دهیم، ما با مهارتمان تلاش می‌کنیم درباره کاسه بعدی که می‌خواهیم بسازیم فکر کنیم و این فکر، از یک کاسه به یک واحد خانه، به یک بلوک، به یک محله به یک منطقه فرهنگی و سپس به فکری درباره شهر تغيير پيدا مي‌كند و در هر مقطع، چیزهایی بود که نمی‌دانستم که باید آنها را بدانيم. هرگز در زندگی درباره مقررات منطقه‌بندی شهری چیزی یاد نگرفته بودم و هرگز هم فکر نمی‌کردم که باید یاد بگیرم. اما در نتیجه این کار، می‌فهمم که این‌جا تنها مکانی برای انجام کارهای هنری من نیست، بلکه مکانی برای اجرای کارهای هنری ديگران نیز هست.
خُب مردم شروع به پرسش از ما کردند، «تاستر، چگونه می‌خواهی این را در مقیاس بزرگتری انجام دهی؟» و «برنامه تو برای ماندگاری اینها چیست؟»
و چیزی که دریافتم این بود که من خودم را نمی‌توانم صادر کنم. چیزی که در شهرهایی مانند آکرون در اوهایو، دیترویت در میشیگان و گاری در ایندیانا، ضروری به‌نظر می‌رسد، این است که افرادی در این مناطق هستند که به این مناطق اعتقاد دارند و حاضرند برای زیبا سازی این محل‌ها جان بدهند و اغلب افرادی که درباره مکانی علاقه خاصی دارند با منابع لازم مرتبط نیستند تا باعث وقوع چیزهای جالب باشند، یا با افرادی که احتمالا می‌توانند کمک کنند تا این کارها اتفاق بيفتد در ارتباط نیستند.


تعداد بازدید :  255