| ایمان دادگر | فعال مدنی |
برای برطرفکردن مشکلات جامعه و ایجاد توانمندی در آن، معمولا دو نوع نگرش کلاسیک وجود دارد. یک نگرش معتقد است که مکانیزم بازار در انجام سرمایهگذاری به هدف حداکثرسازی سود، تنها راهگشای حل مشکل فقر است و شاهدش وجود مکانیزم بازار در جذب سرمایه در کشورهای توسعهیافته است چراکه این نوع نگرش باعث افزایش جذب سرمایه، ایجاد اشتغال و تولید بیشتر میشود. در نتیجه در بلندمدت بیشترین نفع را برای جامعه دارد.
دوم، رویکرد خیرخواهانه و کاملا غیرانتفاعی در جذب سرمایه و کمک به جامعه است. دیدگاهی که در درون مکانیزم بازار با جهتگیری متفاوت، باور دارد که باید موسساتی باشند که نقش بازتوزیع درآمد را در جامعه برعهده گیرند. گروههایی که پول و سرمایه را از قشر با درآمد بالا به دهکهای پایین بازتوزیع کنند، نقشی که بهطور پیشفرض به دولت محول میشود. بسیاری از گروههای مردمی که اقدام به فعالیتی غیرانتفاعی میکنند؛ اغلب در دسته دوم قرار دارند. دستهای که معتقد است، تنها سازمان کاملا خیریهای میتواند بیشترین نفع را برای جامعه داشته باشد. اما هریک از این دو نگرش دارای نقاط ضعفی هستند که نمیتوان چشمپوشی کرد. برای مثال، سرمایهگذاری در شکل نخست، اغلب بهروشی ساختار خود را شکل میدهد که بیشترین سود را کسب کند. این سود ممکن است در تضاد با منافع عدهای دیگر در جامعه باشد- امکانی که احتمال وقوعش در کشورهای درحالتوسعه مثل ما بسیار بالاست- و هرچند مقداری از این سود توزیع مجدد شود، باز آثار مخربش برای جامعه در بلندمدت بیشتر خواهد بود. برای مثال، در بسیاری از کارگاههای تولیدی به هدف حداکثرسازی سود برای سرمایهگذار، بهینه خواهد بود که بدون توجه به بیکاری کارمندانش، ماشینآلات را جایگزین آنان کند و اینچنین در حساب و کتاب سود و زیانش افزایش تعداد بیکاران جایی نخواهد داشت.
اما شکل دوم سرمایهگذاری نیز در بلندمدت مستهلک میشود و سازمان مجبور است همواره از جایی خارج از سازمان، کسب درآمد کند. مشکلی که اغلب موسسات خیریه با آن دستوپنجه نرم میکنند و همواره این موسسات را وابسته نگه میدارد و در بلندمدت موجب بیثباتی سازمان میشود.
اما در این میان، نگرش سومی میتواند راهگشا باشد. راهی میانه که نقاط قوت هر دو نگرش را در یک فعالیت اجتماعی جمع کند. سرمایهگذاری دیربازده، نوعی از سرمایهگذاری است که سازمان را روی پای خودش نگه میدارد و باعث میشود که برای بقای خود تنها وابسته به کمکهای خارج از سازمان نباشد و در بلندمدت منافع جامعه را نیز تأمین کند. این نوع سرمایهگذاری بهمثابه نوعی پسانداز است که در آن فرد یا سازمان سرمایهگذار، چشمداشتی به کسب سود حداکثر ندارد. اصلیترین هدف آن، ایجاد سود جمعی برای منافع کل جامعه است. باید توجه داشت که در نظر گرفتن منافع کل جامعه به معنی کمک بلاعوض به فرد یا گروه خاص نیست، حتی به معنای سرمایهگذاری در یک فعالیت خیریه صرف هم نیست، چراکه ماهیتش، اجرای یک پروژه اقتصادی با انتظار بازگشت مالی بسیار کم و بلندمدت است. برای مثال، کارگاه وابسته به چنین سازمانی هرگز به هدف ارتقای سطح سود خود ماشینآلات بیشتری را جایگزین کارمندان نمیکند. در این سازمان مشکل بیکاری جامعه، یک هزینه سازمانی تلقی میشود.
چنین سازمانی علاوهبر آنکه تلاش میکند کارآیی خود را در هدف مورد نظرش بالا ببرد، سود یا زیان اجتماعی فعالیت خود را در اهداف سازمانی در نظر میگیرد. هزینههای اجتماعی همچون بزهکاری، اعتیاد، کار کودکان و... و منافع اجتماعی همچون افزایش سطح آگاهی، افزایش سلامت روحی، جسمی و... در برنامهریزی چنین سازمانی دیده میشود.
این نگرش در دهههای اخیر، یک ایده جدید و راهی باثبات برای مقابله با فقر در ادبیات سازمانهای خیریه و نهادهای مردمی وارد کرده است. با گشتوگذاری در اینترنت نمونههای موفق این نوع فعالیت را میتوان یافت. در این مجال تنها به چند نمونه از این فعالیتها میتوان اشاره کرد:
- کارگاهی که در آفریقا تختخوابهای ضدمالاریا برای کودکان تولید میکند و آن را با قیمت بسیار پایین (در حد قیمت تمامشده) میفروشد.
- کارخانهای در بنگلادش برای برطرف کردن نیاز کلسیم در مناطق فقیرنشین، ماست غنیشده تولید میکند و با قیمت پایین میفروشد.
- آموزشگاهی در هند که با یاریگرفتن از دانش بومی مردم منطقه، توانسته مشکلات درونمنطقهای مانند کمبود برق و آب منطقه را حل کند.
- موسسهای مالی در بنگلادش که توانسته با اهدای وامهای کوچک به مردم فقیر، هزاران نفر را زیر حمایت خود قرار دهد. دو نکته مشترک در تمام این نمونهها هست. اول اینکه هرکدام به هدف برآوردن نیازی از جامعه خود فعالیت میکنند و هدف اصلیشان- برخلاف سازمانهای صرفا اقتصادی- حداکثرسازی سود نیست. دوم، فعالیت خود را درقالب یک سازمان اقتصادی با درآمد غیر از کمکهای صرفا بلاعوض ادامه میدهند. مردم یا گروههای ایجادکننده و یاریرسان به این نوع فعالیتها نیز سرمایهگذاری بلندمدت میکنند و نه کمک بلاعوض.
مثالهای ایرانی این نوع نگرش نیز کم نیستند؛ بسیاری نیز در ایران به این نتیجه رسیدهاند که برای رسیدن به راهی باثبات، میبایست فعالیتی را ایجاد کرد که خود بتواند با ضوابط یک کار حرفهای اقتصادی، بیشترین نفع را بهجامعه برساند. اما مانند هر تغییر نگرشی، انجام این نوع فعالیت با ناهمواریهای فراوانی همراه است؛ چراکه تغییر عادتها و نوع نگرش در هر جامعهای- و بهویژه جامعه ما- بسیار زمانبر و دشوار خواهد بود.
کارگروه کارسازان موسسه پیامامید نیز قصد دارد در چشمانداز بلندمدت خود، جزو همین نوع سازمانها شمرده شود. سازمانی که سرمایه اولیهاش مستهلک نمیشود، ایجاد اشتغال میکند، در تمام سیاستها و اهداف سازمانیاش منافع کارورزان را در نظر میگیرد، به آموزش و آگاهی کارکنانش در کنار کارآیی آنها اهمیت قایل است و در عین حال میتواند در بلندمدت مستقل عمل کند و سرمایههایی درقالب سرمایههای دیربازده جذب کند.