شماره ۵۶۷ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۲۹ ارديبهشت
صفحه را ببند
تهدید برای بقای خانواده
دامنه تعهدات در همسرگزینی افزایش یافته یا کاهش؟

|  حمیده ملکان  |

زناشویی به دلیل اثری که در زمینه‌های گوناگون زندگی اقتصادی جامعه دارد از دیدگاه‌های مختلف اهمیت یافته و مورد بررسی قرار می‌گیرد. این پدیده ازطرفی باعث تغییر در متغیرهای جمعیتی می‌شود و ازطرف دیگر شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه اثر و نشان خود را در آن به خوبی نشان می‌دهد. یکی از اصیل‌ترین رفتارهای اجتماعی انسان تشکیل خانواده و تلاش برای حفظ بقا است. نگاهی اجمالی به تاریخ تمدن بشری نشان می‌دهد که با وجود اختلافات بسیار درآداب و سنن جوامع گوناگون و تغییرات چشمگیر آنها در بستر زمان ازدواج یکی از مراسم
منحصر به‌فردی است که همواره با بشر بوده است.
از دیدگاه برخی صاحب‌نظران، خانواده معیار شناخت و سنجش  آسیب‌های اجتماعی است. روانشناسانی که با زوج‌ها کار درمانی می‌کنند به روشنی شاهد این مدعا هستند که آشفتگی در روابط زناشویی تا چه عمق و سطح وسیعی می‌تواند موجبات یک محیط آسیب‌زا را چه برای زوج‌ها و چه برای فرزندان فراهم سازد. درمانگران ترجیح می‌دهند که زن و شوهر هر دو را برای درمان ملاقات کنند زیرا اگر تنها یکی از آنها بداند که چگونه احساسات خود را ابراز دارد و دیگری نتواند این کار را بکند زندگی زناشویی بیشتر دچار مخاطره می‌شود.
رابطه زناشویی هسته مرکزی نظام خانواده و اختلال در آن به منزله تهدیدی برای بقای خانواده است. نارضایتی زوج‌ها از یکدیگر و از زندگی مشترک پریشانی را در خانواده باعث می‌شود  و این امری است که تاثیرات سوء آن بر جامعه، خانواده و افراد قابل انکار نیست. در طول نیم‌قرن امکانات شغلی، سرگرمی‌ها، علایق، شرایط اجتماعی، وضع جسمانی زن و شوهر و بسیاری چیزها عوض شده است. لذا زن و شوهر باید آماده این تغییرات باشند و روابط متقابل خودشان را با این تحولات تطبیق دهند. دیگر از خانواده‌های گسترده چند دهه پیش خبری نیست.
خانواده گسترده دیگر گسترده نیست!
خانواده گسترده خانواده‏ای بوده که آداب و سنن بومی و شیوه تولید اقتصادی اساس آن را در جوامع کشاورزی تشکیل می‏داده است. ساختار این نوع خانواده که سالیان‌دراز در ایران وجود داشته، بر اولویت جنسی مذکر استوار بوده است. حالا اما زندگی شهری، آن هم در قوطی‌های کبریت، دمار از پدرسالاری و خانواده گسترده درآورده و گستردگی خانواده‌ها، تبدیل شده به دورکاری و صله‌رحم هم شده است دیدار ‌سال به سال، آن‌هم در نوروز که معلوم نیست چند‌سال دیگر دوام بیاورد!
در گذشته‌های نه‌چندان دور خانواده گسترده براساس بستگی‌های نسبی و سببی شکل می‌گرفته و شامل چند گروه خونی و چند گروه زناشویی بوده است، البته شاید الان هم در گوشه و کنار کشور شاهد برخی از این خانواده‌ها باشیم. خانواده گسترده فرزندان خود را پس از ازدواج در خود جای می‌دهد و گسترش آن نیز به همین لحاظ است و به این ترتیب ممکن است چند نسل زیر یک سقف و در یک خانه مشترک زندگی کنند. این نوع خانواده که بیشتر اختصاص به جوامع مبتنی‌بر اقتصاد کشاورزی و شبانی دارد، ممکن است شکل پدرسالاری یا مادرسالاری، پدر مکانی یا مادر مکانی و صورت‌هایی از این قبیل را به خود بگیرد، یا به عبارت دیگر بر حسب قدرت و تسلط مادر یا پدر خانواده با انواع فوق در‌آید. در این شکل از خانواده، پدر و مادر اصلی، مرکز ثقل خانواده را تشکیل داده و پسرها، نوه‌ها و عروس‌ها از آنها اطاعت می‌کنند و اگر پدر و مادر به علت کبر سن نتوانند وظایف سرپرستی را انجام دهند، پسر ارشد جای آنها را می‌گیرد. دخترها پس از ازدواج خانه پدری را ترک کرده و بنابراین غالبا خانواده گسترده به شکل پدر مکانی است و مواردی که داماد در خانه پدر زن مسکن گزیند نادر است.
نقش اصلی را در تربیت فرزندان، پدر به عهده دارد، دایره همسرگزینی محدود و تعهدات اجتماعی زیاد است. غالبا فرزندان پی شغل پدران را می‌گیرند و وظایف متعددی برعهده خانواده است. شیوه تولید خانوادگی و همیاری و تعاون مترتب بر آن، اجتماعی‌کردن و فرهنگی‌کردن کودکان، نگهداری از پیران و حمایت کامل از اعضا ازجمله وظایف سنگین این خانواده است.
اما چرا این تغییرات به‌وجود آمد؟ به اعتقاد دکتر شهلا کاظمی‏پور، تحولات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فکری که در نیم قرن اخیر رخ داد، چهره خانواده ایرانی را خصوصا در شهرها دگرگون کرده است. همچنین نفوذ تمدن غرب و توسعه اقتصاد شهری و صنعتی موجب تحول در ساختار خانواده شد. شاید بتوان گفت هنوز هم خانواده ایرانی در گرماگرم تحول است و به اصطلاح جامعه‏شناسان در مرحله انتقالی است. یعنی پاره‏ای از صفات گذشته را حفظ کرده و با خصایص جدید دنیای مدرن درآمیخته است. پهناوری خانواده قدیم را ندارد اما باز هم از خانواده در جامعه‏های صنعتی گسترده‏تر است.
صنعت جدید با اقتصاد خانگی سربسته قدیم و مناسبات و داد و ستدهای رایج و مرسوم آن دوره، منافات دارد و جمع خانوادگی را پراکنده می‏کند و هرکسی در زمینه‌ای تخصص می‌یابد و شاید هر امری را هرکسی نتواند به انجام برساند. به همین میزان تعریف از زن به‌عنوان شریک زندگی و همسر تفاوت پیدا کرده است. هر چند در تعابیر امروزی، زن تا حدی شریک زندگی مرد شده است، اما با نگاهی به ماهیت زندگی‌ها در خواهیم یافت که این شراکت نه آن اندازه است که زن حق همدلی، هم‏اندیشی و همکاری با شوهر خود داشته باشد و نه به آن میزان است که نقش و کارکرد او در اقتصاد زندگی ندیده گرفته شود. در میان مزدوجین جوان بسیاری پیدا می‌شوند که مسکن مستقل نمی‏گیرند و به جای «نوسرایی» به «پدرسرایی» روی می‏آورند. آقازاده بودن، به نوعی مفهوم خوب در ابتدای زندگی مبدل شده است؛ جوان‌ها برای ادامه زندگی سربار بزرگترها هستند یا بزرگترها وظیفه‌شان شده است که مسکن جوانان را تأمین کنند! آخر کدام جوان است که با دریافت اولین حقوق‌ها بتواند از پس اقساط ازدواج خود برآید، تا چه رسد به این‌که پول خرید یا اجاره خانه را داشته باشد. خانه یک محل برای استقرار و آرامش نیست، بلکه یک کالای سرمایه‌ای است. همان‌طور که طلا دیگر برای پز دادن نیست و با اندک ناملایماتی می‌توان آن را به خود آویخت و از هر جا که بخواهی بگریزی!
البته به این راحتی نمی‌توان نتیجه گرفت که چه شد که نقش زنان در ازدواج و خانواده به وضع امروزی رسیده است؟ شاید باید دگرگونی‏های جمعیتی، بازدهی زمین و به‌خصوص تأثیر دگرگونی‏های تکنولوژی بر آن، شرایط زندگی در شهر و روستا، نسبت جمعیت شهری به جمعیت روستایی، وجود گروه‏های حمایتی از افراد، وابستگی شهر به روستا از لحاظ موادغذایی، وجود بازارهای شهری، اصناف، نابودی جمعیت با جنگ‏ها، اپیدمی‏ها و قحطی‏ها در کنار تحول کند و مستمر نقش‏های زنان در تغییر شکل خانواده ایرانی موثر بوده‏اند.
همسرگزینی داشتیم تا همسرگزینی
شاید حالا شوخی به نظر بیاید اگر بگویم شما یادتان نمی‌آید، ولی در گذشته رابطه زناشویی و اصلا موضوع ازدواج به‌گونه‌ای دیگر بوده است. در دوران قبل همسرگزینی به شدت تحت فشار اجتماعی بود. کافی بود یکی ازدواج نکند تا همه به دنبال این باشند که چه عیبی دارد و آیا درد و مرض‌اش مسری است یا خیر؟ انتخاب همسر نه براساس میل و علاقه دو طرف به ازدواج، بلکه به دلیل جبر اجتماعی صورت می‏گرفت. در جامعه‏ای که فردیت مطرح نبود علایق فرد نیز ارزشی نداشتند و ازدواج از حالت وصلت دو شخص خارج و به وصلت و اتحاد بین دو گروه خویشاوندی تبدیل شده بود. انبوه ازدواج‌های فامیلی، منطقه‌ای و عشیره‌ای دلیلی بر این مدعا است. خانواده‌های بیگانه، از کمتر شانسی برای ربودن یک ازدواج مطمئن برخوردار بودند.
همچنین در گذشته به دلیل نقش و اهمیت تشکیل خانواده در فعالیت اقتصادی یا جابه‌جایی و انتقال ثروت، زوجین از آزادی کمتری در انتخاب همسر خویش برخوردار بودند. درواقع، در آن زمان، ازدواج برای دختر مرحله‏ای بود که از نقش دختر مجردی که در خانه پدر یا برادر زندگی می‏کرد به نقش کدبانوی منزل برسد، پایگاه اجتماعی دختر مجرد در خانه پدر یا برادر نامشخص یا احتمالا کمی بالاتر از خدمه بوده است و تنها راه ارتقای اجتماعی او ازدواج شناخته می‏شد. هرچند که زن متأهل تحت‌سلطه مادرشوهر بود و شوهر نیز بر او اعمال قدرت می‏کرد اما به‌تدریج با انتقال اقتدار شوهر به زن در حیطه‏هایی خاص، زن پس از فوت مادرشوهر به بالاترین مقام در خانه می‏رسید. فقط کافی بود اندکی صبر و حوصله کند. صبری به اندازه 10 یا 20 یا 30 سال! آن‌وقت به‌طور طبیعی از اختیاراتی برخوردار می‌شد. اختیاراتی که گاه، زاییده سن و‌ سال زن در میانسالی و کهنسالی‌اش بود.
حالا اما سکه از روی دیگرش افتاده است. آن تفریط‌ها دیگر وجود ندارد و به جای آن افراط‌هایی آمده است. البته خیلی‌ها خوددار هستند و مبادی‌اخلاق. اما افراطی‌هایی هم در همه جا هستند. موضوع بحث ما وجه غالب در تحرکات اجتماعی است و نه افراطی‌ها! به مرور زمان با افزایش آزادی‏های فردی، حق تصمیم‏گیری و اظهارنظر در آنچه که بزرگترین اقدام در تعیین سرنوشت زنان تلقی می‏شود، به خود آنها واگذار می‏شود البته این آزادی در بین افراد تحصیلکرده بیشتر است. لیکن بی‌کرانه نیست و این بدان معناست که فرد چه آگاهانه و چه ناآگاهانه هنگام انتخاب همسر خود از قواعد بسیار پیچیده اما دقیق پیروی می‏کند. از سوی دیگر ازدواج فامیلی که از ویژگی‏های خاص  ازدواج ایرانی تلقی می‏شود به‌تدریج جای خود را به ازدواج‏های غیرفامیلی داده است. این تحولات در شیوه همسرگزینی به کمرنگ شدن کمک مالی والدین به فرزندان در ازدواج و استقلال شغلی و مالی جوانان و تغییر نوع معیشت و حرکت از اقتصاد کشاورزی به سوی اقتصاد صنعتی و خدماتی مربوط است.
زن باید شاغل باشد؟
بر این موضوعات می‌توان بحث اشتغال زنان را نیز افزود. گرایش زن به سوی اشتغال بیش از همه بر خانواده اثر می‌نهد و روابط شوهر و فرزندان را دگرگون می‌سازد. ماری روژه و پل‌هانری شومباردلو در کتاب خود از زن در جامعه می‌گویند: حقیقت این‌که آزادی زن  امری اجتناب‌ناپذیر است و موجبات  بروز دگرگونی‌هایی را در تمامی روابط اجتماعی و نظام‌های ارزشی به‌طورکلی تعادل اجتماعی فراهم می‌آورد، لیک و از همه مهم‌تر باید گفت در پس تصویر زن، تصویر زوجین دیده می‌شود. هماهنگی و وفاق زوجین به صورت یک احتیاج اساسی جلوه می‌کند. این وفاق مدت‌ها به تعادل نقش‌های سنتی وابسته بود که خود به پایگاه‌های متفاوت و شرایط خاص هر جنس بستگی داشت. زن شاغل به جای آن‌که در خانه باشد به کارهایی می‌پردازد که گاه مردانه خوانده می‌شوند و آیا چنین زنی می‌تواند امکانات تازه‌ای برای گفت‌وگوی عاشقانه با شوهر یابد؟ یا آن‌که با آزادی که از این رهگذر به دست می‌آورد، از طریق دیگر شادی زندگی را از دست می‌دهد؟ آنچه مسلم است این است که کار زن در خارج از خانه به تسهیل در امر ازدواج منتهی شده است، نه‌تنها دیدار متقابل زن و مرد را افزایش داده و موفقیت‌های گزینش همسر را متنوع‌تر و وسیع‌تر ساخته، بلکه سنت‌های دیرپا را در این مورد ناپدید ساخته است ولی اشتغال به کار بعد از ازدواج بر روابط دیرین زوجین اثرات عمیق نهاده است.
وقتی اشتغال روز افزون زنان را به کارهای خارج از خانه در نظر می‌گیریم توجه ما معمولا متوجه زیان‌هایی می‌شود که از این راه به کودکان می‌رسد ولی اثرات ناگوار این وضع را به روحیه مردان مورد توجه قرار نمی‌دهیم. جامعه‌شناسانی که تقسیم‌کار را بین مرد و زن می‌پذیرند، معتقدند نقش اقتصادی شوهر زن را وابسته می‌کند، مخصوصا در صورت شکست در ازدواج برای زن شوم و بدفرجام است. زنی که درآمدی ندارد تسلیم می‌شود، حتی اگر در ازدواج خوشبخت نباشد. برعکس زنی که شاغل است اجباری در تحمل ازدواج ناموفق نمی‌بیند و  وابستگی اقتصادی موقعیتی تابع  و پست را برای زن به‌وجود می‌آورد.
بازبینی سیر تاریخی تحولات
اما چه شد که خانواده‌های ایرانی هم دچار تغییر در تعاریف و موجودیت خود شدند؟ آیا این چرخش یا حرکت پرشتاب رو به جلو، حاصل چند اتفاق ساده مانند حضور ماهواره‌ها و شبکه‌های ارتباط جمعی است، یا روندی طی سالیان طی شده که نیازمند بازبینی و حلاجی گسترده‌تر است و بوی توهم و توطئه را نمی‌دهد که سیاست‌گذاری‌های انجام نشده دولت‌ها را بیشتر نشانه می‌گیرد!
بنا به گفته دکتر شهلا کاظمی‏پور در اوایل قرن بیستم میزان موالید و مرگ‌ومیر در ایران در حداکثر طبیعی قرار داشت (میزان موالید 40درصد و میزان مرگ‌ومیر حدود 35درصد) که رشد سالانه جمعیت را ناچیز می‏کرد ولی با ایجاد ثبات سیاسی در جامعه، توسعه شهرنشینی و بهبود امکانات بهداشتی - درمانی به‌تدریج از میزان مرگ‌ومیر عمومی و مرگ‌ومیر اطفال کاسته شد. از سوی دیگر، به دلیل افزایش امید زندگی و سنوات باروری میزان موالید با افزایش نسبی روبه‌رو بود به‌طوری‌که در سال‌های 45-1335 به‌رقمی در حد 50درصد رسید. درنتیجه رشد سالانه جمعیت در ایران طی سال‌ها 1996-1900 همواره با افزایش همراه بوده تا این‌که در سال 1996 به حدود 3‌درصد در ‌سال رسید.
از ‌سال 1966 به بعد، به دلیل اجرای برنامه‏های تنظیم خانواده در رژیم گذشته، افزایش سواد و تحصیلات و توسعه شهرنشینی، میزان موالید کاهش یافت. ولی مجددا بعد از انقلاب اسلامی با مسکوت‌ماندن برنامه‏های تنظیم خانواده و ترغیب مسئولان نظام به داشتن فرزند بیشتر، دوباره میزان متولدین افزایش یافت تا این‌که مجددا از ‌سال 1986 از میزان موالید در ایران کاسته شد به‌طوری‌که در ‌سال 2002 میزان موالید و مرگ‌ومیر در ایران به ترتیب به 22 و 8 در‌ هزار رسیده و رشد جمعیتی ایران به معادل رقم 4/1‌درصد رسید.
نمودار هرم سنی جمعیت ایران تا قبل از ‌سال 1986 مثلثی شکل با قاعده وسیع بوده ولی کاهش تدریجی موالید طی 15‌سال اخیر باعث جمع‏تر شدن قاعده هرم و در عرض و وسیع شدن هرم در سنین 14-10
و 19-15‌سال شده است.
در نقاط شهری و روستایی کشور طی سال‌های 2002-1976 میزان باسوادی جمعیت با افزایش همراه بوده به‌طوری‌که در ‌سال 2002 بیش از 90‌درصد از مردان و 83‌درصد از زنان شهرنشین و بیش از 81‌درصد از مردان روستانشین و 64‌درصد از زنان روستانشین باسواد بوده‏اند.
نسبت‏های جنسی (نسبت مردان به زنان ضربدرصد) در همه گروه‏های سنی با کاهش همراه بوده اما در میان افراد ازدواج نکرده در دهه 96-1986 تحول جدی در ترکیب جنسی گروه‏های سنی 30‌سال به بالا به‌وجود آمده است. این نسبت در کل جمعیت از 164 به 4/121 کاهش یافته این درحالی است که نسبت جنسی افراد ازدواج کرده از 86 به 5/90 افزایش یافته است.
طی سال‌های 2002-1966 به‌ درصد زنان هرگز ازدواج نکرده 15 ساله به بالا افزوده شد و از 27‌درصد در ‌سال 1966 به 40‌درصد در‌ سال 2002 رسیده که این افزایش را می‏توان به توسعه اقتصادی - اجتماعی جامعه، گسترش شهرنشینی و اشاعه تحصیلات مربوط دانست که درنهایت به تأخیر افتادن سن ازدواج و در نتیجه افزایش‌درصد مجردان منجر شده است.
درصد زنان بدون همسر در اثر فوت همسر از 8/10‌درصد به 9/6‌درصد طی سال‌های 1996 تا 2002 رسیده که افزایش امید زندگی، کاهش اختلاف سن زوجین در بدو ازدواج عامل عمده این کاهش است. این درحالی است که‌ درصد زنان بدون همسر در اثر طلاق طی این سال‌ها تغییر عمده‏ای نداشته و باتوجه‌به این‌که میزان طلاق افزایش داشته، می‏توان گفت احتمالا ازدواج مجدد زنان منطقه می‏تواند یکی از عوامل عمده این عدم تغییر باشد. از سوی دیگر، در همه سرشماری‏ها همواره نسبت زنان بدون همسر (اعم از موارد طلاق یا فوت همسر) نسبت به مردان بیشتر بوده است. مقایسه داده‏ها در گروه‏های مختلف سنی و وضع زناشویی نشان می‏دهد که مردان پس از ترک یا از دست دادن همسر در سطح بسیار وسیع‏تر به ازدواج مجدد روی می‏آورند. به‌عبارت دیگر جامعه فرصت‏های بیشتری برای ازدواج در اختیار مردان یکبار ازدواج کرده می‏گذارد و این فرصت برای زنان کمتر است. به‌ویژه که زنان مطلقه یا بیوه در گروه‏های سنی بالاتر از 30‌سال به ندرت شانس ازدواج مجدد دارند.
در محاسبه‌ درصد زنان مطلقه به تفکیک گروه‏های سنی زنان مشاهده می‏شود که طی 2 دهه بعد از انقلاب اسلامی (1979) از‌ درصد زنان مطلقه کاسته شده ولی در‌ سال 2002 مجددا این‌ درصد با افزایش همراه بوده و به ارقام قبل از انقلاب‌اسلامی (1976) رسیده است. نکته مهم دیگر این‌که در ‌سال 2002 سهم زنان مطلقه در بین جمعیت 34-30 ساله به بالاترین ‌درصد خود (9/1 درصد) می‏رسد که بیانگر بروز تحول در وضع ازدواج و زناشویی جامعه ایران است که می‏توان افزایش تحصیلات زنان و توسعه اشتغال آنها را عاملی برای افزایش میزان طلاق در جامعه ذکر کرد.
با نگاهی به نتایج آمارگیری‌ سال 2002 می‌توان گفت: بیش از یک پنجم زوجین با یکدیگر خویشاوند نزدیک و معادل این رقم نیز با یکدیگر خویشاوند دور بودند یعنی معادل 40‌درصد از زنان و مردان همسردار اظهار کردند که با همسر خود رابطه خویشاوندی داشته‏اند. این میزان با سن ازدواج زنان رابطه معکوس دارد به‌طوری‌که هرچه سن ازدواج زنان پایین‏تر است ‌درصد زوجین خویشاوند بیشتر است. بنابراین می‏توان گفت که افزایش سواد، تحصیلات و اشتغال به کار زنان دایره همسرگزینی را برای آنها  وسیع‏تر می‏کند. نکته دیگر این‌که میزان ازدواج خویشاوندی در بین اقوام و قومیت‏های مختلف نیز متفاوت است. کمترین میزان مربوط به قوم گیلک و بیشترین میزان مربوط به بلوچ‏ها است که می‏توان گفت در جوامع بسته و توسعه‌نیافته دایره همسرگزینی حتی محدودتر از جوامع باز و توسعه‌یافته است. سنی که افراد در آن به زندگی زناشویی وارد می‏شوند از آن رو حایز اهمیت است که بسیاری از انگاره‏های رفتار خانوادگی را تعیین می‏کند. سن ازدواج به نوبه خود به شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بستر جامعه بستگی دارد. سن ازدواج عامل دموگرافیکی است که تغییرات آن موجب تغییر سایر ویژگی‏های جمعیتی، همچون میزان و تعداد تحصیلکردگان، مرگ‌ومیر زنان هنگام بارداری و وضع حمل و نیز میزان طلاق می‏شود.
در خاورزمین و ازجمله ایران، درگذشته به محض این‌که یک زوج جوان ازدواج می‏کردند به گروه خویشاوندان بزرگتر پیوند می‏خوردند و بدین ترتیب از کمک‏های مادی و معنوی خویشاوندان برخوردار می‏شدند و لذا سن ازدواج در هر دو جنس نسبت به کشورهای غربی پایین بود. علاوه‌بر آن، در میان جوامع اسلامی، فرهنگ مذهبی که ارضاء نیازهای جنسی و روابط زن و مرد را تنها در قالب تشکیل خانواده مجاز می‏شمارد، عامل مهمی در پایین بودن سن ازدواج است.
نتایج تحقیقات نشان می‏دهد که هنجار اجتماعی ازدواج زنان در ایران درحال حرکت و انتقال بوده و طی 36‌سال از‌ سال 1966 تا‌ سال 2002 میانگین سن ازدواج برای زنان همواره افزایش یافته و از 4/18‌سال به4/23‌سال رسیده یعنی معادل 5‌سال افزایش یافته است. درحالی‌که این تغییر برای مردان در طول این 36‌سال تنها 2/1‌سال بوده است.
سابقا در ازدواج‏های ایرانی تفاوت قابل ملاحظه‏ای بین سن زوجین (معمولا به نفع مرد) دیده می‏شد. در‌ سال 1976 میانگین اختلاف سن ازدواج مردان و زنان مساوی 4/4‌سال بوده است. درحال حاضر با افزایش سن ازدواج زنان تفاوت سن زوجین رو به کاهش است. به‌طوری‌که در آمارگیری ‌سال 2002 متوسط این رقم به 8/2‌سال رسیده است. اختلاف سن زوجین با افزایش سن زن در ازدواج کاهش می‏یابد به‌طوری‌که اختلاف سن زنانی که در 14 سالگی ازدواج کرده‏اند با همسرشان معادل 9‌سال بود. در‌صورتی‌که به تدریج با افزایش سن ازدواج زنان این رقم کاهش یافته و برای زنانی که در 25 سالگی ازدواج کرده‏اند این رقم به 3/2‌سال می‏رسد.
ازدواج در ایران بر اثر تحولات ژرفی که در اوضاع اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این سرزمین صورت گرفته مرحله انتقالی را طی می‏کند و مشخصات قبلی آن دستخوش دگرگونی شده است. چنان‌که تمایلی به مشابهت با خصوصیات ازدواج در جامعه‏های صنعتی پدید آمده و عمومیت ازدواج در بین روستانشینان، زنان و افراد بی‏سواد و کم‌سواد بیشتر است اما در کل به نظر می‏رسد عمومیت ازدواج زنان در ایران با کاهش همراه است. به‌طوری که 4/3‌درصد از زنان 44-40 ساله مجرد هستند و چون شانس و خواست ازدواج برای زنان این گروه سنی به حداقل می‏رسد پس می‏توان گفت که این گروه در تجرد قطعی بسر خواهد برد.
افزایش میزان موالید در سال‌های اول انقلاب اسلامی (1979) و رسیدن آنها به سنین ازدواج طی سال‌های اخیر و اختلاف سن زوجین در ازدواج (حدود 5 سال) باعث بروز تفاوت بین تعداد زنان ازدواج نکرده در سنین 34-15 ساله با مردان ازدواج نکرده در سنین 39-20 ساله شده به‌طوری‌که در نقاط شهری و روستایی کشور این تفاوت به 2‌میلیون نفر می‏رسد.
انتشار تعلیمات متوسطه و عالی در بین زنان و افزایش میزان اشتغال به کار آنها از عوامل اساسی تغییر در وضع زناشویی زنان در ایران شده است.

 شاید حالا شوخی به نظر بیاید اگر بگویم شما یادتان نمی‌آید، ولی در گذشته رابطه زناشویی و اصلا موضوع ازدواج به‌گونه‌ای دیگر بوده است. در دوران قبل همسرگزینی به شدت تحت فشار اجتماعی بود. کافی بود  یکی ازدواج نکند تا همه به دنبال این باشند که چه عیبی دارد و آیا درد و مرض‌اش مسری است یا خیر؟ انتخاب همسر نه براساس میل و علاقه دو طرف به ازدواج، بلکه به دلیل جبر اجتماعی صورت می‏گرفت.


تعداد بازدید :  330