مهدی یساولی دبیر روایت نو
عینک؟ آدم حسابی که کاستی جسمانیاش را جار نمیزند!
ایرانیان، خود را نخستین مخترع عینک در جهان میدانند. استناد این مدعا نیز کشف یک شیء استخوانی شبیه عینک در یانیک تپه آذربایجان است که پیشینه آن به 3هزار و 500سال پیش از میلاد بازمیگردد و متخصصان بیناییسنجی اثبات کردهاند آن شیء کاربرد عینک را داشته است. عینک با این وجود بیش از 5هزارسال بعد، یعنی از نیمه دوم قاجار که عینکسازی در ممالک راقیه گسترش یافت و از پسِ ارتباطاتی که ایران با فرنگ یافت ناگزیر از راههایی گوناگون به این سرزمین رسید، به سختی توانست بر دیدگان این مردم بنشیند و برای خود جایی باز کند. از استهزا و تقبیح گرفته افرادی که عینک زدهاند از سوی مردم کوچه و بازار گرفته تا خلق لقبهایی با بار منفی و البته گاه معرف شخصیت فرد مانند «عینکی» و فرنگیمآب خواندن کسانی که نهتنها فکل میگذاشتند، یقه و دستمال میزدند و کراوات میبستند که بدتر از آن، عینک هم میزدند! از همه مهمتر اینکه چون عینکزدن پذیرش گونهای نقص جسمانی به شمار میآمد، کمتر کسی میپذیرفت این کاستی را با زدن عینک، بر سر هر کوی و برزن جار بزند. به تعبیری دیگر، زمان برد تا آن دسته از ایرانیانی که باید و ضرورتا به دلایل پزشکی عینک میزدند، بیهراس از طعنهها و کنایهها بتوانند از پشت این عدسیهای جدید به جهان پیرامون خود، چه ایران چه فرنگ، بنگرند؛ چه سختیها اما کشیدند و چه حرفها و متلکها شنیدند!
صدراعظمی عینکی که هیچ عکسی
با عینک ندارد!
بهرهگیری از عینک در دوره قاجار از اواخر سده 13 قمری، عمدتا برای مطالعه، آن هم در میان رجال و اشراف رواج یافت؛ ابزاری برای تفاخر به دیگران در برخی جلسات رسمی و حکومتی بود و در برخی موارد نیز یک وسیله صرفا شخصی به شمار نمیآمد. نویسنده کتاب روزنامه خاطرات بصیرالملک شیبانی به جلسهای با حضور رجال و مستوفیان برای رسیدگی به اسناد مالی و مالیاتی اشاره میکند که «عصر رفتم توی باغ امینالسلطان، صدیقالدوله، علاءالدوله، امینالسطنه آنجا بودند. وقفنامه کاروانسرا که در مشهد خریده است و وقف بر مقبره مرحوم امینالسطان کردهاند، دادند صدیقالدوله بخواند. گفت با این عینک، چشمم نمیبیند. امینالسطان عینک خود را دادند. گفت نمیبینم. من عینک خود را به او دادم، گفت نمیبینم. آخرالامر وقفنامه را داد من خواندم». همینها اما به دلایل پیشگفته باک داشتند در میان دیدگان جامعه و مردم عادی با عینک ظاهر شوند؛ از همینرو هم بود که با وجود گسترش فن عکاسی در همین دوره، تقریبا عکسی از رجال قاجار نمیتوان یافت که عینک بر چشم داشته باشد. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در کتاب روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه به جلسهای در دربار به تاریخ 6 صفر 1306 قمری اشاره میکند که در آن «در حضور همایون که سفرا بودند، من ترجمه بسیار خوبی کردم. امین السلطان هم در حضور همایون عینک به چشم زده». دو نکته از عینکزدن صدراعظم ناصرالدین شاه در آن جلسه مهم و معنادار به نظر میآید؛ یکی اینکه امینالسلطان در حضور «سفیران کشورهای دیگر» عینک زده، شاید برای متجدد نمایاندن خود و دیگر، توجهی است که اعتمادالسلطنه به این موضوع نشان میدهد و اهمیت آن را بیان میکند. این مسأله تا اندازهای میتواند شگفتی او از این اقدام امینالسلطان را بیانگر باشد. اعتمادالسلطنه در چند جای دیگر از روزنامه خاطراتاش، روایتهایی درباره عینکزدن اشراف و رجال به دست میدهد؛ بهعنوان نمونه در جایی از میرآخور توپخانه یاد میکند که «محمد حسین خان عینکی» نام داشته است.
نکته جالب اینکه بیشتر رجال و نامداران حکومتی در میانههای عصر قاجار، با عینک در محافل همگانی و غیر رسمی در جامعه حضور نمییافتند و اگر روایتی از عینکی بودن آنها در منابع تاریخی آورده شده است، به حضور آنان در جلسههای رسمی حکومتی و درباری اشاره دارد. شاید بتوان از این مسأله اینگونه برداشت کرد که وقتی رجال و صاحبان قدرت اینگونه رفتار میکردند، دیگر مشخص بود که اگر یک فرد عادی میخواست با عینک در میان دیگران و کوچه و گذر حضور یابد، با چه واکنشهایی روبهرو میشد.
جامعه ایران چگونه عینکی شد
در اواخر دوره قاجار و اوایل عصر پهلوی اول که تجدد و به تعبیر نکوهشکنندگاناش چنین پدیدهای، فرنگیمآبی، در میان جوانان و برخی تحصیلکردگان و از فرنگبرگشتهها رواج داشت، عینک نیز چون پدیدهای وارداتی به شمار میآمد، در زمره دیگر پدیدههای معرف فرنگیمآبی همچون فکل و کراوات و کفش واکسزده و براق جای میگرفت. کوشش برای یافتن مستنداتی در منابع برای اینکه بدانیم آیا در میان مردم عادی آن روزگار، فردی هم پیدا میشده است که عینک بزند و با آن در جامعه حضور یابد، کمتر به جایی راهمیبرد اما از برخی قرینهها همچون روایت جذاب محمدعلی خان فروغی میتوان دریافت که مردمان کوی و برزن، درباره چنین فرد گستاخ و فرنگیمآبی چگونه میاندیشیدند و چه بر زبان میراندند.
گسترش علوم و دانشهای جدید، رواج بیشتر صنعت چاپ از اواخر عصر قاجار، بالا رفتن سطح سواد همگانی، گسترش آرام طب نوین در جامعه، بازگشت دانشجویان اعزامی به فرنگ بهویژه در دوره ناصرالدین شاه که در میان آنها یک تحصیلکرده در حوزههای چشمپزشکی نوین، عینکسازی و عدسیتراشی وجود داشت و از همه اینها مهمتر رخداد جنبش مشروطیت ایران، از عواملی بود که موجب شد نخست، رجال و کارگزاران حکومتی به بهرهگیری بیشتر و آشکارتر عینک روی آورند و سرانجام این باور در دیگر سطوح جامعه گسترش یابد که عینک صرفا یک ابزار نمایانگر تجددخواهی و فرنگیمآبی نیست و «دوربینی» و «نزدیکبینی» کاستی مهم جسمی به شمار نمیآید. از اینرو این باور جا افتاد که میتوان «عینکی» شد و بهتر به جهان پیرامون نگریست!