شماره ۵۶۶ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۲۸ ارديبهشت
صفحه را ببند
آیا مادران می‌توانند همه چیز را با هم داشته باشند؟
هم خانواده و هم اشتغال

|  عبدالله جاویدی  |

می‌گویند ساختار زندگی‌ها عوض شده است و مفاهیم جدید از زندگی جمعی و خانوادگی در پناه تجلیات عصر جدید و تکنولوژی دگرگون‌کننده و پرشتاب، کارکردهای ویژه‌ای یافته است. شاید در زندگی جدید با آن‌که بچه به مادر احتیاج دارد اما کنترل او از طریق دوربین مداربسته، کفش‌های مخصوص، یخچال هوشمند و . . .  مقدر است.  فکر نکنید دارم در مورد غرب حرف می‌زنم.  نوعی واگذاری وظایف در هر جامعه‌ای مشاهده می‌شود. چطور است که دستگیره‌های یک خانه می‌تواند در شمال شهر تهران از طلا ساخته شده باشد ولی نمی‌تواند یخچال هوشمند داشته باشد؟ چطور است که . . .  البته موضوع بحث اصلا در مورد شکاف طبقاتی نیست.  این شکاف را نمی‌شود پر کرد، حتی با کلمات یک روزنامه‌نگار! موضوع نوع نگاه و رهیافتی است که وجود دارد.  نگاه امروز مانند نگاه دیروز نیست که مادر هم مادر باشد هم آموزگار، هم یار و یاور و هم مدیر خانه.  امروز نقش‌ها تبدیل به‌همزیستی مسالمت‌آمیز شده است.  اقتصاد به‌هم‌ریخته و بی‌برنامه بودن دولت‌هایی که نمی‌دانند رفاه یعنی چه، موجب شده است که تمام عناصر موجود در خانواده، تبدیل به عوامل کمک‌خرج شوند.  هر کسی باید یک گوشه زندگی را بگیرد تا آب آن را نبرد! مگر چند ‌درصد جامعه توانسته‌اند قشر مرفه باشند که پول‌شان از پارو بالا برود؟ مگر چند‌ درصد جامعه شغل‌های آنچنانی و درآمد فلان دارند؟ مگر چند ‌درصد جامعه از رانت برخوردارند که ما بگوییم خانواده ایرانی، خانواده‌ای بی‌دردسر است؟
راستش از یک‌سوی دیگر باید بگویم امروزه تعارض بین مدیریت داخلی خانه و اشتغال بیرون از منزل و همچنین عدم مدیریت صحیح وظایف در زنان، مشکل پیچیده‌ای است که دامنگیر اغلب مادران است؛ به‌طوری که عدم مدیریت صحیح وظایف، اثرات مخربی مثل تربیت ناصحیح فرزندان، کم‌رنگ شدن روابط خانوادگی، سست‌شدن پایه‌های اصیل خانواده و دور شدن روحی اعضای خانواده را در پی دارد.  به همین دلیل است که صحبت از مشکلات مشاغل زنان و رابطه‌ آنان با وظایف اصلی زن، یعنی مدیریت داخلی خانه و تربیت فرزند، جزو مهم‌ترین مسایلی است که جامعه و متصدیان امور اجتماعی باید در پی حل آن باشند تا نه‌تنها خانواده، بلکه جامعه نیز از اثرات منفی ناشی از آن در امان بماند.
البته شاید بگویید که دارم به گزاف حرف می‌زنم! چرا که آمار و ارقام‌ها این را نمی‌گویند! آمار و ارقام‌های رسمی می‌گویند که 12درصد از زنان ایرانی شاغل هستند و بیش از ۸۰درصدشان خانه‌دار. از میان آن ۱۲درصد هم ۵۲درصد از زنان، مشاغل غیررسمی دارند اما نمی‌دانم چرا همه این 12‌درصد در دور و اطراف من جمع شده‌اند. از خانواده خودم گرفته تا همسایه‌ها و اقوام و محل کار، همه زن‌ها به نوعی شاغل یا در پی شغل هستند، یا سعی می‌کنند فلسفه‌ای جدا از خانه‌داری برای ماهیت زندگی خود تعریف کنند!
یک چیزی که تازه ناامیدترم می‌کند این است که بدانیم در 8‌سال گذشته سالانه بیش از صدهزار زن از بازار کار ایران کنار رفته‌اند.  شغل‌هایشان به بهانه‌های مختلف از آنان گرفته شده است تا محیط مردانه‌تر شود. گاهی به بهانه‌های اندک مانند مرخصی زایمان، زن‌ها رفته‌اند پی زندگی خود اما وقتی بازگشته‌اند، پست سازمانی‌شان هدیه داده شده و آنها دست از پا درازتر رفته‌اند دنبال شغل دیگر. حالا کاری نداریم که حقوق و بیمه و سایر متعلقات حقوقی ایشان همواره در طول تاریخ کارشان توسط کارفرما تحریف شده است و در حق‌شان، تضییع حق!
می‌گویند رئیس‌جمهوری محترم، دکتر حسن روحانی، دست‌کم 6 بار کلیدواژه «حقوق و فرصت‌های برابر زن و مرد» را پیش از انتخابات در وعده‌های خود تکرار کرده است.  شاید برای همین است که توقعی وجود دارد یا به‌ وجود آمده است. زنان چرا می‌خواهند کار کنند؟ آیا خانواده‌ها نحیف شده‌اند یا زنان خواستار حضور اجتماعی و مشارکت بیشتر در قبال خانواده، خود و کشورشان شده‌اند یا هر دو؟
نمی‌گویم که این یک طرز تفکر است که می‌خواهم به آن دامن بزنم! طرز تفکر دیگرش هم وجود دارد که می‌توانید از زبان خود زنان بشنوید! مثلا مگر یادتان رفته که خانم فاطمه آلیا تابستان‌ سال گذشته در ماجرای اعتراضات زنان برای ورود به ورزشگاه و تماشای مسابقات ملی والیبال گفته بود: «کار زن، بچه‌دار شدن و تربیت فرزند و شوهرداری است» و من هم سوال نمی‌کنم که پس ایشان در مصادر امور چه می‌کنند؟
اما سوال اساسی بر این منوال است که آیا برای نجات خانواده، قوانین و امکاناتی وجود دارد که بتواند نقش سابق زن و مادر در خانواده را به عنوان هسته مرکزی و مدیریت‌کننده خانواده حفظ کند و از دیگر سو به اقتصاد خانواده مدد رسد و مشارکت اجتماعی زنان مورد خدشه قرار نگیرد؟ آیا طرح‌هایی که در سال‌های گذشته از سوی دولت و مجلس تصویب شده ازجمله طرح افزایش جمعیت و تعالی خانواده، طرح‌هایی روی هوا بوده‌اند یا این‌که دارای نکات کارشناسی و رویکردهایی اجرایی هستند؟ آیا مشکلات دیده شده‌اند و بر آن اساس ایده‌پردازی شده است و آینده مناسبی برای خانواده ایرانی تدارک دیده شده است؟ اصلا در خارج هم همین‌طور است؟ آیا دنیا مانند ما به سمت محدود‌کردن موقعیت‌های اشتغال زنان و کارکردهای اجتماعی آنان در بیرون از منزل در محیط تحصیل و کار پیش می‌رود؟ آیا در دنیا زنان مانند زنان و مادران ایران برای کمک‌خرج بودن خانواده‌هایی که محتاج نان شبند، جان می‌کنند یا نهادهای رفاه اجتماعی به داد آنان می‌رسند؟ آیا . . .
البته کارهایی در ایران صورت‌ گرفته که نمی‌توان آن را کتمان کرد و نقاط درخشانی محسوب می‌شود (البته اگر کسی قانون را اجرا کند). به عنوان نمونه ۳۶نماینده مجلس ایران ‌سال گذشته طرحی را امضا کرده بودند، که برای کارفرمایان موازینی در استخدام زنان وضع شده بود که اگر آنها را رعایت نکنند، در مرحله اول یک هفته تعطیلی و در صورت تکرار، تعطیلی یک ماهه انتظارشان را می‌کشید.  این طرح می‌گفت که اشتغال زنان در واحدهای صنفی منوط به رعایت حرمت آنها و پرهیز از اختلاط با مردان است و در صورت نیازمندی نوع کار واحد صنفی به کار شبانه زنان، کارفرما باید از اداره اماکن مجوز دریافت کند.
در مورد علل گرایش مادران و زنان به اشتغال می‌توان دیدگاه‌های متفاوتی بیان داشت. یکی از تقسیم‌بندی‌ها که توسط لیلا بختیاری، کارشناس امور خانواده صورت پذیرفته بدین شرح است:
1- کمک به اقتصاد خانواده
2- عزت‌مندی و ارزشمندی اجتماعی
3- اثبات قابلیت‌های زنان در عرصه‌های اجتماعی
4- برخورداری از اقتدار و استقلال اقتصادی و کم‌شدن وابستگی اقتصادی به همسر
5-فرار از تنهایی ناشی از تجرد یا محیط یکنواخت منزل
 6-به دست آوردن پشتوانه‌ای برای پیری
7-ضرورت حضور در عرصه‌های زنان ازجمله معلمی مدارس دخترانه و مامایی
 اینها ازجمله مواردی هستند که فی‌الجمله گرایش زنان را به حضور فعال در کارهای اقتصادی توجیه می‌کنند. البته با نگاه دقیق‌تر و ریزبینانه عوامل دیگری در کار است که این انگیزه‌ها به سست‌شدن پایه‌های زندگی انسانی و خانوادگی منجر می‌شود؛ عواملی مانند:  تغییر نظام ارزشی؛ در جایی که احراز یک مسئولیت و مقام، ارزش به حساب آید، مطمئنا سریع‌تر می‌توان به اهداف اقتصادی دست یافت اما لازم است بررسی شود که خانواده به‌عنوان اولین کانون تربیت فرزندان در چنین شرایطی و با چنین رویکردی با چه چالش‌هایی مواجه خواهد شد.  
مهری السادات موسوی، دکترای بررسی مسایل اجتماعی و محقق در حوزه آسیب‌های اجتماعی و خانواده، درخصوص اشتغال زنان و اثرات آنها بر فرزندآوری می‌گوید، هنگامی که زنان در حوزه تحصیلی وارد دانشگاه و مراتب عالی می‌شوند، این توقع در درونشان ایجاد می‌شود که در ادامه روند اجتماعی شدن و رشد خود، در فعالیت‌های اجتماعی خصوصا فعالیت‌هایی که به نوعی درآمدزایی دارد، مشغول به فعالیت شوند.  بماند که نباید حضور در جامعه و فعالیت اجتماعی داشتن را با فعالیت‌های اقتصادی زنان یکی دانست.
در این حضور، زنان برای آن‌که بتوانند در بازار کاری که رقابت نا‌برابری با جنس مخالف دارند، جایگاه خویش را حفظ کنند، بیشترین انرژی را صرف می‌کنند؛ حتی اگر خروجی کار خود را به اندازه مردان هم‌رده خود نبینند. همین عامل باعث می‌شود تا زنان بیشترین انرژی‌شان صرف کار اقتصادی‌ – اجتماعی خارج از خانه شود و از لحاظ روانی و جسمی خسته شوند. به نظر شما آیا این زن می‌تواند دیگر انرژی‌ای برای فرد دیگری بگذارد؟ فرزند‌ آوردن و توجه کردن به آن از مسایل عاطفی است و بار عاطفی از جانب زن را می‌طلبد.  چنانچه زن تمام انرژی جسمی و روحی‌اش صرف کار و خارج از خانه شود، دیگر توانی برای تخلیه بار عاطفی برای کودکی که نیازمند مادر است، ندارد.
در چنین وضعی زنان ترجیح می‌دهند از فرزند آوردن فرار و حتی صرف نظر کنند.  اوضاع گفته شده در بد‌ترین حالتش زمانی است که مرد همراه و همدل زن نباشد.  مرد هنگامی که با زن شاغل ازدواج می‌کند، باید این مورد را به یاد داشته باشد که نمی‌تواند از این زن نقش زنان قدیمی را توقع داشت و او نیز باید در مسایل خانوادگی و خانه‌داری با همسرش مشارکت داشته باشد تا نیمی از خستگی ناشی از کارهای خانه را از دوشش برطرف کند اما متاسفانه چنین دیدگاهی در میان مردان ما به‌طور کامل وجود ندارد؛ هر چند در سال‌های اخیر تغییراتی دیده می‌شود.
از سویی به‌دلیل شرایط اقتصادی و توسعه اجتماعی نمی‌توان خواهان عدم اشتغال زنان شد، به این دلیل که همان‌گونه که مادر تمام شاغل، یک فرد مناسب برای تربیت فرزند نیست، مادری که نسبت به مسایل اجتماعی و علمی جامعه خویش آگاه نباشد نیز نمی‌تواند فرزند خوبی را تربیت کند. داشتن کارهای پاره‌وقت و همچنین دور کاری (در حالتی که تمام شرایط آن مهیا باشد)، می‌تواند موقعیت مناسبی برای زنان فراهم کند. همچنین ساختار جامعه نیز باید شرایطی را فراهم آورد که‌‌ همان اندازه کار را که از مردان خواهان است از زنان دریافت نکند، چرا که زنان به لحاظ وضع جسمی و به لحاظ عاطفی حساس‌تر هستند و در نتیجه لزوم توجه به میزان کار خواسته شده از آنان نیز می‌تواند در نحوه نگرش آنها به فرزندآوری و حتی بارهای عاطفی زندگی زناشویی موثر باشد.
 گزارشی می‌خواندم در مورد این‌که آیا زندگی مادران شاغل‌ در دنیایی که ما سال‌ها از رشد و توسعه‌ای متوازن مانند آن، عقب نگه داشته شده‌ایم، آسان‌تر شده؟
در آمریکا مادران شاغل تنها یک روز پس از تولد بچه می‌توانند در بیمارستان بمانند، برخلاف بیمارستان‌های اروپا که مادر و نوزادش می‌توانند چند روز را در بیمارستان بمانند تا روند شیردهی و غذا دادن به نوزاد کاملا بررسی شود.  به جز این، آمریکا یکی از معدود کشورهایی است که هیچ نوع حق و حقوقی به مادرانی که تازه بچه‌دار شده‌اند، نمی‌دهد.  البته ممکن است خود کارفرما این کار را بکند اما الزامی در این کار برایش وجود ندارد. از این لحاظ وضع آمریکا مثل پایوا ،گینه‌نو و سوآزیلند است.
در سال‌های اخیر، توجه زیاد به گرفتاری‌های زنان شاغلی شده که در سطوح بالای حرفه‌ای کار می‌کنند. مثلا شریل سندبرگ، از مدیران فیس‌بوک حالا درگیر ماجرای مرگ تراژیک همسرش است، قبلا کتابی درباره زنان شاغل نوشته به نام «تکیه‌کردن»  اما همه واقعیت مثل کتاب او نیست و برای کسانی که سعی کنند پا جای پای او بگذارند و مسیر رو به بالای او را طی کنند، واقعیت‌های ناراحت‌کننده‌تری وجود دارد.
نتایج تحقیقات مختلف نشان می‌دهد که با این‌که نیمی از فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها زن هستند،‌ درصد کمتری از آنها به موقعیت‌های شغلی سطح بالا دست پیدا می‌کنند. چرا این‌طور است؟ آیا اولویت‌های آنها با بچه‌دار شدن تغییر می‌کند یا این‌که وارد محیط‌هایی برای اشتغال می‌شوند که چندان دوستدار زنان شاغل نیست؟
آمار‌ها نشان می‌دهد که گرچه ۵۲‌درصد زنان شاغل‌اند اما تنها    6/14 درصد آنها به جایگاه مدیرعاملی می‌رسند و تنها 8درصد آنها جزو پردرآمد‌ترین مدیران هستند یا مثلا بیش از ۴۵‌درصد زنان با موسسات حقوقی بزرگ همکاری دارند اما تنها ۲۵ درصدشان شریک این موسسات حقوقی هستند.
یکی از دلایل این نابرابری در آمار، این است که زنان میان دو مسئولیت مادری و شغلی خود دوپاره شده‌اند.  آن هم درحالی‌که مدارکی وجود دارد که نشان می‌دهد مردان لزوما سخت‌تر کار نمی‌کنند یا زمان بیشتری را به کار اختصاص نمی‌دهند. حتی یک پژوهش جدید نشان داده که بسیاری از مردان به دروغ تظاهر می‌کنند که هفته‌ای ۸۰ ساعت کار می‌کنند!
جالب است بدانید که متاسفانه برخی از سازمان‌هایی که در ساعات کار کمترین انعطاف را دارند یا تعداد مدیران زن در آنها بسیار کم است، موسساتی هستند که توسط خود زنان اداره می‌شوند.
زنانی مانند ماریسا میرز (مدیرعامل یاهو) و شریل سندبرگ که به بالا‌ترین رده‌های شغلی رسیده‌اند، کسانی هستند که اولویت اصلی خود را شغل‌شان قرار داده‌اند و اکنون توقع دارند که بقیه هم همین‌طور باشند. این را ایلین گان، مادر یک دختر ۷ساله و بنیانگذار شرکت «فامیلیز گو» که یک شرکت رسانه‌ای آنلاین است و در زمینه سفرهای خانوادگی کار می‌کند، می‌گوید. خود ایلین که از داخل خانه کار می‌کند، معتقد است: «آنهایی که در جایگاه ایجاد تغییرات سیستماتیک هستند این کار را انجام نمی‌دهند.  ماریسا می‌رز، بعد از این‌که مدیرعامل یاهو شد؛ قانونی را که اجازه می‌داد کارمندان از داخل خانه کار کنند، لغو کرد.  این برای مادران شاغل یک فاجعه است.»
در نتیجه چنین شرایطی، بسیاری از مادران شاغل باید فکر پیشرفت را ببوسند و کنار بگذارند. مثل آن ماری اسلا‌تر که نخستین زنی بود که در دولت آمریکا به‌عنوان سیاست‌گذار مشغول به کارشد.  او درنهایت تسلیم شد و به این نتیجه رسید که امکان ندارد «همه چیز را با هم داشته باشد».
آنچه که او در مقاله خواندنی و مشهورش در آتلانتیک با عنوان «زنان نمی‌توانند همه چیز را با هم داشته باشند»، درباره تجربیات و احساسش از کار کردن در یک مقام بالای دولتی و سیاسی نوشت، چیزی است که بسیاری از مادران شاغل تجربه کرده‌اند.
آلیس فین، که یک دختر دانشجو و یک پسر دبیرستانی دارد، می‌گوید که مادر شاغل بودن باعث شد که او همیشه شغل‌هایش را به شکل استراتژیک انتخاب کند.  او می‌دانست که دوست دارد با بچه‌هایش وقت بگذراند، بنابراین نخستین شغلش را در حوزه وکالت‌‌ رها کرد تا کار منعطف‌تری پیدا کند که با اشتیاق فراوان او به‌عنوان مادر، سازگار باشد.  بنابراین او مشاور اقتصادی شد که به مراتب کار منعطف‌تری است.  او حالا معتقد است که اگر زنان به شغل‌شان علاقه زیاد دارند، پس باید از تکنولوژی بیشتر استفاده کنند تا مادر شاغل بودن کمی برایشان ساده‌تر شود.
اما منعطف نبودن شرایط و ساعت کار تنها مشکل مادران شاغل نیست و تبعیض در درآمد، مادران شاغل را بسیار آزار می‌دهد.  یک مادر تنها که مجبورشده کارش را به خاطر نگهداری از دخترش به یک کار منعطف تبدیل کند، می‌گوید که در ازای این مسأله کارفرما ۳۵‌درصد کمتر به او می‌پردازد.
میشل بودیگ، استاد دانشگاه ماساچوست در تحقیقی که درباره اثرات پدر و مادر شدن بر درآمد انجام داده به این نتیجه رسیده که پدر شدن یک امتیاز است:  مرد‌ها با پدر شدن 6درصد به درآمدشان افزوده می‌شود، درحالی‌که مادر شدن درآمد مادر را پایین می‌آورد.  به‌طور متوسط، هر بچه چهار‌درصد از درآمد مادر کم می‌کند و هرچه درآمد زن کمتر باشد، این‌ درصد بیشتر است.  تنها در مشاغل خیلی بالا و پردرآمد مثل شری سندبرگ است که چنین خلأیی وجود ندارد.
اما آیا زندگی مادران شاغل آسان‌تر شده؟جواب صادقانه این است:  نه، این‌طور نیست؛ مگر این‌که شریل سندبرگ باشی، استعداد ویژه، رابطه، اراده و پول داشته باشی. در آن صورت دنیا در مشتت است اما برای اکثریت مادران شاغل، حتی بزرگترین پیروزی‌ها در شرایط جاری و با قوانین موجود، کوچک به نظر می‌رسند.
راضی نگه داشتن کارفرماهای پرتوقع، درگیری‌های روزمره نرم و غیرنرم با همکاران و مادران خانه‌داری که مدام درباره تصمیم‌شان برای ماندن در خانه با شما بحث می‌کنند و در کنار همه این‌ها، تلاش برای شاد و راضی نگه داشتن بچه‌ها.
ادامه این مسیر در ایران چگونه است؟ با توجه به آنچه که اشاره شد؛ بخش رسمی اشتغال در ایران به‌رغم مصوبات انجام شده، ساختار جنسیتی و نابرابر خود را حفظ کرده و نشان این مدعا نیز ثبات 12 تا 15‌درصدی اشتغال زنان در 15سال گذشته است.  زمانی که ساختارهای رسمی ظرفیت‌های مناسب برای حضور زنان را مهیا نمی‌کنند و از سویی دیگر با توجه به شرایط اجتماعی و اقتصادی حاضر که حضور این افراد را در فعالیت‌های اقتصادی اجتناب ناپذیر می‌کند، بخش غیررسمی به‌عنوان جایگزین اشتغال رسمی از سوی زنان انتخاب می‌شود. بخش غیررسمی شامل مشاغلی مانند مشاغل کاذب، مشاغل فصلی یا خدماتی می‌شود.  در این بخش کارفرما هیچ‌گونه تعهدی نسبت به نیروی خود ندارد و به راحتی می‌تواند آن را کنار بگذارد و شخص دیگری را جایگزین کند.  تزلزل فرصت‌های شغلی در بخش غیررسمی بسیار بیشتر از بخش رسمی است و این امر سبب می‌شود که یک زن شاغل هرگونه فشار را تحمل کند تا شغل خود را که بخشی از مسایل اقتصادی خود و خانواده را برطرف می‌کند، از دست ندهد. برخی از زنان هم برای تأمین معاش یا استقلال مالی به فعالیت‌های اقتصادی کاذب روی می‌آورند؛ مانند دست‌فروشی.  کافی است یک بار با مترو در شهر رفت و آمد کنیم تا فراوانی این زنان را با چشم خود ببینیم؛  زنانی که گاهی از شرم شناخته شدن توسط آشنایان ماسک به صورت می‌زنند و گاهی هنوز خجالت می‌کشند که جنس خود را با صدای بلند تبلیغ کنند.  آیا اگر بخش رسمی سیاست‌های درستی را در ارتباط با اشتغال و بالاخص اشتغال زنان اجرا می‌کرد هر کدام از این افراد حاضر می‌شدند بیایند و دست‌فروشی کنند؟ هستند در بین اینان، زنانی که روزی در بخش رسمی شاغل بودند و به علت ازدواج یا استفاده از مرخصی زایمان از کار کنار گذاشته شده‌اند و حالا به اجبار حاضرند در بخش غیررسمی با همه سختی‌هایش به فعالیت بپردازند.  از همین منظر بدیهی خواهد بود که چنین زنانی از رفاه، سلامت و آسایش روانی در محیط خانواده برخوردار نخواهند بود. آیا مادرانی که می‌خواهند سبب ارتقای شرایط زندگانی خود و فرزندانشان شوند، بدینگونه لطمات جدی‌تری نخورده و با فرزندانشان امید و سعادت را
خواهند پیمود؟

 به‌دلیل شرایط اقتصادی و توسعه اجتماعی نمی‌توان خواهان عدم اشتغال زنان شد، به این دلیل که همان‌گونه که مادر تمام شاغل، یک فرد مناسب برای تربیت فرزند نیست، مادری که نسبت به مسایل اجتماعی و علمی جامعه خویش آگاه نباشد نیز نمی‌تواند فرزند خوبی را تربیت کند.

 آمار‌ها نشان می‌دهد که گرچه ۵۲‌درصد زنان شاغل‌اند اما تنها    6/14 درصد آنها به جایگاه مدیرعاملی می‌رسند و تنها 8درصد آنها جزو پردرآمد‌ترین مدیران هستند یا مثلا بیش از ۴۵‌درصد زنان با موسسات حقوقی بزرگ همکاری دارند اما تنها ۲۵ درصدشان شریک این موسسات حقوقی هستند.  

 زنانی مانند ماریسا میرز (مدیرعامل یاهو) و شریل سندبرگ که به بالا‌ترین رده‌های شغلی رسیده‌اند، کسانی هستند که اولویت اصلی خود را شغل‌شان قرار داده‌اند و اکنون توقع دارند که بقیه هم همین‌طور باشند.

  متاسفانه برخی از سازمان‌هایی که در ساعات کار کمترین انعطاف را دارند یا تعداد مدیران زن در آنها بسیار کم است، موسساتی هستند که توسط خود زنان اداره می‌شوند.
 
 اما سوال اساسی بر این منوال است که آیا برای نجات خانواده، قوانین و امکاناتی وجود دارد که بتواند نقش سابق زن و مادر در خانواده را به عنوان هسته مرکزی و مدیریت‌کننده خانواده حفظ کند و از دیگر سو به اقتصاد خانواده مدد رسد و مشارکت اجتماعی زنان مورد خدشه قرار نگیرد؟   

 زنان برای آن‌که بتوانند در بازار کاری که رقابت نا‌برابری با جنس مخالف دارند، جایگاه خویش را حفظ کنند، بیشترین انرژی را صرف می‌کنند؛ حتی اگر خروجی کار خود را به اندازه مردان هم‌رده خود نبینند. همین عامل باعث می‌شود تا زنان بیشترین انرژی‌شان صرف کار اقتصادی‌ – اجتماعی خارج از خانه شود و از لحاظ روانی و جسمی خسته شوند. به نظر شما آیا این زن می‌تواند دیگر انرژی‌ای برای فرد دیگری بگذارد؟


تعداد بازدید :  409