شماره ۵۶۵ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۲۷ ارديبهشت
صفحه را ببند
چنين كنند بزرگان
يك وكيل، پ‍ژوهشگر، شاعر، ورزشكار بازيگر و نماينده‌سابق چطورخانواده‌اي دارند؟

علي پاكزاد| تا حالا دیده‌اید که برخی فکر می‌کنند وقتی در یک طبقه خاص اجتماعی هستند، زندگی‌شان متفاوت‌تر از دیگران است. البته عکس آن هم صادق است. اینکه بدانیم بسیاری از آسیب‌ها و انحرافات اجتماعی که گریبان بخش عمده‌ای از خانواده‌ها را می‌گیرد، می‌تواند در خانواده یک سیاستمدار، یک هنرمند، یک حقوقدان، يك شاعر و... نیز نمود داشته باشد.
پذیرش این قاعده که رفتار انسانی فارغ از تمام اراده‌ها و ادعاهاست، یک اصل مسلم و بدیهی است. اخلاق، انسانیت، مرام و برنامه‌ریزی برای زندگی می‌تواند چارچوب‌هایی یکسان برای همگان باشد. اما آیا
تا به حال فکر کرده‌اید که شوهر یک نماینده مجلس می‌تواند غیرتی باشد؟ آیا فکر کرده‌اید یک حقوقدان بگوید من پدر بدی بوده‌ام؟ آیا تا به حال شنیده‌اید که یک هنرمند از مشکلات خانوادگی‌اش حرف بزند و راه‌های برون‌رفت از آن را با توجه به تجربه شخص خود برای دیگران بازگو کند؟
جداي از اين موضوعات، حتما در محیط اطراف به نمونه‌های موفق رفتار با فرزندان برخورده‌اید. حتما والدینی را دیده‌اید که به جای دلسوزی برای خود و شکایت از زمانه و بهانه‌جویی از موقعیت و ناسپاسی نسبت به زندگی، درحال گذراندن یک زندگی خوب و رضایت‌بخش هستند. رابطه‌شان با فرزندان‌شان خوب است، به آنها اطمینان دارند، با نگاهی رضایتمند به آنها می‌نگرند، از موقعیت خود راضی هستند و نسبت به داشته‌های خود سپاسگزارند. والدین موفق، خواسته‌های فرزندشان را می‌شناسند. هم می‌توانند جدی و قاطعانه برخورد کنند، هم توانایی نرمش و انعطاف را دارند. می‌توانند با بچه‌هایشان حرف بزنند و به طرز حیرت‌انگیزی توانایی فرزندان‌شان را می‌شناسند و براساس آن، نه کمتر و نه بیشتر، از آنان مسئولیت می‌خواهند.
شاید فرزندان این خانواده‌ها را هم دیده‌اید، نگاه‌های مهربان و همراه با امنیت آنها به والدین از همه خصوصیات‌شان بارزتر است، احساس امنیتی که در پس این اعتقاد دلگرم‌کننده وجود دارد و از این باور می‌آید که: «من ارزشمندم و برای والدینم عزیز و مورد احترام هستم. آنها دوستم دارند و برای حرف‌هایم ارزش قایل می‌شوند.»
در رفتار فرزندان این خانواده‌ها نه ترس و اطاعت دیده می‌شود، نه گستاخی و لجبازی. حرف‌های والدین را به خوبی گوش می‌کنند و نسبت به امور زندگی دلسوز و همراه‌اند. به زحمات والدین توجه دارند و سعی می‌کنند مسئولیت‌های خود را به خوبی انجام دهند. به راستی در چنین خانواده‌ای سختی‌های روزمره و سنگینی بار زندگی، قابل تحمل‌تر و آسان‌تر است. پدری که می‌داند فرزندان قدر کار او را می‌دانند دلگرم‌تر کار می‌کند. مادری که می‌داند فرزندان او سپاسگزار زحمات او هستند، راضی‌تر فعالیت می‌کند. اگر هم مشکلی پیش بیاید، افراد خانواده، حمایت همدیگر را دارند و با هم و در کنار هم با مشکل مواجه می‌شوند.
با اين‌همه ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که دامنه ریاکاری برخی از انسان‌ها از حد گذشته است و مرز میان راست و دروغ را به راحتی نمی‌توان مشخص و مشاهده کرد. اما هنوز بارقه‌هایی از امید و کرامت انسانی وجود دارد که ما را به خود می‌آورد و به ما نهیب می‌زند که در ادامه مسیر زندگی خود سستی نکنیم. آنچه در پی می‌آید گپ‌وگفت‌هایی فارغ از مناسبات و تعارفات رایج بین گروه‌های اجتماعی است. محلی است برای بیان دردها و دردهای مشترک ما...      

 

|   بهمن کشاورز  |  حقوقدان  |
در خانواده گاهي مادر بايد كارهاي پدر  را  انجام دهد
مدل زندگی خانواده‌ها در همه جای دنیا متغیر است. اما این‌که زن، شوهر یا فرزندان در یک خانواده در چه موضعی قرار می‌گیرند، برمی‌گردد به چندین عامل مختلف که سطح طبقاتی خانواده‌ها، میزان آگاهی و تحصیلات اعضای خانواده نقشی کلیدی را در این جایگاه دارد. اما چندین عامل گوناگون باعث می‌شود که یک زندگی مشترک دچار بحران‌هاي گوناگونی شود. برخوردار بودن از آگاهی کافی بین زوج‌ها و شناختن حقوق زن و مرد یکی از چندین دلایلی است که می‌تواند یک زندگی مشترک را در یک خانواده حفظ كند.
در همه خانواده‌ها تقسیم کار یک امر طبیعی قلمداد می‌شود. زن و شوهر هرکدام بعد از تشکیل دادن یک خانواده موظف هستند تا یک‌سری مسئولیت‌های مرتبط با زندگی مشترکشان را به دوش بکشند. معمولا نیز در جامعه ما به‌گونه‌ای بوده است که در اداره خانه و مسئولیت فرزندان، مادر نقش مهمی را بازی می‌کند و مسائل اقتصادی و معیشتی هم به عهده پدر خانواده است.
معمولا ساختار خانواده‌ها در ایران به گونه‌ای است که دختران روابط عاطفی بهتری با مادران و پسران نیز روابط مطلوب‌تری با پدر خانواده دارند. (هر چند این موضوع همواره این‌گونه نبوده است و گاهی هم دختران نزدیکی بیشتري به پدرانشان داشته‌اند و گاهی نیز برعکس بوده است). اما اگر از نظر شخصی به این موضوع نگاهی بیندازم باید بگويم که مسئولیت‌های خانه و فرزندان من همواره بر دوش همسرم بوده است و این‌بار را در طول زندگی به نحو احسن همسرم بر دوش کشیده که جا دارد این‌جا تشکر فراوان از او داشته باشم.
هیچگاه در طول زندگی حرفه‌ای و فعالیت‌های اجتماعی که در این چندین‌سال اخیر داشته‌ام تحت فشار همسرم و خانواده نبوده‌ام. شاید پدر ایده‌آلی در خانه نبوده‌ام. حتی اگر حضور کافی و به موقع در خانه نداشته‌ام، به نوعی واعظ غیرمتعظ بوده، اگر کوتاهی سر زده، قصور بوده اما تقصیر نبوده است. اگر وظیفه‌ام را به نحو احسن انجام نداده‌ام در عوض همسرم این کار را انجام داده و جای خالی‌ مرا به خوبی پركرده است.
توصیه‌ای که شاید در  این میان جا داشته باشد که ابراز کنم تأکید به جوانانی است که قصد تشکیل خانواده را دارند. آنها بايد بدانند شرایط تجرد با بعد از ازدواج به کلی تغییر می‌کند. شرط اول در زندگي مشترك، درک طرفین است. قطعا زمان تأهل با زمان مجردی متفاوت است و یک‌سری مزیت‌هایی که در دوران مجردی بوده دیگر در زندگی مشترک وجود ندارد اما موضوع مهم این است که شرایط را به خوبی بپذیریم و در قبال آن هم صبور باشیم.

|   شهربانو امانی  |  فعال سیاسی  |
مي‌گفتند شوهرم بي‌غيرت است! ‌
فرزندان هر خانواده با ارزش‌ترین میراث آن خانواده هستند. فرزندان، پدر و مادر تشکیل‌دهنده یک خانواده هستند. اما کسانی را می‌شناسم که بدون فرزند و با قبول فرزندخوانده هم بسیار خوشحالند و به لحظاتی که کنار هم هستند، می‌بالند. اما این تعاریف زیبا را بد نیست که کمی کنار گذاریم و به اصل حال و روز جامعه و جایگاه خانواده‌ها در شهرمان بپردازیم.
میلیاردها تومان در ‌سال تصویب می‌شود تا نهادهای فرهنگی کشور برنامه‌ای برای کاهش آسیب‌های فرهنگی داشته باشند چطور است ما در کشور نزدیک به 30 نهاد فرهنگی داریم اما خروجی آنها آمار طلاقی است که امروز مشاهده می‌کنیم. واضح است که یک جای کار می‌لنگد و درست کردن آن هم، کار دیروز، امروز و فردا نیست. من زمان ازدواج خودم را به خوبی به یاد دارم. زمان جنگ و انقلاب بود. همسرم به من پیشنهاد ازدواج داد و من هم پذیرفتم. مهریه من در آن زمان یک جلد قرآن مجید و 100 تومان پول نقد بود. آن مبلغ هم‌اکنون برای من با ارزش است و همان زمان هم همین‌گونه بود. به یاد دارم کل مخارج عروسی من در آن زمان 3هزار تومان بود که هزار و 600 تومان آن حلقه‌اي بود كه براي همسرم خريدم. با همسرم قرار گذاشتیم تا زمانی که می‌توانیم در کنار هم با آرامش زندگی کنیم و اگر هم غیر از این پیش رفت به‌راحتی از هم جدا شویم. تکلیفمان را از روز اول با هم روشن کردیم. قرار بر این بود که با فعالیت‌های اجتماعی یکدیگر کنار بیاییم و به‌راحتی یکدیگر را بپذيریم که تا امروز هم همین‌گونه بوده. اختلاف سلیقه‌های بسیاری را هم در طول زندگی با یکدیگر داشتیم که این اختلافات باعث نمی‌شد که زندگی مشترکمان را دچار بحران کنیم.
 البته اختلاف سلیقه در همه زندگی‌ها قابل مشاهده است. اوایل انقلاب بود که در ارومیه نزد پدرشوهر و مادرشوهرم زندگی می‌کردیم و دو دخترم به دنیا آمده بودند و من خیلی سریع آنها را به مهدکودک فرستادم. به‌گونه‌ای که یکی از آنها  45روزش بود و دیگری نیز 3ماه بیشتر نداشت که راهی مهدکودک شدند. فرزندانم هرچه می‌گذشت با محل زندگی‌شان که ارومیه بود بیشتر اخت می‌شدند اما شرایط زندگی برای من و پدر خانواده تغییر کرد و من نماینده مجلس و مجبور به ترک شهر ارومیه شدم که با این انتخاب، چندین مشکل عظیم برای من و خانواده‌ام شکل گرفت. در ابتدا افرادی در ارومیه همسر مرا نصيحت مي‌كردند که نباید اجازه بدهد همسرش به مجلس برود. آنها مي‌گفتند: مگر شما بی‌غیرت هستید که اجازه می‌دهید عکس همسر شما دست همه باشد و در جیب هر نامحرمی چهره همسر شما دیده شود. مشكل ديگرم نيز در زمان مهاجرت از ارومیه به تهران بود كه فرزندان من نمی‌پذیرفتند شهرشان را ترک کنند. روزها دچار افسردگی شده بودند و زندگی در تهران را قبول نمی‌کردند. اما تمام این مشکلات را پدرخانواده با صبر و متانت به خوبی حل کرد و باعث شد که من هم کارم در تهران را به خوبی انجام دهم. درسی که من گرفتم این بود که قرار نیست همان‌گونه که همه زندگی می‌کنند من هم زندگی کنم در خانواده گاهی نیاز است که پدر کارهای مادر را انجام دهد و گاهی نیز برعکس باشد.
|   جهانگیر الماسی  |   بازیگر  |
برای خوشبختی خانواده‌ام سال‌هاست
 نقش  بازی می‌کنم
همه ما انسان‌ها زندگی می‌کنیم. اغلب هم در طول شبانه‌روز کارهایی داریم که باید آنان را به سرانجام برسانیم. عمدتا هم در قبال کارهایمان به دنبال بهترین نتیجه هستیم. اما تا چه حد این نتایج به مذاق ما خوشایند است، جای سوال دارد. نقش‌های زیادی را هم بازی می‌کنیم بعضی‌ها مانند من به معنای واقعی کلمه شغل‌شان، نقش بازی‌کردن است. اما هستند افرادی که ناخواسته نقش بازی می‌کنند که این هم به ما ربطی ندارد. بگذارید نقش‌شان را بازی کنند. همواره از من سوال می‌کنند که شما هم مانند نقش‌هایتان در فلان سریال یا فیلم سینمایی رفتار می‌کنید؟ گاها مردم صحنه‌ای از فیلم‌هایی که بازی کرده‌ام را در ذهن دارند و با توجه به دیده خود سوال می‌پرسند که آیا تكه‌اي از نقش خاصی که در پس از باران داشته‌ايد در خانه نیز همراه شماست؟ همیشه هم جواب من نه است.
 اما برای این«نه» محکم سعی می‌کنم پاسخي منطقی ارایه دهم، که هر نقشی فقط برای من نقش است و بعد از ترک محل فیلمبرداری دیگر سنخیت یا پیوندی بین من و آن نقش وجود ندارد. زیرا اعتقاد دارم برای داشتن یک زندگی مثبت باید موضوعات پیرامونی که در اطراف ما وجود دارد را از هم جدا کرد. خانواده، کار و فرزندان، هرکدام از اینها نیاز به رسیدگی خاص خودش را دارد. به این معنا که نباید فضای حاکم بر هرکدام از آنها تداخلی با دیگری داشته باشد. من عمدتا در خانه که هستم سعی می‌کنم رفتاری از خود بروز بدهم که برای اهالی خانه دلچسب و دلنشین باشد زیرا عملکرد متناسب در فضای خانواده باعث تحکیم و استواری روابط بین اعضای خانواده و اعتماد دو طرفه خواهد شد.
گاها کارهایی می‌کنم که برای دیگران کمی عجیب است من روزهایی در خانه لباس‌های فرزندانم را مرتب می‌کنم و ظرف‌ها را می‌شويم، یا این‌که خانه را تمیز می‌کنم. البته این کارها را از روی اجبار انجام نمی‌دهم بلکه سعی‌ام بر این است که از این لحظات لذت ببرم. روزهایی به ميدان تره‌بار می‌روم و خرید خانه را انجام می‌دهم. مواقعی هست که همسرم مایل است که کل خانواده سوار اتوبوس شویم و از این موضوع لذت ببریم. اینجا باز هم به مزیت نقش‌آفرینی می‌رسم که باید در هر جایی یا در هر حیطه‌ای نقشی که سازنده است را بازی کنیم. من برای خوشبختی خانواده‌ام سال‌هاست نقش بازی می‌کنم که تاثیرش را تا امروز دیده‌ام و آن هم حفظ بنیان خانواده‌ام بوده است.  

|   هوشنگ ماهرویان  |  پژوهشگر  |
يك تجربه شخصي؛ چرا تجرد را انتخاب كردم؟
جامعه ایرانی در 50‌ سال اخیر دچار تغییرات زیادی شده است. تغییراتی که گاهي به سود جامعه بوده و گاهي آن را متضرر کرده است. اما سوال اساسي این‌جا شکل می‌گیرد که زنان ما در این تغییرات چه نقشی داشته‌اند و از این بعد چه نقشی را خواهند داشت؟ با نگاهی مختصر به عملکرد زنان ایرانی در 40 یا 50‌ سال اخیر می‌توان به این نتیجه رسید که زنان ما تا چه حد توانسته‌اند سنت‌های خود را حفظ کنند یا تا چه مقدار با تجدد و زندگی مدرن کنار آمده‌اند؟
جواب این سوال را تا حدودی از مدل زندگی امروز ما در جامعه و آمار طلاق‌هایی که اعلام می‌شود می‌توان تخمین زد. در این میان بد نیست که کمی بانوان ایرانی را با زنان سایر جاهای دیگر دنیا مقایسه کنیم تا بتوان نتیجه مطلوبی را گرفت.
جامعه کنونی ایران درحال گذار است و این گذار از سنت به مدرنیته ضربات زیادی را به زنان ما در ایران زده است. همسران ما در یک زمان هم می‌توانند یک زن کاملا سنتی باشند و در همان موقع یک بانوی استقلال‌طلب و کاملا مدرن هم باشند. اما به باور برخي، این دو با هم در تضادند، هر چند شايد از نظر زنان ما این دو با هم در تضاد نیستند و از نظر آنها کاملا طبیعی به نظر می‌رسند. این درگيري حکایت از زندگی امروز زنان ما و تاثیراتش در خانواده‌هایمان دارد که خود من هم با این موضوعات درگیر بوده‌ام و تحملش برایم مقدور نبود و زندگی جداگانه را انتخاب کردم.
خیلی جالب است شما نمی‌توانید از یک زن ایرانی این درخواست را داشته باشید تا بیوگرافی خودش را بنویسد و در اختیار شما قرار دهد اما پائولا و ایزابل آلنده این کار را کردند. او پائولا را خطاب به دخترش نوشت چراکه معتقد بود پائولا همیشه دوست دارد از زندگى خانواده‌اش باخبر باشد. 13‌‌سال پس از آن کتاب، آلنده ادامه سرگذشت خانواده را باز هم خطاب به دخترش پائولا مى‌نویسد و آن‌ را «همه روزهاى ما» مى‌نامد.
 من قصد ندارم زنان این مرز و بوم را مورد نقد قرار دهم فقط نظرم را درباره علل مشکلات اخیری که در بیشتر خانواده‌های ما رخ داده، بیان کردم. نظر بنده در این باب عدم‌آگاهی مردان و زنان درباره حقوقی است که دارند. برخي از زنان ما امروز هم مهریه می‌خواهند، هم نفقه، هم استقلال، هم گذرنامه، هم مال و اموال مردان را می‌خواهند مگر این‌گونه امکان دارد؟!

|    عبدالجبار کاکایی  |  شاعر  |
صلح‌طلب در خانواده اما به شرط!
شعر و شاعری را خیلی دوست دارم. زیرا اگر تنها مساله‌ای در زندگی من باشد که مرا از معضلات زندگی و این روزمرگی‌ها که اکنون با آنها درگیر هستم، جدا کند همین موضوع است. البته طبیعی هم است هرکسی در هر حوزه‌ای که فعالیت می‌کند قطعا تبحر دارد و از قبال آن هم لذت می‌برد و برای من هم شاعری تنها کاری است که در این دنیا می‌توانم به نحو احسن انجام دهم.   اما تمام زندگی ما حوزه کاری و موضوعاتی که در قبال آن لذت می‌بریم، نیست. زندگی قسمت‌های مهم‌تری نیز دارد که یکی از مهم‌ترین آنها خانواده است که امروز تا حد زیادی جایگاه خود را در جامعه ما نسبت به ديروز، گم کرده است. عقیده دارم نسل به نسل تربیت خانواده‌ها به یکدیگر انتقال پیدا می‌کند.
تجربه شخصی من در کودکی پر از خاطرات مختلف و مکان‌های مختلفی است که با پدر و مادرم گذرانده‌ام. پدرم اکثرا نظرش این بود که من بیشتر وقتم را در محیط‌های ادبی و هنری بگذرانم و همین موضوع نیز در تربیت و شکل‌دهی زندگی من تأثیر بسزایی داشت. همین آمیزه‌هایی را که یاد گرفتم به فرزندانم هم انتقال داده‌ام اما آنها تاحدی پذیرفته‌اند و تاحدی هم برایشان قابل قبول نبود. فرزندانم مایل هستند موضوعاتی که از نظر خودشان دلچسب‌تر است را دنبال کنند. علایق و نظراتم را به فرزندانم غالب نمی‌کنم در صورتی که پدرم هم مرا آزاد گذاشت تا خودم بروم به دنبال مسائلی که فکر می‌کنم، علاقه دارم.
مشکلات هنگام زندگی برای همه به‌وجود می‌آید اما چگونگی واکنش به آن هم بسیار اهمیت دارد. برای فرزندان من هم مانند تمام انسان‌های این کره‌خاکی مشکلاتی به‌وجود آمده اما نوع نگرش والدین در این میان پراهمیت است من به شخصه فکر می‌کنم که هر پدری در مواجهه با مشکلات فرزندانش در اولین قدم خود را جای فرزندش و دقیقا در همان سن و سالی که گذرانده است، قرار می دهد که این نوع نگاه 30‌درصد از ماجرا را دربرمی‌گیرد و 70‌درصد ماجرا، درک حال و هوا و شرایط امروزی است که جوانان ما با آن در ارتباط هستند. همواره صلح طلبی را در اولویت رفتارم با خانواده در نظر گرفته‌ام اما نه به‌گونه‌ای که افسار زندگی از دستانم خارج شود، به‌گونه‌ای که احساس آرامش در زندگی به خوبی حس شود و بنیان خانواده را محکم‌تر کند.

|   کریم باقری  |   مربی فوتبال  |
گاه بهترين آموزه‌ها هم براي فرزندان تاثيرگذار نيست
این روزها طبیعی زندگی‌کردن هم نوعی هنر است. در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که در جامعه ما هیچ چیز سر جای خودش نیست. رفتارهای عجیب و وارونه مد شده است. بر سنتی بودن زندگی‌ها تأکید ندارم اما به استانداردهای زندگی پایبند هستم. مردم شهرستان‌ها، به‌خصوص آذری زبان‌ها بر سنت‌ها و ادب و احترام بین والدین و فرزندان تأکید بسیار زیادی دارند. به گونه‌ای که اگر شما، آن‌گونه که می‌خواهند رفتار نکنید، این رفتار خلاف عرف‌تان می‌تواند عواقب
فراموش نشدنی به بار بیاورد.
زمانی‌که فوتبالم را شروع کردم سختی‌های زیادی را متحمل شدم. از یک جهت عاشقانه دوست داشتم، فوتبال بازی کنم و از جهت دیگر اعضای خانواده اصرار داشتند درسم را بخوانم. پیوند این دو و جلو بردن درس و فوتبال کار سختی بود که من مجبور به انجام آن بودم. اما این مرحله هم پایان یافت و من به دل فوتبال کشور راه پیدا کردم و برای خودم دیگر کسی شده بودم. با این حال تمام نکاتی که مادر و پدرم به من گوشزد کرده بودند در هر بازی یا هر تمرین در ذهنم تکرار می‌شدند.
آموزش پدر من تا حدی سختگیرانه بود که گاهی در طول زندگی حرفه‌ایم، اگر قصد کاری را داشتم با ترس به سراغ آن می‌رفتم، ترس از این‌که انجام این کار اتفاق ناگواری را رقم بزند. همین سختگیری‌هاي پدرم باعث شد در زندگی شخصی‌ام نیز به پیشنهادات واهی گوش ندهم، این پیشنهادات به‌ویژه زمانی که در حرفه‌ام آدم موفقی شدم بر تعدادشان افزوده شد. خیلی از دوستانم هم در همین فوتبال با پذیرفتن این پیشنهادات زندگی خانوادگی خود را به خطر انداختند و به مرز نابودی کشاندند، همه ما نمونه‌هایی از آن را سراغ داریم.
 بعد از این‌که پسرم به دنیا آمد، همواره استرس این را داشتم که مبادا پیشنهادات یا اتفاقاتی که برای من افتاده است برای پسرم هم رخ بدهد و خدای نکرده او نیز بپذیرد. این استرس و نگرانی از زمانی که شما خانواده تشکیل می‌دهید همراه شما هست تا زمانی که سرتان را به زمین بگذارید. هیچ‌وقت نمی‌توان مطمئن بود فرزندان همان تصمیماتی را می‌گیرند که شما یا پدرتان گرفته‌اید بلکه افرادی هستند که از بهترین آموزه‌ها برای تربیت کودکانشان استفاده می‌کنند، اما نتیجه‌اش چیزی که می‌خواستند از آب در نمي‌آيد.


تعداد بازدید :  169