سعید اصغرزاده
چرا ما داوطلب نمیشویم که واقعیات را آنگونه که هست، ببینیم و بیان کنیم و درک کنیم؟ ما نیازمند این هستیم که برای ترویج فرهنگ داوطلبی، لایههای ظاهری بسیاری از مسائل اجتماعی را کنار بزنیم و با دردها و مشکلات، آنگونه که وجود دارند، مواجه شویم و به حل آنها کمک کنیم. ما داوطلب کاری نمیتوانیم باشیم که هیچ شناختی نسبت به آن نداریم و اصلا نمیدانیم که در آن خصوص چه عکسالعملی باید داشته باشیم و چگونه میتوانیم روند آن را هدایت کنیم.
مثال جدیدش را میتوان در حادثه مهاباد جستوجو کرد: دو همکار در هتل تارا با همدیگر دوستی یا شاید قول و قراری پنهانی داشتهاند. همکاران به او خبر میدهند که قرار است دوربینها توسط مدیر کنترل شود. پس کارشناس از متوفی میخواهد از پنجره به اتاق بغلی رود که اینکار متاسفانه با سقوط مرحومه همراه میشود...
اتفاقات ناگواری افتاد. اما موضوع این است که ما باید واقعیات را ببینیم و ناآگاهانه، داوطلب فعلی نشویم که یک مصیبت را به عوض کاهش و محدود کردن، تکثیر کرده و گسترش دهیم. ما باید مانند دوربینی، که همهچیز را ثبت میکند، به درجه شعور و آگاهی خود بیفزاییم و با مرور اطلاعات و پالایش آن به اقدامات داوطلبانه بپردازیم. بله! دوربینها همیشه بد نیستند. مرورکردن دوربینها. و نمیدانم اما دوربین در هتل آن را چند ستاره میکند؟ یاد پیام تبریک سالنو اسنودن و دوربین و اورول افتادم! «ادوارد اسنودن» پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا موسوم به NSA، گفته بود، آنچه آمریکاییها انجام دادهاند، فراتر از آنچیزی است که در کتاب «1984» نوشته «جرج اورول» آمده است.
اسنودن با اشاره به کتاب «1984» جرج اورول گفته بود که فرضیات نویسنده این کتاب همچون دوربینهای مداربسته، شبکههای تلویزیونی تحتکنترل دولتهای مرکزی، شریک روزگار امروز ملتها شده است. او با اشاره به اینکه مداخله در زندگی خصوصی افراد، امروز از توصیفهای اورول فراتر رفته است، تصریح کرده بود که نسلهای جدید هیچگاه معنای یک لحظه خصوصی یا یک اندیشه هدایتنشده را نخواهند فهمید.
اورول در رمان خود که از کتابهای برجسته جهانی بهشمار میرود، زندگی مردم را در سال 1984 چنین پیشبینی کرد: حاکمیت همه ابعاد زندگی مردم را از طریق دستگاههایی موسوم به «تلهاسکرین» یا صفحه سخنگو کنترل و نظارت میکند و افراد حتی در اتاقخوابشان نیز از جاسوسان خلاصی ندارند. در این کتاب حتی از کارگذاری دوربین و دستگاه شنود برای جاسوسی در حاشیه خیابانها و حتی در دامن طبیعت سخن به میان آمده است. در این رمان امور حاکمیت در قالب 3 وزارتخانه «عشق»، «صلح» و «حقیقت» مدیریت میشود که البته کار هرکدام از این وزارتخانهها، دقیقا برخلاف نامشان است. نکته قابلتامل اینکه وزارتخانه حقیقت، کارش تحریف و آمارسازیهای دروغین و بازی با افکارعمومی است که اینک در جهان بهویژه در رسانههای آمریکایی مشاهده میشود.
از بحث دور نشویم! واقعیت این است که استفاده از هر ابزاری باید در راه صحیح آن باشد. اصلا بیایید یک قرار داوطلبانه با هم بگذاریم که از هر ابزار در راه اعتلای جامعه انسانی بهرهبرداری کنیم. مخصوصا که حالا بسیاری از ابزارها و شبکهها در دسترس همگان قرار دارند و با اندک لحظهای، هر آنچه در یکجا اتفاق میافتد، اثرش را در جای دیگری میتوان دید و نسبت به آن عکسالعمل نشان داد.
راستش میخواهم بگویم علاوهبر دیدن، تحلیل درست و درمان هم باید داشت. برای تحلیلکردن هم باید هزینه داد. هزینهاش هم تقلا در جهت کشف واقعیات است. مانند کاری که یک روزنامهنگار یا نویسنده میکند. مثلا همین کتاب اورول که گفتم. آیا میدانستید که نوشتن «1984» جان نویسنده را گرفت؟
اورول، سل داشت. مریض بود و مهلتش برای ارسال اثر به دست ناشر درحال اتمام بود و وضع سلامتیاش روزبهروز بدتر میشد، تایپکردن کتاب برای او واقعا دشوار بود و او احتیاج به یک تندنویس داشت. اما پیدا کردن چنین تندنویسی هم مشکل بود. اورول مجبور شد ماشینتحریر کهنهاش را به تختخواب ببرد و به ضرب قهوههای پیدرپی و چای غلیظ و در زیر نور چراغ پارافینی روز و شب کار کند.
سرانجام در سیام نوامبر سال ۱۹۴۸ نگارش کتاب تمام شد. در نیمه ماه دسامبر نسخه تایپ شده کتاب به ناشر رسید، در همین زمان اورول به آسایشگاه مسلولان منتقل شد، کاری که به عقیده خود در صورتی که نگارش کتاب در کار نبود، باید دو ماه قبل انجام میداد. اما ناشر کتاب کیفیت کتاب را بسیار بد ارزیابی کرد و جایی نوشته بود که اگر ۱۵ تا ۲۰هزار نسخه از کتاب به فروش نرسد، لایق مردن است.
در بهار اورول دچار خلط خونی شد. سرانجام در هشتم ژوئن سال ۱۹۴۸، رمان«۱۹۸۴» منتشر شد و چند روز بعد هم در آمریکا از زیرچاپ درآمد. رمان، در سطح جهان بهعنوان یک شاهکار مطرح شد. حتی وینستون چرچیل در آن زمان به پزشکش گفته بود که این کتاب را دوبار خوانده است. اما همزمان، وضع سلامتی اورول روزبهروز بدتر میشد، در ۲۱ ژانویه ۱۹۵۰ او دچار خونریزی شدید ریوی شد و در تنهایی درحالیکه بیش از ۴۶سال سن نداشت، درگذشت. او هزینه نوشتن کتاب را با جانش داد و لابد حالا میفهمید که هزینهکردن کار سختی است...