| نریمان نوابی | فعالمدنی |
دوران انقلاب صنعتی، نقطهعطفی برای تاریخ زندگی بشر بهشمار میآید. با گذار به دوران مدرن و پيشرفتهايي كه پيامد دوران انقلاب صنعتي است، ساختار جوامع و روابط ميان انسانها تغيير كرد. در دوران مدرن، عموم مردم جامعه وظايف بيشتري را برعهده گرفته و مسئوليتپذيري بیشتری در امور اجتماعی، تقبل کردند. پيرو همين امر، مفاهيمي همچون هوشجمعي و قدرت تصميمگروهي پدید آمد. قطعا ذهن پرسشگر و فعال خواننده به این موضوع توجه دارد كه در اين دوران، انسانها ديگر نه يك «رعيت»، بلكه يك «شهروند» هستند و متناسب با حقوقشهروندي خود، وظايفي را بر دوش خواهند كشيد.
يكي از راهبردهاي ساماندهي اين قدرت جمعي، نهادهاي مردمي است. بنيان اينگونه نهادها بر فعاليتهاي داوطلبانه اجتماعي استوار بوده و افراد ميتوانند با عضويت در اين تشكلها آن هم خودخواسته بر روند رشد جامعه خود تأثير بگذارند. از ديگرسو، مديريت اين موسسات متاثر از فرآيند تصميمگيري عمومي خواهد بود كه خود بر بلوغ اجتماعي افراد ميافزايد.
نكته كليدي اين سازمانها در نحوه عملكرد، مديريت، رشد يا انحلال آنهاست. به شیوه پسيني- تجربي ميتوان نتيجه گرفت كه فرهنگ عمومي در مديريت و مسير تحول انجمنهاي مذكور نقش بسزايي دارد. به شکل مشروح ميبينيم در جوامع مختلف، انجمنهاي مردمنهاد رفتارهايي برگرفته از اخلاق عمومي جاري و حاكم بر ساختار كلي جامعه را از خود بروز ميدهند. با نگاهي وسیعتر ميتوان اينگونه نتيجهگيري كرد كه اين سازمانها المانهايي كوچكتر از خود جامعه هستند که در صورت بهرهبرداری مناسب از آن و تقویت چنین نهادهایی میتوان به جامعهای توانمند دست یافت. برای مثال، ممكن است بر نحوه مديريت يا بر روح حاكم بر قوانين اجرايي جامعه (منظور از حدود جامعه، همان است كه شما در ذهن تصور ميكنيد) انتقاداتي داشته باشيد؛ با در نظر آوردن مفروضات گفته شده، به اين حكم ميرسيم كه اگر ما بخواهيم در يك نهاد مردمي حضور داشته باشيم با احتمال بسيار زیاد رفتارهايي از خود بروز ميدهيم كه خود منتقد آن بودهايم. سوي ديگر اين نتيجهگيري نيز داراي اعتبار درخور توجهي است. بدينترتيب كه با اصلاح سازوكار اين انجمنها، امكان و احتمال اصلاح جامعه نيز از ضريباطمينان خوبي برخوردار خواهد بود. بديهي است اين ضريباطمينان از فاكتورهاي ديگري همچون ميزان مشاركت عمومي نيز تأثير ميپذيرد.
برای تشريح بهتر، قصد این است که از زاویهای متفاوت درباره ميزان تأثيرگذاري يا نحوه عملكرد اين انجمنهاي مردم نهاد، اشارهای ديگر داشته باشیم. از نگاه دنياي مدرن، يكي از نشانههاي پيشرفت هر جامعه، میزان تعقلگرايي آن است. منظور از اين تعقلگرايي، مفهوم فلسفي و افاده كردن استدراكات منطقي است. از سوي ديگر، با در نظر داشتن تقسيمبنديهاي متعارف، عقلگرايي را به دو حوزه فردي و گروهي متمايز ميكنیم. با توجه به اين تقسيمبندي، بخشي از رشد و پيشرفت جامعه در گرو خردجمعي است. بر اين اساس آنچه ميتواند به اين تعقل جمعي كمك كند، پذيرش و احترام به نظرات سايرين خواهد بود كه مايه قوام و بقاي گروه تصميمگيرنده است. مضاف بر آن، هركدام از ما برای حفظ فرديت و شأن خود، نيازمند بيان نظرات شخصيمان هستيم. بديهي است امكان گردآوري اين دو مهم در كنار هم ميتواند بسيار كارآمد باشد و تشكلهاي مردمنهاد با توجه به ساختاري كه بر فعاليتهاي داوطلبانه تأكيد دارد، اين امكان را در سطح جامعه محقق ميسازند.
اين نهادها از آنجا كه سازماني غيرسياسي هستند، امكان طرح و گسترش ديدگاههاي گوناگون را فراهم و با نقدهاي مكرر، آنها را اصلاح ميکنند. البته براي رسيدن به اين سطح مطلوب به ملزوماتي نياز داريم كه بحث درباره آن خارج از حوصله اين مجال است.
از آنچه گذشت، ميتوان اينگونه برداشت كرد كه سازمانهاي مردمنهاد يكي از مولفههاي رسيدن به توسعهپايدار بوده و ميتوانند بر رفتارهاي فردي و شناخت حقوق و وظايف شهروندي تأثير بسزايي بگذارند. بدونشك اين تشكلها در كنار ساير زيرساختهاي اجتماعي، رسيدن به بلوغ رفتاري فردي و جمعي را تسریع كرده و کمکم با تغيير در سطح توسعه و آباداني جوامع، چهره و ماهيتشان را دگرگون ميکنند.