سعید طباطبایی داستان نویس
درباره جهان ایدهآل سخن بسیار گفتهاند اما به راستی این عالم دیگر و این آدم نو- به تعبیر خواجه شیراز- به چه مفهومی اشاره دارد؟ بیشک علاقه اذهان آدمیان به جهان ایدهآل از نارضایتی آنها از وضع موجود پدید میآید. شاید عدم رضایت همواره بشر که آشکار تصویر آن در داستان موسی و قومش جلوهگر شده، ناشی از آن است که به نقل از کتابهای مقدس، آدمی را از رنج آفریدهاند. سرشت عدم رضایت، همان سرشتی است که تمدن را بنیان گذاشته و آدمیان را از غارها به سوی برجها رهنمون شده است اما همه داستان، به همین حرکت خطی و پیشرفت تکنولوژیکی ختم نمیشود. گاهی برای رسیدن به ایدهآل، آدمی به پشت سر نگاه میکند و نوستالژی عمیق او، دوباره زمانی رخ مینماید و دلش هوای غارها و نقشهای آن را میکند. شاید حس رنج و دلتنگی، ما را تا به سرحد این پیشرفت رسانده باشد اما یادمان رفته برای رسیدن به ایدهآل گاهی باید تامل کرد. گاهی باید صبر پیشه کرد تا جهان، خود ایدهآلهایش را به ما بنمایاند. جهان ایدهآل، همیشه در پیشرفت و گریز از رنج موجود نیست، گاهی جهان ایدهآل، نشستن بر لب جوی و دیدن گذر عمر است. شاید اگر این نگاه غیرخطی از حافظ شیراز به اذهان جهان سرایت میکرد، امروز نه کشتاری بود و نه منفعتی از کشتار. اگر نگرش خیامی به گذر عمر و دم غنیمت آن در جهان امروز ما جاری میشد، خود جهان ایدهآل از پس آرامش و تامل آن رخ مینمود. آری، گاهی جهان ایدهآل ایستادن و حرکتنکردن به پیش است. گاهی برای رسیدن به جهان بهتر، باید شتاب را فراموش کرد. جهان بهتر از نگاه من، جهانی است که در آن میتوان فکر کرد، اندیشید، خواند، گفت و لذت برد. جهانی که حرص، خونخواهی و قدرتجویی در آن مرده باشد، زیرا که مرگ، در کمین همهچیز است.
آری، آدمی برای رسیدن به جهان بهتر سعی بسیار کرده و در اندک زمینههایی نیز به آنچه میخواسته رسیده است اما در همین حال، از یاد برده که زندگی و زیستن در جهان، همه این نیست. آدمی، برای کسب این پیشرفت، از جهان بهتر درون خود صرفنظر کرده است، یا به تعبیری دیگر برای رسیدن به آنچه خود در درون داشته، رنج کشیده و گرد جهان را گشته است. شاید از همین رو است که باید جهان بهتر را در عبارت «آشتی با جهان» جست. آشتی با جهان همان مفهوم آشنای دوستی با مادر طبیعت و انگاره توسعه پایدار را به یاد میآورد. توسعه فکری، توسعه فرهنگی، توسعه زیستمحیطی و توسعه در درون. توسعه درون از این روی مهم است که باید به یاد داشته باشیم تلاش همیشگی و میلیونساله ما برای رسیدن به آرامش و دوستی با همنوع و دوستی با طبیعت بوده است، نه دشمنی و کینهتوزی و مالاندوزی، همان مفاهیم اخلاقی اولیه که در همه آیینها از آن یاد میشود، در همین مفهوم آشتی با جهان و شاید هم در مفهوم «آشتی با خود» خلق میشود؛ مفهومی که میتواند در پس خود جهان بهتر را نه در «مثل» افلاطونی که در همین امروز به پیدایی آورد.