مصطفی تبریزی روانشناس اجتماعی
جامعه توانمند، جامعهای است که در آن تمام استعدادهای فردی و اجتماعی شکوفا شود. برای تحقق چنین شکوفایی باید نیازهای افراد و سیستم اجتماعی تأمین شود. نیاز افراد شامل نیازهای زیستی، امنیت، احساس همدلی - نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن- و همچنین شوق و عشق به آزادی و رشد علمی و کشف رازهای طبیعت میشود. اگر این نیازها تحقق یابند افراد در مسیر شکوفایی قدم برمی دارند و در نتیجه آن جامعه توانمند میشود. مسألهای که در سیستم اجتماعی مهم است در وهله اول داشتن یک فرهنگ متعالی و شکوفاست. فرهنگی که با گذشت زمان و تحولات تاریخی بخشهای پویا و عمیق خود را حفظ کند و بخشهایی که برای رشد و ارتقا لازم است را تغییر دهد. این رشد فرهنگی در تعامل با رشد اقتصادی است و در تعامل با بهداشت روانی و جسمی است. برای هرکدام از این عنوانهایی که گفته شد میتوان مقوله وسیعی گشود و درباره آن صحبت کرد. بهعنوان مثال در یکی از نظریههای مطرح جهانی به نام نظریه انگیزش، وقتی روی انسانها تحقیق میکنیم، متوجه میشویم تا زمانی که نیازهای فیزیولوژیک آنها (نیاز به آب، غذا و سرپناه) تأمین نباشد سایر انگیزهها در آنها تولید نمیشود. بهعنوان مثال وقتی فردی در بیابان است و از گرسنگی و تشنگی رنج میبرد به مفاهیم عرفانی خود بیتوجه است. درواقع نیازها به صورت سلسله مراتبی هستند، یعنی تا زمانی که نیازهای ما تأمین نشوند حتی ممکن است ما به امنیت خود هم بی توجه باشیم. مانند کسانی که با علم به اینکه احتمال خفگی و زیر آوار ماندنشان است اما باز در معدن کار میکنند چون در تأمین نیازهای فیزیولوژیک خود موفق نبودهاند.
بعد از نیازهای فیزیولوژیک نوبت به احساس امنیت میرسد و اگر این نیاز نیز تأمین شود نیاز به یک تعلق گروهی نمود پیدا میکند؛ تعلق به آدمها و خانواده، تعلق به یک جمع یا جامعه یا فرهنگ تا خود را در پیوند با آنها حس کنیم. زمانی که آدمی به این تعلق رسید نوبت به نیازهای عاطفی میرسد؛ نیاز به دوستداشتن و دوست داشتهشدن. اگر نیازهای قبلی که نام بردیم درست تأمین شوند دوستداشتن و دوست داشتهشدن رنگوبوی معنوی به خود میگیرد درحالیکه اگر نیازهای قبلی درست تأمین نشده باشند اگر ما احساس عشق هم کنیم این احساس عشق، ریشه در نیازهای قبلی دارد. اگر نیاز عاطفی ما نیز برطرف شود نوبت به نیاز کشف زیباییهای طبیعت میرسد؛ کشف رازهای طبیعت. در این مرحله ما عاشق فهمیدن و دانایی میشویم و بعد از طی درست این مرحله ما به مرحله شکوفایی میرسیم. در حقیقت توانمندترین فرد کسی است که به درجه شکوفایی رسیده و مانند گلی که میشکفد، انسانیت او نیز شکوفا میشود و طعم و رنگ و بوی یک انسان توانمند را پیدا میکند. به گمان من وقتی ما در آمارهایمان ازدرصد بالای مردم زیر خط فقر صحبت میکنیم یعنی اینکه این افراد در مرحله تأمین نیازهای اولیه خود قرار دارند در نتیجه تمام زمان و تلاششان را صرف رفع این نیاز میکنند و جایی برای تأمین نیازهای دیگر نمیماند. خوشبختانه در کشورما نیاز امنیت تأمین است چون ما در مقایسه با کشورهای دیگر کمتر با تجاوز و زورگویی و قتل و... روبهرو هستیم. درواقع نمیگوییم بهطور صددرصد ولی در حد قابل قبولی ما از امنیت برخورداریم. این یک سوی ماجراست اما سوی دیگرش این است که مثلا کسانی که زیر خط فقر قرار دارند درواقع چون تعلق گروهی ندارند، وقتی به آنها گفته شود در خیابانها زباله نریزید در پاسخ میگویند خیابان به ما تعلق ندارد! این افراد حتی زمانی که میخواهند ازدواج کنند دوست داشتن شان هم در رابطه با نیازهایشان شکل میگیرد؛ بهعنوان مثال خانم یا آقایی از این گروه در انتخاب همسر خود میگوید این فرد را دوست دارم چون مرا حمایت میکند در حقیقت این نوع دوستداشتن تنها ریشه در نیازهای فیزیولوژیکی فرد دارد. ما حتی به لحاظ روانی نیز در شرایطی قرار داریم که افراد سالم شکوفا در جامعه ما بسیار محدود و انگشت شمار خواهند بود. در احادیث اسلامی آمده است، کسی که معیشت ندارد معاد هم ندارد.
ما در آمارهایمان ازدرصد بالای مردم زیر خط فقر صحبت میکنیم یعنی اینکه این افراد در مرحله تأمین نیازهای اولیه خود قرار دارند در نتیجه تمام زمان و تلاششان را صرف رفع این نیاز میکنند و جایی برای تأمین نیازهای دیگر نمیماند
در یکی از نظریههای مطرح جهانی به نام نظریه انگیزش، وقتی روی انسانها تحقیق میکنیم، متوجه میشویم تا زمانی که نیازهای فیزیولوژیک آنها (نیاز به آب، غذا و سرپناه) تأمین نباشد سایر انگیزهها در آنها تولید نمیشود