شهروند| مرد ميانسال وقتي متوجه شد كه دزد 70 سكه طلايش پیدا شده خیلی خوشحال شد، اما نمیدانست پشت این نقشه سرقت خواهرزادهاش است. خواهرزاده خيانتكار زن و شوهري را اجير كرده بود تا دست به سرقت ميليوني از دايياش بزنند.
ماجرا از وقتي آغاز شد كه مالباخته 6 ماه پيش با مردي تصادف كرد و در اين حادثه تصادف 70 ميليون تومان ديه گرفت. او درست در لحظهاي كه چك ديه را گرفت، به طلافروشي رفت و با اين پول 70 سكه تمام بهار آزادي خريد. غافل از اينكه سارقان او را تحت تعقيب قرار دادهاند و قصد دارند سناریوی سرقتی را اجرا كنند. در يك خيابان خلوت زن و مردي با يك خودروي پرايد سد راه او شدند و آدرسي را از وي پرسيدند. پيرمرد قصد داشت كه راه را به آنها نشان دهد اما در يك لحظه متوجه شد كيفش در دستش نيست و آن زن و مرد هم با سرعت پا به فرار گذاشتند. همه چيز آنقدر سريع اتفاق افتاد كه اين مرد قدرت انجام هيچ كاري را نداشت.
او بلافاصله به دادسراي ناحيه 16 كه همان حوالي بود رفت و در شعبه چهارم بازپرسي شكايتي را عليه اين زن و مرد سارق مطرح كرد. زيركي اين مرد هنگام سرقت سكههاي طلايش باعث شد تا روند دستگيري متهمان راحتتر و سريعتر پيش برود. او هنگام فرار متهمان شماره پلاك خودرو را برداشته و در يك لحظه به حافظهاش
سپرده بود. همين باعث شد تا صاحب پرايد شناسايي و دستگير شود. وي با اظهار بياطلاعي از اين دزدي به ماموران گفت كه ماشينش آن روز در اختیار يكي از بستگانش بوده است. بنابراين بلافاصله اين مرد دستگير شد و تحت بازجويي قرار گرفت. وي در نهايت با اعتراف به اين دزدي راز ماجراي اين سرقت را فاش كرد. او در بازجوييها به ماموران گفت: «مدتي بود كه با نامزدم آشنا شده بودم و به خاطر وضع بد مالی با او اختلاف داشتم و زندگيام در معرض فروپاشي بود. هیچ راهی برایم باقی نمانده بود. تا اینکه یک روز دوستم به نام فرشاد به من گفت كه باید کیف پر از سکه داییاش را بدزدیم. او میگفت دايياش كلي پول و ثروت دارد و اگر سکههایش را بدزدیم هیچ اتفاقی برای زندگیاش نمیافتد. من هم که به بنبست رسیده بودم این پیشنهاد را پذیرفتم و موضوع را با نامزدم هم در ميان گذاشتم. او هم قبول كرد.»
با اين اعترافات خيلي زود نامزد اين مرد و همدست ديگرش نيز از سوي پليس بازداشت شدند. طراح اصلي نقشه اين دزدي در بازجوييها به ماموران گفت: «داییام یک مغازه لوازم خانگی دارد و من هم در آن مغازه کار میکردم. حقوق کمی دریافت میکردم. از طرفی داییام خيلي پولدار است. هرچه میخواست خیلی راحت میخرید درحالیکه خانواده ما همیشه بدهکار بود. تا اینکه حدود 6 ماه پیش داییام در جاده شمال تصادف کرد. او در این تصادف توانست 70میلیون تومان خسارت و دیه بگیرد. به خاطر همین فکر دزدی از او به سرم زد. بعد از آن موضوع را با دوستم پيمان در میان گذاشتم. میدانستم که او مشکل مالی دارد و به پول نیاز دارد. به همین دلیل او را برای اجرای نقشه انتخاب کردم. پيمان هم بلافاصله بعد از شنیدن این موضوع پذیرفت و با نامزدش نقشه سرقت را اجرایی کرد.»