احمدرضا دالوند
رونق اقتصاد هنر، در جامعه امروزی ما رسالت تاریخی و توأمان دولت و زبدگان ملت است. دولتها اغلب در مقام سخن، بسیار شیوا و رسا در این باب سخنها گفته و میگویند. با مشاهده این وضع و مخاطرات ناشی از آن، بیدرنگ باید خاطرنشان ساخت: رونق اقتصاد هنر، حق مردمانی است که اداره امور را برعهده دولتها به امانت سپردهاند. دولتها نیز موظفاند به موازات توسعه در سایر امور، به این نیاز، اهتمام بورزند و نه در سایه و بهعنوان «نقش ایوان» که غفلت از آن به هیچ بهانهای در نزد خردمندان که با دیده علتیاب و نکتهسنج، امور را رصد میکنند، پذیرفته نیست. از سوی دیگر، رونق در این عرصه، ازجمله حقوق مردم در هر جامعه مترقی نیز به حساب میآید. جامعه هنری باید این حق را از دولت طلب کند. بنابراین، توسعه متوازن در همه زمینهها، ازجمله زمینه هنر و فرهنگ، ایجاب میکند که قبل از درخواست اهالی هنر، دولت خود بهعنوان حرکتی مترقیانه و راهبردی تاریخی به احقاق حقوق هنرمندان و بسترسازی در رونق اقتصاد هنر، پیشدستی کرده و این بخش از حیات معنوی مردمان را نه به سیاق روشهای منسوخ صله دادن و از این قبیل؛ بلکه با اقدامی نظاممند و رونقآفرین، متحقق کند. اقدامی تاریخساز که موجبات فخر ایرانیان در جهان معاصر و پشتوانهای ماندگار برای نسلهای فردا شود. رونق اقتصاد هنر یكی از حقوق بنیادین سرزمین، فرهنگ و تمدن ماست. در تاریخ طولانی ایران، همواره چنین گرایشی در اعصار طلایی هنر و فرهنگ ما وجود داشته و دارد و آثار هنری بجا مانده در طول تاریخ ایران، سند زنده این مدعاست. با رونق اقتصاد هنر، بار دیگر هنر از حاشیه به متن زندگی مردم وارد شده و این امكان نیز فراهم میشود تا درك زیباشناختی مردم افزایش پیدا كند. رونق اقتصاد هنر، حتی بدون پشتیبانی برنامهریزان کلان فرهنگی، در شرایط فعلی الزامی است زیرا برای تغییر دیدگاه برنامهریزان توسعه کشور، ظاهرا چارهای جز این وجود ندارد. درواقع تا هنگامی که فرهنگ و هنر در برنامههای کلان کشور در سایه قرار دارد، نیاز به تلاش جدی افراد و گروههایی است که خارج از حمایتهای دولتها، بسترهای لازم را فراهم کنند زیرا تا سیاستگذاران فرهنگی کشور شاهد رونقی در این عرصه نباشند، بعید است نگاههای موجود مدیریت کلان فرهنگی تغییر پیدا کند. لذا، خطری که در این اوضاع بیخ گوش هنر معاصر است و تا تصمیمسازان و برنامهریزان کلان فرهنگی و هنری کشور به خود نیایند، نمیتوان خوشخیالانه و غافلانه از کنار آن گذشت، رسوخ گرایشات مکارانه و سوداگرانه و انحرافی در هنر این سرزمین هست. احتجاجات و مدارک و مصادیق، در این عرصه آنقدر فراوان و در دسترس است که کار از افسوس و دریغ گذشته و سر از لابیرنت دریوزگی و خودباختگی درآورده است. شاید در بهترین انحراف، با اگزوتیسم وقیح و کاسبکارانهای چشمدرچشم میشویم که عناصر بصری هویت دینی و ملی را مصادره کرده و در پوششی مجذوبکننده بازار مکارهاش را گسترده است. اگزوتیسم رسوخیافته در هنر امروز ایران، بهویژه آثار راهیافته به حراجها و بازارهای بینالمللی، آگاهانه است و به این قصد هدایت میشود تا از چشم «آن دیگری» تأییدیه بگیرد. مدتی است که ارتفاع سلیقه این بازار مکاره، سقف موفقیت به معنای فروش را جایگزین هنری نموده است که علیالاصول باید لرزهسنج ستم و شقاوتی در جهان امروز شود که جانهای شریف و نگاههای نیالوده را به درد و اندیشه مکلف میسازد. ناگفته پیداست که سرجنبانان این دریوزگی زیرکانه، چنین ادبیاتی –همین متن – را، و چنین هنر پسراندهشده از مجاری شعور و احساس مردمان را از نوع رادیکال و غیرقابل فروش تلقی میکنند. فروش به هر قیمت، جایگزین کمال در کیفیت شده است و چنین است که اگزوتیسم، همانند یک«اپیدمی» مسری، دانسته و ندانسته بخشهایی از هنر امروز ما را مبتلا ساخته است. اما در سطوحی پایینتر و گستردهتر نسبت به اگزوتیسم، باید به رواج آثاری اشاره کرد که حتی اطلاق-خودزنی فرهنگی- به آنها نیز، گویای عمق فاجعه نیست. وقتی که چنین نمودی از تولید هنری، تبدیل به هنر غالب یک سرزمین میشود و هر موج سطحی با انعکاس رسانهای و هیجانسازیهای به ظاهر فرهنگی و نوعی اسنوبیسم رقتبار نشر پیدا میکند؛ به دنبال آن، افرادی ناآگاه را به خدمت میگیرند تا بتوانند هنر ایران و مجاری نمایش و عرضه و فروش هنر ایران را با شیوههای مکارانه و با خودباختگی، در کنترل خود بگیرند. این فاجعه رخ داده است و کاملا هویداست، شاید نه آنچنانکه زوال و فنای زایندهرود و دریاچه ارومیه و تالاب شادگان و انزلی و... به چشم میآیند؛ اما زوال در پدیدههای فرهنگی نامرئی رخ میدهد... چرا هربار این شعر نافذ و پیشگویانه نظامی به یاد میآید که سرود: خاک زمین جز به هنر پاک نیست / این هنر امروز در این خاک نیست.