زمانی که فیلسوفان از وظیفه حکمت و فلسفه سخن میگفتند، به دو وظیفه مهم در جامعه تأکید داشتند؛ یکی بهتر زیستن انسانها و دیگری، کاستن آلام و رنجهای بشر. دومی را منوط میکردند به اینکه جامعه، استعداد «آگاهی از رنج» و استعداد «رها شدن از آلام» را داشته باشد. همه ما میدانیم که حکمت، بهطورکلی دغدغه انسان و کاستن رنج او را دارد. شاید مهمترین جملهای که هر حکیم باید در حیات بشری در جستوجوی آن باشد و بر آن تأکید کند، خود «انسان» است. دو مسأله برای انسان، مهمترین مسائل هستند؛ یکی اینکه لزوما هر انسانی در رنج و درد است، وظیفه اندیشه و حکمت، کاستن آن رنج و دوم اینکه هر انسانی، شایستگی زیستن بهتر را دارد.
حکما، «بهزیستن» یا «بهتر زیستن» را بهمثابه یک امری که امر تعینی و عینی حیات بشری بود، مورد توصیه قرار میدادند. حقیقت این است که امروزه، همه انسانها و جوامع در رنج هستند. شاید مهمترین تلاشی که هر انسان آگاه و حکیمی میتواند به جامعه بشری بکند - فارغ از خلق مفاهیم- از بین بردن رنج است. یعنی اگر هر حکیمی بتواند تنها رنجی از انسانها را از بین ببرد یا کم کند، بیتردید آن، توجه به درد و رنجهای بشری است.
امروزه نهادهایی مدنی که از سنخ فطرت و طبیعت بشری هستند، مانند جمعیت هلالاحمر، باید توجه محوریشان، به رنجهای انسان باشد. رنج، یک مسأله صرفا اجتماعی نیست؛ اما در عین حال، بارزترین جلوه آن در مناسبات و روابط جمعی بشر ظهور پیدا میکند.
از این منظر سه وظیفه مهم را میتوان برای جمعیت هلالاحمر، با توجه به وضع کنونی بشر بیان کرد:
نکته اول این است که همه انسانها نیازمند دیگران هستند. هیچ انسانی بدون کمک دیگران، در این دنیای توأم با درد و رنج امکان ادامهحیات یا حیاتمطلوب را ندارد. چه باید کرد؟ دیگران باید تلاش کنند تا کمکی برسانند. هلالاحمر شاید سمبل و نماد مهمی برای کمک و یاریرساندن به انسانها است. کمککردن به دیگران، بخشی از کاستن رنج انسانها است.
نکته دوم این است که علاوهبر نیاز انسانها به کمک دیگران، توجه به دیگران، توجه به انسان در روابط جمعی، مهمترین مسأله «تعاون» یا «معاضدت» یا «تشریکمساعی» است. تشریک مساعی در ادبیات ایران در مثنوی مولوی، اوج خود را میبیند. برای هیچ انسانی بدون تشریکمساعی و توجه و عنایت دیگران، امکان و ادامهحیات وجود نخواهد داشت. این موضوع شاید پیشتر در اندیشه سعدی تبلور پیدا کرد، اما سراسر مثنوی، دستگیری انسانها است. یعنی انسانها، تنها اینگونه نیستند که به خود بیندیشند؛ دیگراندیشی، به دیگران اندیشیدن، بخشی از حیاتجمعی بشر است. شاید توجه هلالاحمر به انسانهای دیگر، بخشی از اندیشه بشری است که در ادبیات ایران، در عرفان متفکران اسلامی به خوبی هویدا شده است. این نشاندهنده آن است که انسان نمیتواند تنها به خود بیندیشد. چراکه لازمه به خود اندیشیدن، به دیگران اندیشیدن است.
نکته سوم این است که شاید هلالاحمر در ظاهر یک نهاد محسوب شود؛ اما یک نهاد به معنای نهاد رسمی نیست. یک نهاد وجودی است. یعنی در غم دیگران شریکبودن، در هلالاحمر تجلی پیدا میکند. به این معنا که انسانهایی که در هلالاحمر تلاش میکنند، در غم دیگران شریکاند؛ و این یعنی مناسبتوجودی با انسانها پیدا میکنند. «مناسبتوجودی» شاید مهمترین مسالهای باشد که در توجه و التفات به رنجهای بشری دیده میشود. بنابراین، این وضع سبب میشود که نهادی مانند هلالاحمر، که شعار مهم آن، «کاستن رنج و آلامبشری» و «دستگیری از نیازمندان» است، از لحاظ فلسفی بهعنوان نهادی شناخته و شخصیت مییابد که مصداق دیدگاه و تفکر سعدی میشود. اینکه همه انسانها، اعضای یک پیکر و بدن هستند. درد هر انسان، درد عضوهای دیگر است. یعنی درد هر بشری، درد بشر دیگری است. به همین دلیل است که هر تلاشی که هلالاحمر بهخرج میدهد، مانند این است که کاستن رنج از یک فرد، کاستن رنج از انسانها است.
قاسم پورحسن دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامهطباطبایی
همه انسانها نیازمند دیگران هستند. هیچ انسانی بدون کمک دیگران، در این دنیای توأم با درد و رنج امکان ادامهحیات یا حیاتمطلوب را ندارد
تشریک مساعی در ادبیات ایران در مثنوی مولوی، اوج خود را میبیند. برای هیچ انسانی بدون تشریکمساعی و توجه و عنایت دیگران، امکان و ادامهحیات وجود نخواهد داشت
شاید هلالاحمر در ظاهر یک نهاد محسوب شود؛ اما یک نهاد به معنای نهاد رسمی نیست. یک نهاد وجودی است. یعنی در غم دیگران شریکبودن، در هلالاحمر تجلی پیدا میکند. به این معنا که انسانهایی که در هلالاحمر تلاش میکنند، در غم دیگران شریکاند