مایکل مک دنیل گرافیست
میتوانید تعداد بیشتری را به شکل یک نوع اردوگاه مثل ترکیب یک شهر، بچینید یا میتوانید واگنها را در اصل بهشکل دایره کنار هم گذاشته و غلاف دایرهمانند با آن بسازید، تا یک فضای نیمهخصوصی گروهی به افراد داده که درواقع به بیرون رفتوآمد کنند و در داخل واحد حبس نباشند.
اکنون این موضوع در روش پاسخگویی ما به بلایا، تغییرات اساسی ایجاد کرده، چون اون شرایط وحشتناک سالنهای ورزشی یا ژیمناستیک که مردم در سرپناهها کنار هم میچپیدند، دیگه وجود نداره. حالا ما اون بیرون، محلههای فوری داریم.
بدینترتیب Exo طوری طراحی شده که مثل یک فنجان قهوه ساده و ابتدایی باشد. میشه درواقع آنها را روی هم گذاشت تا بتوانیم آنها را بسیار راحت و کارآمد جابهجا و انبار کنیم. درحقیقت، ۱۵تا Exos، در یک کامیون جای میگیرد. این بدانمعنی است که Exosدرواقع از هر نوع خانه که امروزه در دسترس است، سریعتر حمل شده و برپا میشود. اما من وسواس دارم، پس نمیتونم بهراحتی دست بردارم، بنابراین شروع به تغییر تختهای دوطبقه کردم که بتوانید آنها را به عقب هل داده و بهجای آن میز یا طبقه بیرون بکشید، بدینترتیب، همون واحد حالا میتونه بهعنوان یک دفتر کار یا محل انبار استفاده بشه. میتوانید درواقع درها را از جای درآورده و صفحات محکمی که دارای پنجره هستند، برای کنترل هوا قرار دهید، یا یک قطعه مجزا که درواقع با آن بتوانید چندین واحد را بههم متصل کنید، که با این کار یهجور فضای زندگی قسمتبندی شده بزرگتری خواهید داشت، بدینترتیب همین قطعات یکسان، درواقع میتونه بهعنوان یک اتاقپذیرایی، اتاقخواب یا دستشویی، یا یک دفتر کار، فضای زندگی و محل امن انباری مورد بهرهبرداری قرار بگیرد.
ایده جالبی بهنظر میرسه، اما چطور آنرا به واقعیت تبدیل کنید؟ خب اولین ایدهای که در ابتدا داشتم این بود که به دولتهای فدرال و ایالتی رفته و بگم، «بیایید، بگیرید، مجانیه.» ولی سریع بهم گفته شد، «آهای پسر، دولت ما واقعا اینطوری کار نمیکنه.» پس شاید یک جای غیرانتفاعی راه بیندازم تا یهجورایی مشاوره داده و این ایده را به سمت دولت هدایت کنم، اما بهم گفتند، «پسر، دولت ما در اینگونه موارد به جاهای خصوصی اهمیت میده.» پس شاید کل این ایده را به نهادهای خصوصی برده تا آنها هم در سود آن مشارکت داشته باشند، اما بهسرعت برخی سازمانها بهم گفتند، پروژه مورد علاقه شخصی من در حیطه اسامی آنها نمیگنجه چون آنها مایل نیستند آرمشان در زاغهنشینهای هاییتی حک بشه.
من فقط مشغولیت ذهنی نداشتم. خشمگین بودم. بنابراین تصمیمی گرفتم، یهجورایی بهخودم گفتم، «آره اینطوریه؟ بشین و ببین. خودم اینکار رو میکنم.» شغلی که در طول روز داشتم به خارج از دفترمان در میلان منتقل شد، بنابراین درواقع خوابم را با تقویمم تنظیم کردم و ۸ساعت تفاوت ساعت را در کنفرانسهای تلفنی با توزیعکنندگان وسایل، تولیدکنندگان و مشتریان احتمالی میگذراندم و در خلال کل این پروسه، یک تولیدکننده کوچک فوقالعاده در «ویرجینیا» پیدا کردم و اون تولیدکننده مستقیما با طراح کار میکرد.
صنایع . G. Sفوقالعاده بودند. آنها درواقع 3نمونه اولیه را با دست برای ما ساختند. بنابراین درحالحاضر ما الگوهای اولیه را داریم که نشان میدهد 4 نفر میتوانند در امنیت و خیلی راحتتر از آنچه یک چادر برایشان فراهم میکند، در آن بخوابند و آنها، نمونهها را برایمان به تگزاس فرستادند. حالا داره یکچیز خندهدار بهوجود مییاد. دیگران شروع به باور کردن آنچه انجام میدادیم کردند و درواقع فضای آشیانههواپیما را به ما پیشنهاد و اهدا کردند. سپس مقامات فرودگاه «جورج تاون» کلی از خودشون مایه گذاشته تا به ما در هر چیزی که لازم داریم، کمک کنند. پس حالا ما یک فضای آشیانههواپیما برای کار کردن داریم و الگوهای اولیه برای نشان دادن.
بدینترتیب در عرض یکسال، ما درباره توافقنامههای تولید مذاکراتی کرده، یک پروانه تولید انحصاری کسب کرده، درخواست حق انحصاری دوم خود را کردیم، با افراد زیادی گفتوگو کردیم تا نظرات را همه بشنوند و سپس شروع به گفتوگو با افراد دیگری که خواهان اطلاعات بودند، کردیم؛ این گروه کوچک، سازمان ملل نامیده میشود و علاوهبر آن، ما اکنون کلی اشخاص دیگری را داریم که جلو آمده و با ما درباره ساخت آنها برای اتراقگاههای معادن، اقامتگاههای سیار جوانان، تا برسه به جامجهانی و المپیک صحبت کردند. در آخر امیدواریم که بهزودی دیگه لازم نباشه به این تلفنهای ناراحتکنندهای که پس از وقوع فجایع دریافت میکنیم، پاسخ بدیم، وقتی بهراستی هنوز چیزی برای فروش یا ارایه نداریم. امید است که ما خیلی زود آنجا حضور پیدا کنیم، چون عزممان را جزم کرده و مصمم هستیم تا آن را به واقعیت برسانیم.