یکی را که معزول کردی ز جاه چو چندی برآید ببخشش گناه
بر آوردن کام امیدوار به از قید بندی شکستن هزار
نویسنده را گر ستون عمل بیفتد، نبرد طناب امل
به فرمانبران بر شه دادگر پدروار خشم آورد بر پسر
گهش میزند تا شود دردناک گهی میکند آبش از دیده پاک
چو نرمی کنی خصم گردد دلیر وگر خشم گیری شوند از تو سیر
درشتی و نرمی بهم در به است چو رگزن که جراح و مرهم نه است
جوانمرد و خوش خوی و بخشنده باش چو حق بر تو پاشد تو بر خلق پاش