| فاطمه همدانیان | دانشجوی دکترای مطالعات زنان |
رشته مطالعات زنان، از زمان تاسیساش در دانشگاهها در سال 1380، تاکنون پستی و بلندیهای بسیاری به خود دیده است اما اوج این مشکلات در دوره هشت ساله ریاستجمهوری آقای احمدینژاد بود. در این زمان اهداف اولیه این رشته بهراحتی نادیده گرفته شد. نگاه تکبعدی صرف بر این رشته غالب شد و رشته بهدست افرادی که از فضای دیگری آمده بودند، سپرده شد.
در ابتدا کار موسسه مطالعات و تحقیقات زنان با مدیریت منیر آمدی، خانه برنامهریزی و ایجاد رشته مطالعات زنان در کشور بود و به کمک اساتید برتر از رشتههای متفاوت فعالیتهای بسیار و همهجانبهای را در این حوزه عهدهدار بود، اما طی 9سال اخیر همه این افراد و اساتید کنار گذاشته شدند و افرادی با گرایشهای دیگر جای آنها را پر کردند. حضور این افراد با این ادعا انجام گرفت که رشته مطالعات زنان، ارتباطی به جامعهشناسی ندارد و نمیتوان آن را درقالب اجتماعی خاص و به این شکل گنجاند و این امر حدود فردی- فقهی دارد؛ حال آنکه مطالعات زنان، رشتهای در ابعاد اجتماعی است و با این تعریف است که میتواند به پارادایمهای مختلف ورود کند و از سویی کاملا بینرشتهای است و بین جامعهشناسی، رسانه، ادبیات، هنر، روانشناسی، فلسفه، حقوق، دین و... در رفتوآمد است. نگاه صرف تکبعدی هم ضربات بسیاری را به این رشته وارد کرد. از طرفی فضای نامناسبی که در دانشگاه وجود داشت، اجازه پژوهشهای گسترده را نمیداد. گروه نخستی که رشته مطالعات زنان را احداث کردند، رویکرد توانمندسازی داشتند و این مورد با تلاش اساتید این حوزه بهخوبی پیش رفت اما در سالهای بعد این روند رو به رکود گذاشت. اما پس از حضور اساتید که تسلطشان بر فقه و حقوق بیشتر بود، ما شاهد بدعت و پیشرفتی در این عرصه نبودیم و از سویی شاهد غلبه نگاه تکبعدی نیز بودیم، حال آنکه در بسیاری از کشورها مانند مصر، لبنان و تونس، روشنفکران بسیاری حضور دارند که این افراد در حوزه زنان کارهای درخشانی نیز انجام دادهاند اما متاسفانه در کشور ما صرفا یکسری محتوا بهصورت مداوم تکرار شد و نتوانست نگاهی نو و راهکار ایجاد کند چراکه نگاه آحادی و همهجانبه تقویت نشد. هرچند این وضع درحالحاضر رو به بهبود است اما زمانیکه میخواستند تغییرات را در راستای حذف رشته یا نوع نگاه آن ایجاد کنند، بسیار سریع بودند اما حالا برگشت به موقعیت پیشین با کندی انجام میگیرد.
مشکل دیگری که درخصوص این رشته و برخی دیگر از رشتههای جامعهشناسی مطرح است، این نکته است که آنها امکان عملیاتیشدن ایدههایشان در جامعه را ندارند و بسیار آکادمیک هستند اما در کشورهای دیگر اینطور نیست.
برای مثال، دانشگاه یورک کانادا توانسته این رشته را بهخوبی پرورش داده و وارد جامعه کند. اساتید دانشگاه با تشکیل نشستها و کارگاهها در پارکها، محلات و... با اقشار متعدد زنان مرتبط میشوند و مسائل حوزه زنان را بررسی میکنند؛ جلساتی که بهطورکلی در مکانهای عمومی با حضور زنان برگزار میشود. ما نیز چنانچه بخواهیم چنین تأثیر جامعهشناختی را مشاهده کنیم، باید این رابطه را برقرار کرده و با زنان در ابعاد گوناگون ارتباط برقرار کنیم. لازمه این امر هم توجه مسئولان و دقت بیشتر اساتید این رشته است. مسئولان باید به این رشته بها بدهند و برای آن شغل تعریف کنند. متاسفانه ما امروزه میبینیم که تحصیلکردگان این رشته امکان احراز شغل برایشان مهیا نیست و این در نوع خود خلأ بزرگی محسوب میشود.