| طرح نو| فروغ فکری | گله میکند. از نحوه فعالیت رسانهها و حضور مدیران رسانهای که حرفه و تخصصشان رسانه نیست. گله میکند و میگوید گفتوگو میکنم تا این حرفها زده شود و آنانی که به این کار تعلق ندارند، به کار خودشان بازگردند و فضا را به اهلش واگذارند و این تنها راهی است که شاید بتوان رسانههای کشور را از وضعیتی که در آن قرار گرفتهاند نجات داد و در نتیجه به بسط فضایی آزاد و حضور اقشار گوناگون در آن کمک کرد. مجید رضائیان، روزنامهنگار و استاد دانشگاه، آزادی بیان را اما اصلی اساسی و چند سویه میداند که تضمین وجود آن، میتواند عامل گسترش هرچه بیشتر تعامل اجتماعی و از سوی دیگر گسترش همبستگی در جامعه شود و از این رو شاید بتوان نسبتی مستقیم میان آنان جست. امری که تاکنون نیز آنطور که باید و شاید در جامعه نهادینه نشده و از این حیث نیز همچنان نیازمند بررسی است. با رضائیان در محل کارش به گفتوگو نشستیم تا ابعاد گوناگون اثرگذاری رسانههای آزاد بر لایههای اجتماعی و امری چون همبستگی را مورد بررسی قرار دهیم.
جناب رضائیان! ادموند بورک، نظریهپرداز انگلیسی، در دورهای رسانهها را رکن چهارم دموکراسی مینامد. حال اگر بخواهیم بنابر این تعریف، نسبتی میان بسط دموکراسی و نقش رسانههای آزاد در آن، در نظر بگیریم، چه نسبتی است؟
سوال شما از نظر ساختاری به 3 بخش تقسیم میشود. آزادی بیان، دموکراسی و نقش رسانهها در این میان. مایلم نخستین بخش را به صورت کاملتری مورد بحث قرار دهم و در این راستا مایلم تا کمی به نظرات ارسطو بپردازم. چرا که ارسطو نگاهش به مبانی و اصول آنقدر عمیق است که درحال حاضر هم وقتی نظریهای بیان میشود، لازم است تا با نظریات او مقایسه شود، حتی نظریات افراد بزرگی چونهابر ماس. اما ارسطو بحثی دارد درباره سیاست که البته به تئاتر و نمایش باز میگردد ولی از آن برای سیاست هم استفاده میشود. ارسطو میگوید، زمانی که شما میخواهید جایی را اداره کنید، نمیتوانید با مدل آرمانی افلاطون (استاد ارسطو بوده است) اداره کنید، به همین دلیل نیز باید آن را زمینی کنید. مبانی تئوریزه است و باید آن را کاربردی کرد و لذا در رساله سیاست نیز ارسطو به چگونگی تعامل دولت با مردمان میپردازد و آن را در قالب یک فلسفه علمی و عملی ارایه میدهد که یکی از مبانی اصلی آن چگونگی بیان آزاد است. شاید ارسطو این قسمت را بسیار خوب متوجه شده بود که وقتی با یک فرد مواجهیم نوعی از تعامل را داریم و زمانی که با یک جمع روبهرو هستیم، تعامل متفاوتی را برقرار میکنیم. ارسطو اما بخشی از تئوری افلاطون را که در آن میگفت حکومت باید دست فرزانگان باشد را همانگونه نگاه میدارد ولی میگوید که فرزانگان باید با رأی اکثریت انتخاب شوند. در زمانی که این بحث را مطرح میکند، شاگردی بلند میشود میپرسد ارسطو سوال! شما مبنای این امر را دموکراسی میدانید، اما اگر تعارض پیدا شد بین رأی اکثریت و رأی فرزانگان، کدام را باید انتخاب کرد؟ ارسطو میگوید، بیتردید باید به فرزانگان رأی داد. اینجاست که نشان داده میشود که دموکراسی ظرفی است برای آزادی بیان. نمیخواهم مقدم و موخر کنم؛ چرا که از وجهی دیگر آزادی بیان ظرف دموکراسی است اما از منظر ارسطو اینگونه است چرا که او معتقد است که این فرزانگان هستند که میتوانند آموزش دهند و بنابراین، این جایگاه باید از آن آنها باشد. که این افراد نیز از طرق گوناگون که یکی از اصلیترین آن طرق رسانهها هستند، به این آموزش بپردازند و مردم را از حقوقشان آگاه سازند. به این ترتیب افراد جامعه نیز از حقوق خود که یکی از آنها آزادی بیان است آگاه خواهند بود.
اما آزادی بیان در حوزه عملی، بدیل بسیاری دیگر از واژگان شده است و معنی آن با معانی دیگر خلط شده است و از این رو برداشتهای نادرستی نیز از آن شکل گرفته است...
در این بحث آنچه بسیار مهم و پایهای است این است که آزادی بیان برای بیان آزاد است. زمانی که جمعی با یکدیگر زندگی میکنند و قرار است با یکدیگر زندگی اجتماعی شکل دهند و آن هم قانونمند باشد، برای این چارچوب هیچ چیزی جز آزادی بیان موثر نخواهد بود و در حقیقت میخواهم بگویم که حتی قانون هم نمیتواند بدون این آزادی پایدار بماند. در کشورهای جهان سوم و توسعه نیافته بسیار سطحی با این قضیه برخورد میشود و زمانی که از آزادی بیان سخن به میان میآید مدام با واژهای چون قانون، امنیت ملی و... بازی میکنند. آزادی بیان با هیچ واژهای تعریف نمیشود. تنها با خودش تعریف میشود و اینجاست که بار دیگر نقش آموزش پررنگ میشود که در نتیجه آن را حقوق تلقی کنیم و ذاتی بدانیم. کسی آن را اعطا نکرده و حتی قانون نیز نباید برای آن حدود تعیین کند چرا که یک حق ذاتی است. اما شما وقتی حاکمیتی تعیین میکنید، میخواهید براساس آن قانون حاکمیتی خود حدود عملی تعیین کنید. بر این اساس آزادی بیان رابطه تنگاتنگی با دموکراسی دارد. در کشوری که دموکراسی حاکم است، تمامی گروهها دارای این حق هستند که به مطالبهگری این مورد بپردازند. البته در کشوری چون ایران بعد از انقلاب نیز میتوان دموکراسی را تعریف و حتی آن را بومی کرد و مدل خود را ارایه داد. اما ذات امر این است که بفهمیم که آزادی بیان میتواند به نهادینه شدن در سیاست، فرهنگ و... بینجامد. در اقتصاد میگوییم بخش خصوصی باید رونق یابد، چرا که رونق بخش خصوصی میتواند به پروسه دموکراسی کمک کند. چرا که در برابر دولت حقوق خود را مطالبه میکند و در راستای بهبود کار خود به جامعه کمک میکند. در حوزه فرهنگ و رسانه نیز همینطور است. این آزادی میتواند به افزایش حضور مردم بینجامد و از طرفی جایگاه آنان را نیز تثبیت کند. به این ترتیب با نهادینه شدن دموکراسی، حق آزادی بیان نیز نهادینه میشود و از سوی دیگر، حقوق کنشگران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نیز تثبیت میشود.
ما در مقاطعی از تاریخ کشورمان با آزادی بیقید و شرط رسانهها به خصوص مطبوعات مواجه بودهایم. ازجمله میتوان به زمان محدودی میان صدور فرمان مشروطیت تا کودتای محمدعلی شاه و... اشاره کرد. این آزادیها تا چه حد در ایجاد حس همبستگی در مردم اثر داشتند و آیا میتوان آن را عاملی برای شکل دادن به تغییر در این مقاطع دانست؟
ما در مقاطع مختلف تاریخی همانگونه که شما به آن اشاره کردید، رسانههای کاملا آزادی را تجربه کردیم. اما باید به این نکته توجه کنیم که شما زمانی میتوانید درخصوص مسألهای به صورت علمی و عمیق بحث کنید که آن مسأله نهادینه شده و دارای ساختار باشد. در این صورت تثبیت شده و از گزند حوادث مصون است. جامعهای که کاملا به توسعه فرهنگی و پس از آن به توسعه سیاسی - به عقیده من توسعه فرهنگی پیشزمینه توسعه سیاسی است - دست یابد، بالطبع دارای مطبوعات آزاد میشود چرا که ازجمله پیششرطهای توسعه سیاسی وجود مطبوعات آگاهی بخش است، به این ترتیب این مطبوعات نیز به صورت حرفهای عمل کرده و استانداردهای کار روزنامهنگاری را رعایت میکنند. اما این نکتهای بود که ما در زمان مشروطه به آن نرسیدیم. نهتنها در آن دوره، بلکه در زمانهای بعدی مانند زمان ملی شدن صنعت نفت یا در هنگامه انقلاب و حتی اکنون نیز نتوانستیم به آن دست یابیم. ما خود این کار را انجام ندادیم. سال 2020 نسل جدید وب عرضه میشود و حتی حکومتداری نیز تغییر میکند. شاید تکرار اینکه ما به این امر آنطور که باید و شاید دست نیافتیم حتی کمی خنده دار به نظر رسد. اما ما ناگزیر از تکرار این مباحث هستیم. نوام چامسکی تئوریای دارد با نام فیلتر کردن. این تئوری میگوید زمانیکه یک رسانه منتشر میشود چه عواملی میتواند بر محتوای تولیدی این محصول اثر بگذارد... یکی از آنها خود مخاطب است. طی این فرآیند اتفاقی که رخ میدهد این است که رسانه صرفا به مقوله اطلاعرسانی فکر نمیکند بلکه به آموزش و نقد و... نیز میاندیشد. ما در این مقاطع نتوانستیم از این آزادیهای ایجاد شده حفظ و حراست کنیم و دلایل آن هم ریشهایتر و عمیقتر از آن دوره بود.
به این ترتیب شما بر این نظرید که تأثیر رسانهها در ایجاد آن شرایط محسوس نبوده است؟
دقیقا. هرچند بیتأثیر نبودند اما این امر نیازمند نهادینه شدن بود و هست و طی آن دورهها به دلیل وجود افراد روشن و البته تحتتأثیر شرایط به این سمت و سو کشیده شد و اما چون در درون افراد جامعه به واقع وجود نداشت، نتوانست آنطور که باید و شاید خود را در گذر سالهای بعد نیز تداوم دهد. چرا که امری با تأثیر است که با دوام و استاندارد شده باشد. آموزش رسانه در سالهایی از تاریخ ایران از دست خارج شده و درنهایت آن اصول استاندارد برایش رعایت نشده و درگیر مسائل گوناگون سیاسی و... شده است. در نتیجه اثرگذاری لازم را نیز برجا نگذاشته است. چرا که بسیاری از اسپانسرهای مطبوعاتی خود روزنامه نگار نبوده و نیستند و در نتیجه درکی از این حرفه ندارند و به دلایل گوناگون و منافعی که در این کار است به آن میپردازند و گاها روزنامهنگاران نیز مجبور میشوند تا به آنها تن دهند. اما باید بگویم چنانچه رفتار حرفهای عملیاتی شود و اهل این کار، تنها در آن حضور داشته باشند، با توجه به نگاه حرفهای که دارند میتوانند مبانی آزادی بیان را به درستی رعایت کنند و از این حیث نیز عامل همبستگی میان افراد جامعه را به وجود آورند و این بدونشک به نفع حکومتها نیز هست. چنانچه این مورد در سالیان گذشته رعایت میشد، نهتنها در آن سالها اتفاقات بسیار بهتری رقم میخورد، بلکه امکان پایداری نیز داشت.
از سوی دیگر بسیاری بر این باورند که این آزادی بیان در آن زمانها تنها عامل هرج و مرج و نابسمانی شده است...
این مورد را نیز میتوان در همان ساختار قبلی تعریف کرد. به این معنا که چنانچه امری چون آزادی بیان، امری نهادینه شده و اصولی بود، افراد جایگاه خود و آنچه را که بیان میکردند را بهتر درک میکردند. آنچه در کنار آزادی بیان بسیار مهم است، بحث اخلاق است. اینکه آزادی بیان داشته باشی همراه با اخلاق. اخلاق هیچگاه نمیگوید که آن فرد را نقد نکنید، اتفاقا نقد درست و اصولی افراد خود عملی اخلاقی است. اخلاق آن چیزی است که آزادی بیان را شکل میدهد و زینت آزادی بیان است. همراه با اخلاق چیزی از بین نمیرود. از سویی مشکلی که ما بسیار در کشورهایی چون کشور خودمان با آن مواجهیم این است که گمان نمیکنیم چنانچه از این حق حفظ و حراست کنیم، نهتنها برای ما، که برای مخالفمان نیز وجود دارد. این حق دایرهای است، خطی نیست. حتی دو سویه نیز نمیتوان آن را تلقی کرد بلکه چند سویه است. یک نفر صحبت نمیکند. همین امر است که عامل رشد میشود. بیان سطح دارد وقتی بیان کسی برتر از کس دیگر است جایگاه خود را مییابد و برای مثال میشود کسی مانند ارسطو. ژاک دریدا وهابر ماس، پس از یازده سپتامبر، مناظرهای در دانشگاه برکلی داشتند، حرفهای این دو با یکدیگر قابل مقایسه نیست اما درنهایت در فضایی آزاد بیان میشود. همانگونه که پیش از این نیز ذکر شد، آزادی بیان چند سویه است. نخبگان صحبت میکنند، مردم مشارکت جمعی میکنند و صحبت میکنند و همچنین دولت نیز صحبت میکند.
اما تأثیر رسانه آزاد را چگونه میتوان مورد بررسی قرار داد؟ بسیاری بر این نظرند که رسانه تنها تاثیری 10درصدی در ایجاد تهییج و همبسته کردن افراد با یکدیگر دارد و آنچه عامل اصلی است، وجود بستر مناسب است...
هر دوی این عوامل موثرند و نمیتوان گفت تأثیر کدام بیشتر است. اما همبستگی در نگاه نخست فکری و درونی است و بعد میتوان آن را از منظر رفتارشناسی و موردی بررسی کرد. چراکه در ابتدا فکر و انگیزه درونی وجود دارد، پس از آن بدل به رفتار میشود و بعد این رفتار نقش میگیرد و نهادینه میشود. رسانهها نیز همواره علاقهمندند که به رفتار افراد جامعه با توجه به علایق و دلایل خود شکل دهند. به این ترتیب برای نهادینهکردن هر چیز در درون افراد، در ابتدا باید برانگیزه و تفکر آنها اثر بگذاریم که این تفکر به باور و بعد تصمیم و انتخاب و سپس نقش تبدیل شود. قطعا و در گام نخست ما باید بر دیدگاهها اثر بگذاریم که این امر نیز کاری است بسیار دشوار. ما در این زمینه مثال بسیار خوبی داریم و آن هم کاری است که ولاسکو، مربی تیم والیبال انجام داد. او فکر بچههای تیم را تغییر داد و البته فکر و نگاه بسیاری از ما را که همواره بر این باور بودیم که ایرانیها اهل ورزشهای تک نفره هستند. در نتیجه رسانه در ابتدا باید روی افکار و باورها اثر گذارد. کاری که در اکسپوها و با حضور رضا کیانیان انجام گرفت، درحال تبدیل شدن به فرهنگ است. یعنی خریدن تابلو عکس اگر در گذشته خواست عدهای در جامعه بود، درحال حاضر بسیار همه گیرتر شده است و این به دلیل نقش رسانه بود. این مورد در تمامی بخشها اعم از اقتصاد و فرهنگ و سیاست و... قابل مشاهده است. به این ترتیب تأثیر هر دو را میتوانیم ببینیم و درک کنیم و این درحالی است که بدونشک وجود بستر مناسب برای ایجاد تغییرات اجتماعی و سایر تغییرات؛ خود اصلی انکارناپذیر است.
در این میان نقش رسانه از سویی و آزادی بیان از سوی دیگر در ایجاد این حس را چگونه میتوان تبیین کرد؟
رسانهها به صورت کلی دارای 3 رسالت هستند. همانگونه که پروفسور معتمدنژاد نیز در کتاب خود به آن اشاره کرده است. رسالت اطلاعرسانی، آموزش و تفریح و سرگرمی که آمریکاییها رسالت دیگری به نام ایجاد همبستگی اجتماعی را نیز به آن اضافه میکنند. از نظر ذات کار حرفهای سهبعد اولیه بسیار دارای اهمیت است و در حقیقت این بعد چهارم را میتوان در قالب آموزش نیز قرار داد. آموزش دارای ابعاد گوناگون است که بخشهای گوناگون رسانه و به گونههای مختلف میتوانند به آن دست یابند. یکی از آن بخشها روزنامهنگاری سبک زندگی (life style) است. این نوع از روزنامهنگاری، روزنامهنگاری زرد نیست هر ازچند گاهی تنه به تنه آن حرکت میکند، اما با آن بسیار متفاوت است و بسیاری از چیزها را میتواند با زبان سادهتر به مردم آموزش دهد و از این طریق عامل ایجاد همبستگی میان افراد شد.
در حقیقت این بعد آموزشی رسانه است که میتواند عامل همگرایی اجتماعی باشد. پس رسانهها باید به این نقش بپردازند چرا که میتواند عامل تغییر فکر، تغییر باور و درنهایت تغییر در عملکرد افراد باشد. ما وقتی به تغییر برسیم، ناخودآگاه نقشهای مثبت اجتماعی نیز پررنگ میشوند و این نقشهای پررنگ میتوانند نقش اثرگذار در شکلدهی به جنبشها و همگرا کردن نقشی که مردم در جامعه ایفا کنند. البته در این راستا نقص دیگری نیز داریم و آن این است که بسیاری از نخبگان اجازه حضور در تصمیمگیریها را ندارند و در حقیقت از نظراتشان بهرهای برده نمیشود. در این زمینه نیز رسانهها باید وارد عرصه شوند. در جامعهشناسی اصلی داریم با نام تغییر که «گیروشه» نیز در این زمینه بسیار خوب صحبت کرده است. او میگوید اولین گروه در جامعه که خواهان تغییر است، نخبگان هستند. نخبگان چرا تا این حد مهاجرت میکنند و عموما در بهدر هستند؟ چرا که حقایق را میبینند، درصدد تغییر برمیآیند اما نمیتوانند و در نتیجه به جای دیگر میروند و درواقع تعریف نخبه با تعریف گیروشه و تغییر معنا میشود. ما اگر میخواهیم در جامعهمان همبستگی اجتماعی شکل گیرد، باید قوانین درست را از طریق رسانهها ترویج دهیم و حال باید به ابتدای بحث بازگردیم که یکی از اصول آزادی بیان نیز همین است. درحقیقت آزادی بیان کاری میکند که همبستگی اجتماعی و همگرایی بر مبنای فکر نخبگان تثبیت شود. اساسا همبستگی اجتماعی چرا به وجود میآید و تبدیل به یک پدیده میشود؟ به این دلیل است که همه با هم تصمیم میگیریم تا مواردی را در زندگی اجتماعی تغییر دهیم. آزادی بیان باعث میشود خود را ببینیم و حرف دیگران را بشنویم و بعد قضاوت کنیم. درحقیقت همبستگی اجتماعی قدر مشترک افراد است و عاملی که باعث ایجاد اینقدر مشترک میشود بدونشک آزادی بیان است. تنها در فضای شفاف است که عقاید میتوانند برای خود طرفدارانی را جذب کنند و آنقدر مشترک رخ دهد. درحقیقت ما بهعنوان رسانه نباید تنها به اطلاعرسانی تأکید کنیم. ما باید از مناظر گوناگون برای ایجاد همبستگی اجتماعی تلاش کنیم و برای آن هم از ژانرهای گوناگون روزنامهنگاری بهرهگیریم.
اما تاکنون همانطور که شما نیز بر آن تأکید کردید، این امر رخ نداده و در نتیجه فقدان رسانههای قدرتمند و حرفهای، بسیاری از حقوق اجتماعی نیز آنطور که باید و شاید مطالبه نشده و نبود آزادی بیان بسیاری از موارد را تحتالشعاع قرار داده است، اما راه برون رفت از این
وضع چیست؟
رسانهها به داشتن یک نظام صنفی حرفهای نیازمندند. کار آن نظام صنفی نیز آن است که تعامل و حقوق رسانهها در مواجهه با دولت را ایجاد کنند. دولت متصدی نیست و نباید بازیکن تعیین کند. حقوق، امنیت و آزادی بیان توسط این نظام حمایت میشود. نظام صنفی نیز باید بر استاندارد نظام حرفهای نظارت کند و تنها در این صورت است که مشکلات حل میشود. این امر یک کارکرد گسترده دارد. هر کس در یک اتاق سه در چهار و با چند سیستم برای خودش یک خبرگزاری ایجاد کرده است. این امر در هیچ کجای دنیا وجود ندارد. ما تنها شاهد تعدد هستیم و تکثری وجود ندارد و همین امر است که اتفاقا میتواند بر آزادی بیان نیز ضربه وارد سازد و نه فیلتر کردن. چرا که فیلترینگ در دنیای کنونی جواب نمیدهد. وجود چنین نظامی، از سوی دیگر عاملی میشود که افراد نامحرم و کسانی که با این حرفه غریبه هستند نیز از آن دور شوند. بخش دیگر نیز این است که بخش خصوصی رسانهها به درستی حمایت شود و کار کند. درآمد یک رسانه یا از تکفروشی است یا آگهی یا اسپانسر.
باید زمینه ایجاد شود که رسانه واقعا در بخش خصوصی و نه شبه خصوصی، جایگاه خود را پیدا کند. نه اینکه آگهی با چند بخشنامه تنها به چند روزنامه داده شود. این موارد خود سد آزادی است و بارها و بارها نیز بر آن تأکید شده است. با وجود این موارد هم آزادی بیان تضمین میشود و هم آزادی پس از بیان. روزنامهنگاران نیز باید آموزش ببینند. بسیاری بدون تحصیلات و تخصص در این راه گام گذاشتهاند که باید یاد بگیرند و به دنبال آموزش این امر بروند. تمامی این موارد در کنار یکدیگر است که میتواند به نفع رسانهها و مردم یک کشور عمل کند و از سویی بستر مناسب برای تعامل و همبستگی اجتماعی را نیز فراهم سازد.