احمد پورنجاتی فعال سیاسی
هیچ نظام یا رژیم سیاسی در شرق و غرب عالم سراغ نداریم كه آشكارا اعلام كند: «آزادیبیان، ممنوع!»
چون، شرمآور است. همه پز «آزادیبیان» میدهند.
جالب است برخی رژیمها نیز كه درواقع «زندانبان شهروندان» خویشاند و به دلیل ماهیت توتالیتر یا برخی ملاحظات ایدئولوژیك، تا به حال حتی به گونهای ریاكارانه حاضر نشدهاند به برخی كنوانسیونها ازجمله «اعلامیه جهانی حقوق بشر» بپیوندند، همواره داعیه دفاع از «آزادیبیان» داشتهاند.
میدانید چرا؟ چون آزادیبیان نیز همچون آزادی نفس كشیدن، راه رفتن، دویدن، خوابیدن و خندیدن و گریستن و هر كنش دیگری از این دست، بهواقع نهتنها یك حق یا اختیار بلكه همچون نشانهای از زنده بودن انسان است.
فقط «انسان مرده» ناگزیر از سكوت است، همچنان كه نمیتواند تكان بخورد، نفس بكشد، اختیار ندارد بخندد و بخوابد و راه برود. یعنی كارش تمام است!
پس اگر قضیه به همین سادگی است، این همه واهمه و تخته بند سازی برای محدود كردن این حق طبیعی و اختهكردن این كنش زیستی انسانها برای چیست؟
آیا «آزادیبیان» در عرصه عمومی، پدیدهای هراسناك و اغتشاشآفرین و بنیان برانداز است؟
پاسخ را از كدام سوی قضیه میجوییم، «جامعهگردانان» یا «مردمان»؟ هم آری و هم نه خواهد بود!
آنچه كه «آزادیبیان» را به مثابه یك شاخص مهم در عرصه عمومی جامعه بشری از این همه اهمیت برخوردار كرده، نقش یگانهایست كه در«آفرینش چون و چرا» پیرامون وضع موجود ایفا میكند. آزادیبیان چیزیست شبیه «زهدان» یا زیستگاه مناسب برای پرورش جنین «كنش اجتماعی» شهروندان.
فرآیند كنش اجتماعی شهروندان از «گفتوگو» آغاز میشود، از بستر مداخله و چون و چرا درباره وضع موجود عبور میكند و نقطه عزیمتی جز تحول در وضع موجود ندارد.
همه این فرآیند از پرورش جنین تا به تولد نوزاد، در فضای «آزادیبیان» به سرانجام میرسد.
آیا آزادیبیان هیچ حد و مرزی ندارد؟
به باور این قلم، هیچ چیز نباید «آزادیبیان» را محدود كند جز خود آزادیبیان! تنها در این دو مورد:
1- «آزادیبیان» آنگاه كه داعیه و دعوتش سلب «آزادیبیان» باشد(اخلال در حقعمومی آزادیبیان)
2- «آزادیبیان» آنگاه كه برای نفی وجدان اخلاقی باشد(اخلال در معیار داوری جامعه)
بنابراین «آزادیبیان» یك حق طبیعی، یك نشانه زیستی، یك كنش اختیاری، نامحدود، بیقید و شرط اما مسئولانه است! به همین دلیل است كه هرجا و هرچه بیشتر، «آزادیبیان» از سوی نظام یا ساختار سیاسی حاكم بر جامعه به رسمیت شناخته شود، بهتدریج، نوعی التزام فراقانونی و وجدانی یا عرفی برای پاسداشت آن ایجاد میشود و به گونهای هنجارمند در نهاد جامعه مستقر میشود.
در زمینه اهمیت «آزادیبیان» و پیامدهای ارزشمند آن بهویژه در شكوفایی خلاقیتهای فردی و اجتماعی، با همه بداهت عقلی و درك شهودی و تجربیاش در جوامع بشری، بسیار میتوان سخن گفت اما به گمان این قلم و به گواهی نمونههای تاریخی و نیز تحولات كنونی چه در ایران و چه در دیگر كشورها، مهمترین و پایدارترین نقش «آزادیبیان» یا برعكس «سلب و محدودیت آزادیبیان» را در گستره «مشاركت یا عدممشاركت اجتماعی» شهروندان هر جامعه میتوان جستوجو كرد.
رابطه مشاركتاجتماعی و آزادیبیان، رابطه تابع و متغیر است. نمیگویم اگر آزادیبیان نباشد، هرگز مشاركتاجتماعی رخ نمیدهد اما بیتردید اگر آزادیبیان باشد، مشاركتاجتماعی در گستره و ژرفای بیشتر و پایدارتری رشد میكند.
هرچه از سرگذشت تاریخی جوامع سنتی و پیشامدرن فاصله میگیریم كه به علت نبود و محدودیت و ناكارآمدی سیستم ارتباطی افكار عمومی (رسانهها) نهتنها زمینه شكوفایی مشاركت اجتماعی و بهرهگیری سازمانیافته و موثر از «آزادیبیان» برای تحول اجتماعی وجود نداشت، نیاز بیشتری به آزادیبیان احساس میكنیم.
در یك مقایسه نقطه به نقطه میان دو برهه از یك دوره تاریخی؛ یكی در فضای رونق «آزادیبیان» و دیگری در تنگنای «اختناق یا سلب آزادیبیان»، به خوبی میتوان رابطه مستقیم میان «آزادیبیان» و «مشاركتاجتماعی» را مورد سنجش
قرار داد.
در جامعه ایران نیز بهویژه از دوران مشروطه به بعد، این تجربه مكرر، حكایت از چنین رابطه تابع و متغیر دارد.
بیشترین میزان مشاركت سودمند اجتماعی را در دورههایی از تاریخ معاصر ایران شاهد بودهایم كه جامعه در فضای لطیف و رونقبخش «آزادیبیان» تنفس كرده است.
آزادیبیان نهتنها احساس شخصیت و نقشآفرینی موثر و خلاقیت جامعه را بارور میكند بلكه بهگونهای حیرتانگیز به یكی از مهمترین عوامل پیشرفت و همافزایی در توسعهاجتماعی، یعنی ایجاد و تقویت حس رقابت فعال و كنشگرانه میانجامد.
اینك میتوان به این پرسش اندیشید كه آیا درحال و هوای امروزین جامعه انسانی كه درواقع هیچ سد آهنینی را یارای پنهانكاری واقعیت پیرامونی نیست و كوچكترین رخدادها در هرگوشه از جهان، نه چند لحظه بعد بلكه درست در لحظه در اختیار همگان است، آیا محدود ساختن «آزادیبیان» به هر توجیه و بهانهای، شدنی و موثر است؟
و به فرض شدنیبودن آیا سودمند است؟
نخستین پیامد ایجاد محدودیت در «آزادیبیان» براساس یك قاعده «شبهفیزیولوژیك» یعنی سازوكار «فیدبك» این است كه اشتهای مطالبه «آزادیبیان» در جامعه محروم از آزادیبیان، بیش از حد معمول، افزوده خواهد شد و احساس«اختناق» حتی فراتر از میزان واقعی آن، ذهنیت جامعه را در بر خواهد گرفت!
اكنون دیگر این یك اصل پذیرفته شده است كه جامعه محروم از آزادیبیان، دچار شكافهای گونهگون اجتماعی و سیاسی و ارزشی خواهد شد. هولناكترین نتیجه گریزناپذیر چنین جامعهای، بیحسی موضعی و سپس بیتفاوتی نهادینه شده نسبت به واقعیتهای پیرامونی است.
و سخن پایانی این نوشته تاكید دوباره است بر این نكته كه «آزادیبیان» نه خاستگاه مخاطره اجتماعی بلكه زهدان«مشاركت انگیزهمند اجتماعی» خواهد بود. پس زندهباد «آزادیبیان»؛ پایندهباد «مشاركتاجتماعی»!