شماره ۳۵۶ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۲۷ مرداد
صفحه را ببند
نقد فیلم«تحت تعقیب‌ترین مرد » به کارگردانی آنتون کوربین
چیدمان قطعات خاکستری از دنیای سرد و خطرناک جاسوسي

بی‌تردید فیلیپ سیمور‌هافمن به‌عنوان یکی از بزرگترین هنرپیشگان تمام دوران از دنیا رفت، مرگ غیرمنتظره او ضایعه غیرقابل جبرانی برای سینما و هنر هفتم بود که در قالبی شگفت‌انگیز به دنیا عرضه می‌کرد. به همین دلیل آخرین ایفای نقش‌اش در فیلم «تحت تعقیب‌ترین مرد» اثری دوست داشتنی و جذاب است، از سوی دیگر این واقعیت که فیلم ماهیت هیجان‌انگیز و جاسوسی دارد نیز به جذابیت ماجرا کمک می‌کند.  وقتی فیلم آغاز می‌شود، به مخاطب این امکان داده می‌شود تا دریابد از زمان حملات یازدهم سپتامبر تدابیر امنیتی در‌ هامبورگ آلمان افزایش یافته است. اندکی پس از آن آغاز فیلم مردی مرموز از مجاری فاضلاب در‌ هامبورگ وارد صحنه می‌شود و درنهایت توجه جاسوسان آلمانی را به خود جلب می‌کند و داستان موش و گربه بین شخصیت مظنون، نیروهای سیاسی و جاسوسان با پایان‌های متفاوت رقم می‌خورد.  این مرد موضوع اصلی داستان را به خود اختصاص داده است، تعقیب یک دورگه چچنی - روسی متمول که به آلمان پناهنده شده، اما سازمان‌های امنیتی بر این باور هستند که او با سازمان‌های تروریستی‌ هامبورگ ارتباط دارد.  کاراکتر گونتر باخمان که نقش آن را‌ هافمن برعهده داشته شخصیت محوری فیلم است. باخمان، رئیس عملیات جاسوسی در‌ هامبورگ است که مأموریت او دستگیری عیسی کارپوف یک فراری چچنی - روسی و هدف بزرگترش دستگیری عبدالله (همایون ارشادی) به‌عنوان رئیس گروه تروریستی که تصور می‌شود مظنون فراری با آنها مرتبط است. گونتر مردی نسبتا سرد اما اجتماعی است و به نظر ترسناک و کینه‌توز می‌رسد. این مرد هیچ تردیدی در رابطه با توسعه شبکه جاسوس‌های خود ندارد تا نه‌تنها بتواند مظنون چچنی - روسی را تعقیب کند، بلکه توانایی تعقیب هرکس را که با او در ارتباط قرار می‌گیرد، داشته باشد. هرکس که ذره‌ای نگرانی و تردید درباره حریم خصوصی داشته باشد، در فواصل فیلم با رفتار و اقدامات باخمان به قدر کافی احساس خطر ‌کرده و وحشت‌زده می‌شود.  کاراکتر گونتر جاسوسی وازده و جدی است که اعتقاد دارد، باید این مظنون را به قدری زیر نظر گرفت تا تمام توطئه‌هایش فاش شود اما رئیس او و فرستاده سازمان سیا (رابین رایت) به شدت اصرار می‌کنند که مظنون پیش از هر اقدامی دستگیر شود. هافمن به قدری عمق به کاراکتر خود بخشیده است که همزمان با فاش شدن داستان زندگی‌اش، پیچیدگی او هم برای مخاطب بیشتر می‌شود. ما به این نتیجه می‌رسیم که او چندان هم قوی نیست و گذشته‌ای سرشار از ناکامی و شکست دارد. در این نقطه از داستان است که چهره سرد و یخی گونتر به شخصیتی گرم و آسیب‌پذیر تبدیل می‌شود و مخاطب به تدریج احساس می‌کند که برای گونتر اهمیت خاصی قایل است. ‌هافمن موفق شده که مخاطب را به بزرگترین متحد خود تبدیل کرده و باعث شود تا درد و ناامیدی او توسط مخاطب احساس شود.  بی‌تردید‌ هافمن تنها ستاره این فیلم نیست. ریچل مک آدامز که کاراکترش متاسفانه به شکل اندوه‌باری در فیلم‌های عاشقانه و کمدی فرورفته به مخاطبان یادآوری می‌کند که چرا به یک ستاره تبدیل شده است. او با بازی چشمگیر خود در این فیلم توانسته توجه خاص مخاطب را به خود جلب کند. مک آدامز به‌عنوان آنابل ریچتر، در نقش وکیل مظنون ظاهر می‌شود و می‌خواهد به مظنون کمک کند به حساب‌‌های بانکی پدر ثروتمندش، دسترسی پیدا کند. او موفق می‌شود از همان ابتدا ذهن مخاطب را به خود درگیر کند و با پیشروی داستان و با اعتماد به نفس ظاهری خود یک تحول غیرمنتظره ایجاد کند. تماشای چشم‌های این هنرپیشه هنگام خیانت به موکل خود تماشایی است.  گریگوری دوبریجن در نقش عیسی کارپوف ایفای نقش تراژیکی را به نمایش گذاشته است و به‌عنوان یکی دیگر از کاراکترهایی ظاهر شده که در ابتدا ترسناک به‌نظر رسده اما به تدریج موفق می‌شود مخاطب را با خود همراه کند. او قسمت اعظم ایفای نقش خود را با چشمانش انجام داده، این مسأله موجب می‌شود که مخاطب با رنج زیادی در دنبال کردن احساس او روبه‌رو شود. ویلم دافو و رابین رایت، همایون ارشادی، نینا هاس و دنیل برول نیز ایفای نقش‌های چشمگیری از خود در این فیلم به نمایش گذاشته‌اند.  می‌توان گفت موضوعات در رابطه با ارایه یک داستان جاسوسی با ظرافت کامل تنظیم شده است. برای مثال رابطه بررسی نشده باخمان دستیارش ایرنا فری است که نقش او را نینا‌هاس بازی می‌کند و همچنین انتخاب بازیگری چون دنیل برول به‌عنوان یکی از همکاران باخمان نیز جای پرسش را برای مخاطب باقی می‌گذارد.  دو نفر از تهیه‌کنندگان «تحت تعقیب‌ترین مرد» فرزندان جان لوکاره، نویسنده کتابی هستند که فیلم براساس آن ساخته شده است؛ سیمون و استفان کورنول نشان داده‌اند که از قضاوت خوبی در انتخاب فیلمنامه‌نویس یعنی اندرو بوو اتریشی برخوردارند. این فیلمنامه‌نویس با حفظ توطئه اصلی هرچیزی غیرضروری را حذف کرد تا بتواند موارد ضروری را در یک فیلم 2‌ساعته جای دهد.  داستان این فیلم نوعی پازل است که باید قطعات مختلف آن را با هم جفت کنیم و هرکدام از این قطعات به شکل غیرقابل تشخیصی خاکستری هستند و کنار هم گذاشتن آنها کار دشواری شده است. اما از سوی دیگر محدودیت زمانی فیلم موجب شده که نویسنده نتواند تأثیر کامل داستان لوکاره را منعکس کند. در کتاب‌های لوکاره زندگی معاصر پیچیدگی گیج‌کننده دارد و زمانی ساده می‌شود که تروریست‌ها یا مقامات دولتی سرنوشت مرد یا زنی را در دستان خود می‌گیرند؛ اما درنهایت بافت کتاب در فیلم نفوذ کرده است. در هر صورت باید گفت که تماشای فیلم بعضی از کتاب‌های جان لوکاره چندان هم ساده نیست. جان کورن‌ ول نام اصلی جان لوکاره است که یک جاسوس سابق انگلیسی بوده و بینشی تیره و تار و محزون از دنیای خطرناک و کسل‌کننده جاسوسی دارد. تصویر ارایه شده از موضوعات جاسوسی در کتاب‌های او کاملا با تصاویری که در فیلم‌های‌هالیوودی روی پرده نقره‌ای نقش می‌بندد متفاوت است.  آنتوان کوربین کارگردان این اثر، عکاسی است که در اولین فیلم‌هایش چون «کنترل» و «آمریکایی» تصاویر کنترل شده‌ای را با احتیاط و مهارت در کنار یک درام کم اهمیت قرار داده بود.  همکاری او با بنوا دل اوم، فیلمبردار این اثر موجب شد که آنها بتوانند مناظر ابری دلتنگ کننده‌ای از شهر بندری‌هامبورگ را در قاب تصویر کشیده و تأثیر محزون و مغمومی از آنها ارایه دهد.  شکل روایت داستان دقیق است درعین حال شاید افرادی که به تازگی با دنیای سایه‌دار لوکاره آشنا شده قدری آن را سنگین تصور کنند.  پالت تصویری این فیلم را می‌توان با حزن و اندوه شدیدش از سایر تصاویر متمایز کرد. در جریان فیلم هم هیچ تغییری در رابطه با این تصاویر سرد ایجاد نمی‌شود مگر تغییراتی که در جهان سرد، خشک و غیرقابل انعطاف کاراکترها ایجاد می‌شود.  همین حالت در حرکات دوربین هم مشاهده می‌شود، حرکاتی که نه‌تنها طبیعی و دست نخورده به‌نظر می‌رسد بلکه کاملا غیرمحسوس است. تنها وقتی که جست‌وجو شدت می‌گیرد، میزان حرکت به جلو دوربین نیز سرعت گرفت و پیچ‌وتاب می‌خورد و حرکت‌های چرخشی و متحیر‌کننده آن ملموس می‌شوند. آخرین تصویر فیلم قوی‌ترین تصویر آن است. نه‌تنها یک آینه مستقیم برای تصویر آغازین فیلم است بلکه مخاطب را در حسی از عدم قطعیت رها می‌کند.  درحالی که فیلم «تحت تعقیب‌ترین مرد» به‌طور قطع در حوزه سیاسی جای می‌گیرد و به رویدادهای سیاسی می‌پردازد اما یک هدف دیگر را تحقق می‌بخشد و آن تأکید بر تلاش سیزیف وار است.  سیزیف از اسطوره‌های یونانی بوده و به خاطر مجازاتش در‌ هادس مشهور است. او می‌‌بایست سنگ بزرگی را روی شیبی ناهموار تا بالای قله‌‌ای می‌غلتاند و همیشه لحظه‌‌ای پیش از آن‌که به انتهای مسیر برسد، سنگ از دستش خارج می‌‌شد و او باید کارش را از ابتدا شروع می‌کرد. امروزه به همین دلیل به کارهایی که به‌رغم سعی و تلاش بسیار هرگز به آخر نمی‌‌رسند کاری سیزیف‌ وار می‌‌گویند. متاسفانه دیگر نمی‌توانیم ‌هافمن را هنگام غلتاندن سنگ بزرگ دیگر به نوک قله مشاهده کنیم، اما بی‌تردید آخرین فرصت او یک تلاش فراموش نشدنی بود.


تعداد بازدید :  89