| مترجم: مريم صفايي|
آنتون کوربین همیشه میخواست که فیلیپ سیمورهافمن نقش اصلی فیلم «یک مرد تحت تعقیب» را ایفا کند و همچنان منتظر شد تا اولین گفتوگوهای خود را درباره این نقش انجام دادند. در اولین دیدار قرار بود تصاویری برای مجله ویج از هافمن گرفته شود و کوربین عکاس این تصویر بود. از آنجا که آنها پیشتر این موضوع را به بحث گذاشته بودند مسأله همکاری در یک فیلم در یک لحظه توقف به منظور آماده شدن برای عکاسی مطرح شد. نتیجه این گفتوگو فیلم «یک مرد تحت تعقیب» بود که براساس کتاب جان لوکاره ساخته شده بود. فیلمی با مضمون جاسوسی مدرن که هافمن را در نقش گونتر باخمان، جاسوس وازده و دلخستهای قرار داد که پیشتر در یک عملیات در خاورمیانه تحقیر شده است. باخمان اکنون یک تیم کوچک جاسوسی را در فضای پس از یازدهم سپتامبر در هامبورگ اداره میکند. از آنجا که «یک مرد تحت تعقیب» آخرین فیلمی است که هافمن در آن ظاهر شده، نمیتوان بدون داشتن نوعی حزن و سورئال آن را تماشا کرد. همانطور که خود کوربین هم تصدیق کرده تماشای این فیلم دشوار است اما او انتظار دارد که مخاطب فیلم را بهعنوان ایفای نقشهافمن نگاه کند. کارگردان در شرایطی این گفتوگو را با باربارا چای انجام داده است که در برلین درحال تدوین چهارمین فیلم بلند خود «زندگی» بوده است. فیلمی درباره رابطه یک عکاس و یک هنرپیشه. این مصاحبه به صورت تلفنی انجام شده و در وبلاگ نشریه وال استریت ژورنال منتشر شده است.
باتوجه به اینکه هافمن به شخصیت این جاسوس حسی انسانی بخشیده است، بگویید که چگونه شما و هافمن این شخصیت را خلق کردید؟
من در ذهنم نگاهی فیزیکی به کاراکتر باخمان داشتم که فیلیپ به خوبی آن را ارایه کرد. این کاراکتر تنهاست و با بهترین شکلی که میداند با شرایطاش مبارزه میکند. همچنین بحثهایی که با جان لوکاره درباره ماهیت کار جاسوسان داشتیم و رویکرد مردم نسبت به جاسوسان، موجب شد ویژگیهای این کاراکتر خلق شود. اگر تنها یک هنرپیشه وجود میداشت که این کاراکتر را درک میکرد او کسی جز فیلیپ (فیلیپ سیمورهافمن) نبود. پس از بحثهای اولیه برای آغاز مقدمات فیلم، وقتی وارد صحنه شد 100 درصد باخمان بود. وقتی امروز فیلم را نگاه میکنم بهنظرم میرسد برخی از ویژگیهای هافمن و باخمان به هم نزدیک شده بود.
این جمله بدین معناست که شما اعتقاد دارید شباهتهایی بین زندگیهافمن و باخمان وجود دارد؟
از گمانهزنی متنفرم، اما احساس میکنم که شاید حس تنهایی و اینکه او به شکل شایسته از خودش مراقبت نمیکند، این دو کاراکتر را به هم نزدیک کند.
در کتاب، بسیاری از اکشن داستان درونی است و به شکل حرکتی درونی اتفاق میافتد، آیا فیلمبرداری این ویژگی دشوار بود؟
فکر نمیکنم بتوانید درباره فیلم من بگویید که به اندازه کافی با فیلیپ همراه نبودید، در این لحظه که گونتر تنها نشسته، فکر میکند و حرکتی ندارد، مخاطب به نوعی از آنچه در ذهنش میگذرد خبر دار میشود اما این مسأله همیشه بهعنوان یک چالش باقی میماند، خلق این حالتها و فواصلی که در ایفای نقشها وجود دارد جهت قرار گیری ذهن را برای مخاطب آشکار میکند. یکی از مسائل بسیار خوبی که درباره فیلیپ وجود داشت این بود که ایفای نقش او بینهایت با دقت در جزییات صورت میگرفت.
به عنوان عکاس با موضوع فیلم بعدیتان «زندگی» احساس نزدیکی میکنید؟
احساس نزدیکی من به فیلمنامه براساس یک تجربه شخصی در زمان جوانی بود. من از هرمان براد، موسیقیدان هلندی عکاسی میکردم که بعدها به مشهورترین موسیقیدان راک هلندی تبدیل شد، اما سالها عکاس تام ویتس بودم و طی سالهای پس از آن از یوتو (U2) و دپش مود هم عکاسی کردم. در دنیای موسیقی بنا به دلایلی چنین روابطی به ندرت اتفاق میافتد. عکاسی و صنعت فیلم، حرفههای بسیار متفاوتی هستند اما در ذهن مردم این دو هنر شباهتهای بسیاری به هم دارند.
منبع: وال استریت ژورنال