یحیی بازیاری زاده معاون بهداشت، درمان و توانبخشی جمعیت هلالاحمر هرمزگان
زمین لرزه 7.8 ریشتری روز پنجم اردیبهشت کاتماندو پایتخت کشور نپال و خبرهای متعاقب آن از افزایش آمار تلفات انسانی این سانحه، تصویر نسبتا ثابتی است که هر از چند گاه در گوشهای از جهان تکرار میشود و پس از عملیاتهای امداد و نجات و کمکهای ملی و بینالمللی به بازماندگان سوانح، به مرور با فاصله گرفتن از التهابات ناشی از شرایط اضطراری با افول و توقف انعکاس خبرها جامعه سانحه دیده عملا از یادها میرود. بهبودی جسمانی و شرایط زندگی در نگاه متعارف مترادف بازگشت به زندگی عادی تلقی میشود حال آنکه عوارض و پیامدهای روانی ناشی از سوانح تا مدتها و در برخی موارد در صورت عدم مداخلات موثر فوری روانشناختی تا پایان عمر کیفیت زندگی بازماندگان سوانح را متاثر و آنان را با پیامدهای آن دست به گریبان تواند داشت. نادیدهانگاری عوارض روانشناختی سوانح موجب توجه کمتر به این دست از پیامدهای سوانح و عدم مداخلات موثر بهویژه در لحظات اولیه که عمده توجهات و اقدامات معطوف به امداد و نجات، اسکان، تأمین غذا و نظایر آن میباشد گردیده که صرفنظر از ریشههای پیدایش این کم توجهی، میتواند ضربات بعضا جبرانناپذیری را بر روح و روان بازماندگان سوانح وارد آورده و با به تأخیر افتادن مرحله بازتوانی روانی، هزینههای زیادی به خانوادهها و جامعه تحمیل میشود. گرچه در سالیان اخیر با تشکیل تیمهای مداخلات روانی، توجهاتی در این راستا در برخی نهادهای مرتبط ازجمله جمعیت هلالاحمر پدید آمده اما ریشههای فرهنگی کم اهمیت انگاری پیامدهای روانی سوانح، عرصه را بر تدوین ساز و کاری ساخت یافته در فرآیندهای تعریف شده عملیاتهای امدادرسانی تنگ کرده است. مصداق بارز مبین ابعاد فرهنگی این موضوع را میتوان در خاطره دوستی یافت که عضو یکی از تیمهای حمایت روانی بوده و برای ارایه خدمات عازم یکی از مناطق سانحهدیده کشور گردیده و در بدو ورود با واکنش ناپذیرای عمومی مواجه شده است. این واکنش ناپذیرا البته در اعتراض به ارایه خدمات حمایت روانی در شرایطی بوده است که هنوز ایجاد سرپناه و تأمین جیرههای غذایی اضطراری بهطور کامل به انجام نرسیده بوده است. این مسأله خود ناظر به ضرورت رعایت نظاممند تقدم و تاخر خدمات مختلف موردنیاز سانحهدیدگان است. بسیاری از آسیبهای حاد ناشی از سوانح بهویژه در گروههای آسیبپذیر مثل کودکان نظیر اختلال استرس پس از ضربه، در محافل علمی و آکادمیک بهعنوان موارد حاد واجد فوریت به رسمیت شناخته شده و فوریت مداخلات روانشناختی، همسنگ مداخلات مربوط به آسیبهای جسمانی تلقی میشود. فقدان ساختارهای نظام مند مداخلات فوری روانشناختی معادل ساختارهای مداخلات در آسیبهای جسمانی و عدم تداوم پایشها و مداخلات میان مدت روانشناختی، آسیبپذیری روانی بازماندگان سوانح را بیشتر کرده و بازتوانی و بازگشتپذیری روانی آنان به زندگی معمول از مناظر روانشناختی را با تأخیر و وقفه مواجه کرده و کامیابی واقعی عملیاتهای امدادی را متاثر میسازد. از ابعاد روانی پیامدهای سوانح را به دلیل کمتر مورد توجه بودن میتوان بهعنوان نیمه پنهان پیامدهای سوانح یاد کرد که در صورت عدم توجه کافی میتواند نیمه دوم که بیشتر مورد توجه بوده را از طریق ناکامسازی روانی متاثر سازد. ریشه بسیاری از اختلالات درمان ناشده مزمن ناشی از سوانح، خودکشیها، افسردگیها و برخی از جرمهای مناطق سانحهدیده را میتوان در پیامدهای اولیه روانی فاقد مداخلات اضطراری در سوانح قلمداد کرد. ضرورت تعریف واحدهای ساختاری اضطراری روانی مداخلهگر و نیز تضمین تداوم پایش و مداخلات روانی ادامهدار در مناطق سانحهدیده بهمنظور شناسایی، ارجاع و درمان کلیه موارد نیازمند مداخله و درمان را ضرورتی اجتنابناپذیر میسازد که تأخیر در پرداختن به آن میتواند تبعات بعضا جبرانناپذیری را متوجه جامعه کند. صیانت و ارتقای سلامت روان سانحهدیدگان، نیازمند ساختار و ساختارسازی متناسب و هم وزن با اهمیت خویش بوده که ضروری است از سوی نهادهای صاحب صلاحیت در این موضوع مورد بررسی و رسیدگی قرار گیرد. استفاده از ظرفیت دانشآموختگان مجرب مرتبط با این عرصه در کشور در قالب ساختاری کارآمد میتواند ضمن کاستن از پیامدهای روانی ناسازنده سوانح، زمینه بازگشت پایدارتر به زندگی عادی و ارتقای سلامت عمومی شهروندان مناطق سانحهدیده را با توجه به در هم تنیده بودن سلامت جسم و روان در پی داشته باشد.