شماره ۵۵۶ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۵ ارديبهشت
صفحه را ببند
داوطلبي، راهي براي معنابخشي به زندگي (بخش اول)

رضا   بابايي

«پرسش از معناي زندگي»، مهم‌ترين پرسش فلسفي بشر در عصر حاضر است؛ پرسشي كه پاسخ‌هاي بسياري دريافت كرده اما همچنان براي بخش عظيمي از مردم جهان، «مسأله» است. در نگاه كساني مانند آلبركامو، زندگي يعني رنج؛ رنجي مانند آنچه سيزيف(Sisyphus) بر خود هموار مي‌كرد. سيزيف، اسطوره يوناني، محكوم شده بود كه هر روز سنگي بزرگ را از كوه بالا ببرد اما همين كه به قله مي‌رسيد، سنگ به پايين مي‌غلتيد و او بايد دوباره آن را به قله برساند و...1
زندگي بدون معنا، دردآور است و منشأ افسردگي. بيماري افسردگي در روزگار ما بيشترین قرباني را مي‌گيرد. بسياري از بيماري‌هاي روحي و جسمي، علتي جز افسردگي ندارند. از همين رو است كه اكنون براي فلسفه، عرفان، دين، هنر، ماجراجويي، فعاليت‌هاي اجتماعي و حتي سياست‌ورزي، مسئوليتي سنگين‌تر از بازگرداندن معنا به زندگي بشر نيست اما چگونه؟
راه‌هاي معنابخشي به زندگي، فراوان است. انسان موجودي است كه مي‌تواند در وجود خود دست ببرد و خويشتن را در مسيرهاي متفاوت بيندازد. معناي زندگي و رهايي از پوچي و هيچ‌باشي، در گرو دستكاري در انگيزه‌ها و احياي بخش‌هايي پنهان از روح انسان است. فيلسوفان براي معنابخشي به زندگي، دو راه عمده پيشنهاد مي‌كنند: كشف معنا (dicovery) و جعل معنا (invention). يعني يا بايد كوشيد تا معناي زندگي را يافت (كشف) يا معنايي براي زندگي خويش ساخت (جعل). 2 دين و عرفان، مقصد كساني است كه معتقدند آفرينش آنان بي‌هدف و پوچ نبوده است اما بايد كوشيد تا آن هدف و مقصود را يافت و در سايه آن به زندگي خود معنا بخشيد. اين گروه، گاهي به هنر و سياست و فعاليت‌هاي اجتماعي و خيريه نيز پناه مي‌برند اما نه براي آن كه به زندگي خود در اين دنيا معنا ببخشند، بلكه به سعادت اخروي مي‌انديشند. گروه دوم كه اعتقادي به هدفمندي خلقت ندارند و زندگي را داستاني تراژيك مي‌بينند، بيشتر در پي جعل و خلق معنا براي زندگي‌ خود هستند. آنان مي‌گويند:   زندگي انسان به‌خودي‌خود معنايي ندارد و بيش از رخدادي طبيعي نيست.
ما نيز سرنوشتي همچون ساير موجودات زنده و بلكه بي‌جان داريم و نبايد بيهوده در پي معنايي خاص يا هدفي بزرگ در زندگي باشيم؛ مگر آنكه انسان‌ها خود آن هدف يا معنا را براي زندگي‌شان بسازند. طبيعي است كه چنين باوري، هيچ‌گاه كسي را به سوي دين يا آيين‌هاي معنوي نمي‌فرستد، بلكه بيشتر بر هنر و فعاليت‌هاي اجتماعي و نوع‌دوستانه تأكيد مي‌كند.  بنابراين هر دو گروه، فعاليت‌هاي اجتماعي و خدمت‌رساني به نوع بشر را از سرچشمه‌هاي معنا براي زندگي انسان مي‌دانند؛ با اين تفاوت كه خداباوران، خدمت به بندگان او را وسيله‌اي براي تقرب به خدا نيز مي‌دانند و كساني كه اعتقادي به خدا و امور ماورايي ندارند، نوع‌دوستي‌هاي داوطلبانه را راهي براي روح‌بخشي به زندگي خويش مي‌شمارند. از اين رو است كه بايد «داوطلبي» در هر امر سودمندي را بيش از آنكه براي جامعه مفيد و راهگشا بدانيم، براي شخص داوطلب، نجات‌بخش بشماريم. بنابراين، اگر بگوييم كه ايثارگري و داوطلبي براي خدمت‌رساني به ديگران، آييني است كه داوطلب را از منجلاب پوچي خطرناك و آزاردهنده رهايي مي‌بخشد و خوشبختي را به زندگي او بازمي‌گرداند، گزاف نگفته‌ايم. روح آدمي، به‌ گونه‌اي است كه اگر لذت نبرد و آرام نگيرد، در غار افسردگي مي‌خزد و زندگي را براي ديگران نيز زهر مي‌كند.
از سوي ديگر، لذتي كه در كمك داوطلبانه به همنوع است، بسيار بيش از هر لذتي است كه انسان‌ها با هزينه‌هاي گزاف در پي آن دست‌وپا مي‌زنند؛ چنانكه امير مؤمنان(ع) فرموده است:   «اِنَّ اَحْسَنَ النّاسِ عَيشا مَنْ حَسُنَ عَيشُ النّاسِ فی عَيْشِهِ؛3 بهترين زندگی، نصيب کسی است که زندگي مردم را بهتر مي‌كند.»
پی نوشت:
1. «افسانة سيزيف/ Le Mythe de Sisyphe»، نام مقاله‌اي فلسفي است كه آلبر کامو آن را در سال ۱۹۴۲ نوشت. اين مقاله كه به زبان فارسي نيز ترجمه شده است، در واقع شرح حال انسان به روايت كامو است. (ر.ك: آلبر كامو، افسانه سيزيف، ترجمه علي صدوقي، تهران: نشر دنياي نو، ۱۳۸۲)
2. ر.ك: فلسفه و معناي زندگي، مجموعه‌مقالات، ترجمه محمد آزاده، نشر نگاه معاصر، 1390.
3. غررالحکم و دررالکلم، ص445، ح10166.


تعداد بازدید :  93