جناب رشیدی! اصلاح موی مردان و آنگونه که قدیمیها میگفتند سلمانی، شغل خانوادگی شما بود؟
خیر! در سال 1320 هنگامی که 13 سال داشتم بر اثر تصادف با موتوسیکلت، یکسال و نیم در بیمارستان بستری و سپس مدتی خانهنشین شدم. پدرم موهایش را در آرایشگاه زرینگل در خیابان ژاله نزد دوستش آقای حسین زرینگل اصلاح میکرد. زرینگل یکی از قدیمیترین آرایشگران تهران بود که اخیرا فوت کرده است. آقای زرینگل یکبار از پدرم پرسید که وضع حسن چه شد. هنگامی که پدرم گفت همینطور در خانه افتاده است، گفت خب برای سرگرمی بیاید بنشیند تا وقتی من جایی میروم، مغازه خالی نباشد. اینگونه شد که پای من به آرایشگاه باز شد تا امروز که 74سال از آن زمان میگذرد. دقیقا 29 روز بعد، من کار اصلاح مشتریان را شروع کردم. البته همزمان درس هم میخواندم. فریدون مشیری هم که خانهشان در خیابان ژاله بود، به آنجا میآمد و موهایش را من اصلاح میکردم. هنگامی که سربازی رفتم، با 550 تومان که پسانداز کرده بودم، همین مغازه امروز را در خیابان ری خریدم. بدینترتیب دکاندار شدم.
در همان روزگار جوانی شما یا پیش از آن، مردم به مدلهای مو یا اساسا به اصلاح مو اهمیت میدادند؟
زمانی که من کوچک بودم، کلاه نمدی را روی سر میگذاشتند و موی بیرون آن را که دور سر میشد، میزدند. به خنده میگفتیم هندوانه گذاشتهاند روی سرشان و بقیه را تراشیدهاند. البته برخی هم فقط موی وسط سر را میزدند که باید در عکسهای قدیمی دیده باشید. مردم آن اوایل [منظور اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی] خیلی به مدل مو و اصلاح آن توجه نداشتند. مثلا اگر اتفاقی یک مدل را به پیشنهاد پیرایشگر میزدند و همسرشان میگفت همین قشنگ است، دیگر همیشه همانطور میزدند. قدیم، خیلی به اصلاح مو علاقه نداشتند. فقط میخواستند موکمکنی باشد! میگفتند موها را تمیز کن و بقیه را رها کن؛ همین خوب است! همان زمان هم که من پیرایشگری را شروع کردم تقریبا همینطور بود.
البته زمانی که شما کارتان را شروع کردید، یعنی دهههای 30 و 20، مدلهای جدید رایج شده بود.
البته که بود، ولی بیشتر مردم توجه نداشتند و طبقهای از جوانها بیشتر دور و بر این مدلها میرفتند. از میان مدلهای قدیمی، البته از زمانی که من کار پیرایشگری را شروع کردم، اگر بخواهم از مشهورترینهایشان یاد کنم، کُرنِلی بود که آن اوایل خیلی طرفدار داشت. [عکسی از جوانیهای خودشان را نشان میدهند که موهایشان به همین مدل اصلاح شده است]. این همان مدلی بود که شلختهها و عوام، آن را به مسخره، قرتی و فوکلی مینامیدند. مدلهای دیگر، آلن دلونی، فرق از وسط، ایتالیایی، آلمانی، دُم اردکی و قیصری بود. آن زمان مدلهای آلمانی و آلن دلونی معروفترینها بودند. مخصوصا که جنگ دوم جهانی بود و مدل آلمانی خیلی طرفدار داشت؛ همین مدلی که موی روی سر را زیاد نمیگرفتند و دور سر را سفید میکردند. در مدل دُم اردکی، موی پشت را طوری به سمت پایین، نزدیک به هم میبردند که شبیه دم اردک میشد. مدل ایتالیایی هم اینطور بود که همه موی سر را به یک نسبت کوتاه میکردند. جوانهای دهههای 20 تا 50، به مدلهای قیصری، آلمانی، ایتالیایی و آلن دلونی علاقهای زیاد داشتند. پیرمردها نیز به فراخور حالشان ساده اصلاح میکردند. در دهههای 40 و 30، جوانان تهرانی بیشتر مدلهای مویشان را از سینما و فیلمهای خارجی تقلید میکردند. آن موقع البته از این مدلهای عجیب و غریب امروز که نبود؛ یک ماشین دور سر میچرخاندند و بس. الان هنری ندارند! مدل قیصری وقتی مشهور شد که فیلم بن هور در سینماها به نمایش درآمد و شبیه هنرپیشه اول فیلم بود. خیلیها به مدل قیصری علاقهمند شده بودند. در این مدل، موها کمی روی گوش ریخته میشد و در جلوی سر هم پایین میآمد.
موقعیت مغازه شما در محلههای اعیاننشین آن روزگار تهران، موجب شده بود که از میان طبقات اعیان و تحصیلکردهها که خانههایشان در همین محلهها بود، مشتری داشته باشید؟
بله، دقیقا! مغازه من کنار خانه اعیانی و بزرگ سیدجلالالدین تهرانی بود. مشتریهایی خاص در گذشتههای دور برای اصلاح و پیرایش موهایشان به مغازهام میآمدند که از آنها میتوانم به همین سیدجلال تهرانی، دکتر محمد معین، خانواده حاج امینالضرب، عیسی صدیق اعلم و استاد سعید نفیسی اشاره کنم. سیدجلال تهرانی، موی زیادی نداشت و سرش را ساده یا همان مدل پیرمردی اصلاح میکردم. اصلا موی سر باید به فرم صورت و چهره بخورد، در آن صورت قشنگ میشود. استاد نفیسی، مرد باشخصیتی بود و موهایش را معمولی و ساده میزد. وی هنگامی مشتری من شد که برای دیدار با سیدجلال تهرانی به منزل وی در همسایگی پیرایشگاه من میآمد. به همین دلیل پایش به مغازه من باز شد. خانه سیدجلال تهرانی، جایی بود که خیلی از مشاهیر، وزرا و سفیران به دیدار او میآمدند. او مردی متواضع بود و زیاد حرف نمیزد. وقتی روی صندلی اصلاح مینشست، فقط میگفت آقای رشیدی! تو سریع اصلاح میکنی من لذت میبرم. نشست و برخاستش در مغازه، 10دقیقه هم نمیشد. آن موقع اگر پول اصلاح پنج قران بود، سیدجلال 10 تومان میداد.
خاطرهای جالب از همان مشتریهای خاص به یادتان مانده است؟
مگر میشود از یادم رفته باشد؟! درباره استاد نفیسی باید یک خاطره جالب را یادآوری کنم. اصلا این داستان نامگذاری «پیرایش» ما به جای «آرایشگاه»، به آقای نفیسی مربوط است. من نخستین نفری بودم که اسم مغازهاش را از آرایش به پیرایش تغییر داد. من ابتدا نمیدانستم تا اینکه آقای نفیسی به من گفت. ماجرا این بود که نام مغازه من در آغاز سالن آرایش رشیدی بود. یک روز آقای دکتر معین آمده بودند. یکی از دوستان همکارم آمد گفت حسن، این نام سالن را بردار که از طرف مالیات دارند میآیند، هر جا که نام سالن باشد، مالیات مینویسند. من داشتم تابلو را برمیداشتم که سعید نفیسی تشریف آورد. گفت چه میکنی. گفتم استاد، میخواهم نام سالن را بردارم و بگذارم «آرایش رشیدی». استاد گفت، مرد حسابی اینجا مردانه است! ما مَردیم، باید بنویسی پیرایش رشیدی! سپس این شعر را خواند «روز خوب و نشاط و میخواستن است/ کآراستن سر ز پیراستن است». استاد نفیسی و دکتر معین که رفتند، تقریبا یک هفته بعد من نام مغازه را گذاشتم پیرایش رشیدی. این اتفاق تقریبا بین سالهای 1335 تا 1337 افتاد. بار بعد که استاد آمد و در مغازه نشست، به وی گفتم شما را دم در میخواهند. گفت آنها من را میخواهند یا من آنها را! گفتم شما را میخواهند. هنگامی که بیرون آمد، گفتم اینجا نوشته پیرایش رشیدی. گفت برای همین کاری که کردی، پنج قران بیشتر پول اصلاح میدهم. سعید نفیسی برای خودش شخصیتی بود. به گونهای رفتار میکرد که باید بهشان احترام میگذاشتیم. سیدجلال تهرانی هم همینگونه بود. فقط شخصیتشان برای ما بس بود.