شماره ۵۵۴ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۳ ارديبهشت
صفحه را ببند
قدرت اراده

|  برگردان:  مجتبی پارسا   |

داستانی واقعی درباره ورزشکاری به نام گلن کانینگهام است که به طرز فجیعی در آتش‌سوزی مدرسه‌ای در 8 سالگی دچار سوختگی شده بود.  پزشکان پیش‌بینی کردند که او هیچگاه قادر به راه رفتن نخواهد بود.  گلن درحالی‌که مصمم به راه رفتن بود، خود را از صندلی چرخدارش به زیر انداخت را به سمت حیاط و در اطراف پرچین کشید.
22 ماه بعد، اولین گام‌هایش را برداشت و با عزم و اراده‌ای قوی و به‌رغم درد، سعی کرد بدود.
داستانی واقعی  از زبان برت دوبین:
مدرسه کوچک واقع در حومه شهر که با بخاری قدیمی و بزرگ زغالی گرم شده بود. پسری کوچک مجبور بود پیش از همه به مدرسه برود تا بخاری را روشن و کلاس را پیش از ورود معلم و هم کلاسی‌هایش گرم کند.
یک روز صبح، زمانی که آنها به مدرسه رسیدند، آن را در میان شعله‌های آتش دیدند.  پسرک بی‌هوش و رو به مرگ را از مدرسه بیرون کشیدند. پسربچه، پایین تنه‌اش دچار سوختگی شدیدی شده بود. او را به بیمارستانی در حومه شهر منتقل کردند.  
پسرک که به شدت سوخته و نیمه هوشیار بود، از روی تخت، صحبت‌های پزشک و مادرش را به سختی می‌شنید.  دکتر به آن زن می‌گفت که پسرش بی‌تردید خواهد مرد؛ چراکه آتش پایین تنه پسرک را به‌شدت سوزانده بود.
اما پسرک با شهامت، نمی‌خواست که بمیرد.  او تصمیمش را گرفت که زنده بماند!
به هر ترتیب در کمال تعجب پزشکان، از مرگ جان سالم به‌دربرد.
پس از پشت‌سر گذاشتن خطر مرگ دوباره صحبت‌های آهسته دکتر با مادرش را شنید. آنها به مادرش گفتند با توجه به سوختگی شدید و از بین رفتن قسمت زیادی از پایین تنه فرزندش، ادامه دادن به زندگی با این شرایط، بی‌فایده است.  چراکه در غیراین‌صورت تا آخر عمر، معلولی خواهد بود که نمی‌تواند هیچ استفاده‌ای از نیمه پایین بدنش کند.
پسر، یک بار دیگر تصمیمش را گرفت.  او نباید یک معلول باقی می‌ماند.  باید راه می‌رفت؛ اما متاسفانه، از کمر به پایین، توانایی حرکت نداشت.  پاهای ضعیف و بی‌تحرکش به صورتی بی‌جان، آویزان بودند.
 سرانجام او از بیمارستان مرخص شد.  مادرش هر روز پاهای کوچک او را به آرامی می‌مالید اما اثری از احساس، کنترل یا چیزی دیگر در پسرک 10 ساله وجود نداشت.  با این حال، اراده و عزم راه رفتن، نیرومندتر از همیشه در او زنده بود.  وقتی در بستر نبود، وابسته به صندلی چرخدارش بود.
 در یک روز آفتابی، مادرش او را با صندلی چرخدار، برای هواخوری به حیاط برد.  آن روز پسرک، به جای نشستن روی صندلی، خود را به زیر انداخت.  او درحالی‌که پاهایش را در پشت سرش می‌کشید، خود را به طرف چمن‌ها کشاند.
پسرک موفق شد خود را به پرچین سفیدی که اطراف حیاط کشیده شده بود، برساند.  او با کمک دست‌هایش توانست از پرچین آویزان شود و با تلاش فراوان بایستد.  سپس میله به میله شروع به کشیدن خود در امتداد پرچین کرد.  با این عزم که راه برود.  پس از آن روز، او این کار را هر روز انجام می‌داد تا این‌که به راحتی می‌توانست دور تا دور حیاط را با کمک میله‌های پرچین، طی کند.  او چیزی بیش از زندگی بخشیدن به پاهایش نمی‌خواست.
سرانجام با ماساژهای هر روز، مقاومتی آهنین و اراده‌ای راسخ، موفق شد بایستد؛ بعد از آن توانست آهسته و با مکث‌های مکرر راه برود؛ و بعد به تنهایی قدم بزند و درنهایت بدود.
او شروع به پیاده‌روی بین مسیر خانه تا مدرسه و سپس دویدن در این مسیر کرد؛ دویدن فقط برای لذت بردن از آن.  بعدها در کالج، تیم دو ومیدانی تشکیل داد.
 بعدها در باغ «مدیسن» دکتر «گلن کانینگهام»؛ جوانی که قرار نبود زنده بماند، کسی که امیدی به راه رفتنش نبود و کسی که مطمئنا نمی‌توانست بدود، این جوان مصمم سریع‌ترین دونده یک مایلی جهان شد.
«در 16 ژوئن 1934، گلن کانینگهام، یک مایل را در مدت 4 دقیقه و 8/6 ثانیه دوید و رکورد جهانی را شکست.  تلاش او نشانگر آن است که هرآنچه در زندگی بخواهید به آن دست پیدا کنید، به خود شما بستگی دارد، نه هیچ‌کس دیگر؛ اگر به اندازه کافی برای رسیدن به آن، مشتاق باشید و اجازه دهید که اراده‌تان شما را راهبری کند، می‌توانید هرآنچه را که می‌خواهید، داشته باشید و هر آن کسی که می‌خواهید، باشید.  تنها کسی که می‌تواند اراده شخصی شما را محدود کند، خودتان هستید.  اراده آفرینش را در خود بپرورید و تقویت کنید و آنگاه خواهید دید که نیروهای طبیعت در درون و برون، شما را در تحقق خواسته‌هایتان یاری خواهند رساند».
منبع:  academictips. org


تعداد بازدید :  350