شماره ۵۵۳ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۱۰ ارديبهشت
صفحه را ببند
ماجرای فاتح هرمز

سعید  اصغرزاده

در کتاب تاریخ عالم‌آرای عباسی چنین آمده‌است:  
از فتوحات که درین سنه مبارکه مطابق احدی و ثلثین و الف به نیروی اقبال قرین حال اولیاء دولت بیزوال گردید، فتح و تسخیر بلده هرموز است که بسعی امام‌قلی‌خان امیر الامرا فارس به‌وقوع پیوست... و در ‌سال گذشته اشعاری شد که بنابر ظهور بی‌ادبی‌های فرنگیه پرتکالیه مقیم آنجا... امیر الامرا مذکور لشکر بتادیب ایشان فرستده خود نیز متعاقب رفت... در این وقت که فرنگیه پای از دایره ادب بیرون نهاده به اموری که بتحریر پیوست اقدام نمودند... جماعت انگلیسی را اخبار نموده ایشان نیز بر حسب وعده آماده خدمت شدند. القصه‌امام‌قلی‌خان شجاعت شعار با جنود قاهره فارس متوجه آن صوب گشته خود در بندر گمبرو که الیوم به بندر عباسی موسوم است اقامت کردند و افواج قاهره از دریا با کشتی‌ها و سفاین عبور نموده داخل جزیره هرمز شدند... القصه بعد از دو ماه و چند روز امتداد ایام محاصره و جنگ و جدال به نیروی دولت و اقبال که همواره قرین حال این دودمان والاست، قلعه رفیع بنیان هرموز که در متانت و حصانت شهره جهان و از کارنامه‌های نادره فرنگیان است، مسخر اولیای دولت ابد پیوند گردید... چون خبر فتح هرموز رسید، جناب خانی مورد تحسین و آفرین شاه و سپاه گردید و آن خبر بهجت اثر بر مبارزان قلعه گشای رکاب همایون مبارک و میمون آمده در همان روز قلعه قندهار نیز بتوفیق کردگار مفتوح گشت. از هر طرف که چشم گشایی نشان فتح... وز هر طرف که گوش نهی مژده ظفر.
نمی‌دانم با نثر کتاب مشکل داشتید یا نه؟ نمی‌دانم واژگان برایتان مفهوم بودند یا نه؟ اما بد نیست که گاه با اینگونه نثرها و اینگونه پیشینه‌ها و اینگونه تواریخ آشنا شوید. این یک کار داوطلبانه است در جهت آشنایی با سنت‌ها و میراثمان. هر چند شاید خیلی مدرن و امروزی‌اش این باشد که برویم و پای اطلاعیه‌ای را در فضای مجازی امضا کنیم که یعنی ما هم نسبت به تاریخمان، عکس‌العمل نشان داده‌ایم!
روز ملی خلیج‌فارس است و کمتر گفته و شنیده شده که چرا امروز؟ بنابراین توضیحی درخصوص متن بالا می‌دهم: همین روزها در ‌سال ۱۶۲۲ سپاه ایران به فرماندهی امام‌قلی‌خان فتح هرمز را با موفقیت انجام داد و جزیره را از بزرگترین امپراتور قرن باز‌پس گرفت و جایگاه خود را در جهان در فهرست ابرقدرت‌های قرن شانزدهم ثبت کرد. انگلیسی‌ها نیز ۴ کشتی خود را با خدمه فنی در اختیار ارتش امام قلی‌خان گذاشتند. آلبوکرک پرتغالی اعتقاد داشت هرکشوری که سه نقطه مالاگا، عدن و هرمز را دراختیار داشته باشد بر تجارت دنیا حاکم خواهد بود. اهمیت هرمز آنقدر بود که استعمارگران انگلیسی را نیز به طمع انداخته بود. به‌دلیل شکایت‌های ایرانیان گمبرون از بی‌ادبی‌های پرتغالی‌ها، سپاه ایران قصد تنبیه پرتغالی‌ها در خلیج‌فارس کرد و نه‌تنها جزیره هرمز را آزاد ساخت بلکه این مقدمه شد که پرتغالی‌ها تا مومباسا در کنیا عقب‌نشینی کنند؛ و این شکست، شکست‌های پی‌درپی پرتغال در شرق آفریقا را به‌دنبال داشت و با حمایت پادشاهان ایران، امام مسقط موفق شد قلعه عظیم ممباسا را در جنگ خونینی که به جنگ صلیبی ممباسا معروف است، تصرف کند. ایران تا‌ سال ۱۸۲۰ پرچمدار تمام خلیج‌فارس و دریای‌عمان و بحر فارس شد. انگلیسی‌ها از شکست پرتغال خرسند بودند و به قدرت ایران اعتراف داشتند و ایران را تنها رقیب قدرتمند عثمانی‌ها می‌دانستند. در عهدنامه مجمل ۱۸۰۹ و عهدنامه مفصل ۱۸۱۲ حاکمیت ایران را بر کل خلیج فارس به‌رسمیت شناخت درحالی‌که انگلیس خود به‌عنوان ابرقدرت جهان ظهور می‌کرد. بله! روزی مثل امروز بود که امام‌قلی‌خان حاکم فارس و از سرداران صفوی، در آغاز بندر گمبرون را تصرف کرد. نبرد فتح قلعه ۷۲ ساعت طول کشید. در پایان مدافعان باقی‌مانده پرتغالی همگی تسلیم شده و قلعه به دست ایرانیان می‌افتد.
لابد می‌پرسید سرنوشت امام‌قلی‌خان چه شد؟ پس از درگذشت شاه عباس، نوه وی سام میرزا با نام شاه‌صفی بر تخت پادشاهی نشست. امام‌قلی‌خان هنگامی‌که شاه‌صفی عازم دفع شورش گرجستان بود در محل باغ قوشخانه طوقچی به اردوی شاه پیوست. شاه‌صفی او و پسرانش را به گرمی و مهربانی پذیرفت. شاه‌صفی از سپاهی که جمع کرده بود، سان دید و بعد از سان سه‌روز به جشن و شادکامی مشغول شدند. امام‌قلی‌خان به دلیل پیری از شرکت در جشن عذر خواست و صفی نیز عذرش را پذیرفت. پس از سه روز جشن، شاه صفی غفلتا از مجلس میهمانی برخاست و بی‌آن‌که کلامی بگوید به اتاق دیگر رفت. پس از نیم ساعت سه نفر از دژخیمان قوی هیکل داخل تالار شده سه پسر امام‌قلی‌خان را گرفته و بیرون بردند. آنها فورا سر فرزندان امام‌قلی‌خان را بریدند. شاه‌صفی به جلادان دستور داد سرهای بریده شده را به نزد امام‌قلی‌خان ببرند و پس از این‌که سرهای بریده را به وی نشان دادند، سر او را نیز بریده و به حضور شاه‌صفی بیاورند. هنگامی‌که جلادان به منزل امام‌قلی‌خان رسیدند، وی مشغول نماز بود. وی پس از دیدن سرهای فرزندان از جلادان خواست تا به وی اجازه بدهند نمازش را به پایان برساند و سپس وی را به قتل برسانند. پس از اتمام نماز گفت: اکنون فرمان شاه مطاع است، اجرا بدارید. جلادان سر وی را نیز بریدند و هر چهار سر را به نزد صفی بردند. شاه نیز سرها را به نزد مادرش در حرمخانه فرستاد.


تعداد بازدید :  618