شماره ۵۵۳ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۱۰ ارديبهشت
صفحه را ببند
در نشست «بازنمایی تحولات اجتماعی در سینمای ایران» مطرح شد:
افخمی: 90‌درصد تماشاچیان 10‌سال یك‌بار هم سینما نمی‌روند
وقتی بافت اقتصادی سینما غیرطبیعی باشد، سایر اتفاقات هم غیرطبیعی می‌شود

شهروند| حوزه هنری چندی است که سلسله نشست‌هایی درباره «نسبت سینمای ایران و منافع ملی» برگزار می‌کند. آخرین جلسه این نشست‌ها به «بازنمایی تحولات اجتماعی در سینمای ایران» اختصاص داشت. نشستی که فرزاد موتمن و بهروز افخمی، کارگردانان قدیمی و صاحب‌نام سینمای ایران در آن حضور داشتند و نکات تازه‌ای درباره سینمای اجتماعی بیان کردند، از توجه نکردن فیلمسازان به مردم تا مشخص نبودن تکلیف سینمای ایران به لحاظ دولتی یا خصوصی بودن.
سینمایی که درحال حاضر داریم
عملا ضد سینماست
افخمی که این روزها فیلم «روباه» را بر پرده سینما دارد، درباره بازنمایی تحولات اجتماعی در سینمای ایران گفت: «می‌خواهم بحث را از این‌جا شروع كنم كه تصوری كه از سینما در ذهن فیلمسازان جوان شكل گرفته مبهم است و از شنیده‌ها و آموخته‌های افواهی و مجلات و كتاب‌ها ناشی شده است. این تصور مبهم اگر سبب شود آنچه سینما نیست و ضد سینماست را به جای سینما بگیریم و آموزش و ترویج دهیم، وضع خوبی نیست. بنابراین در چنین مواردی خوب است كه حتی بعضی از بدیهیات را از ابتدا تعریف كنیم.» او در ادامه توضیح داد: «سینما عبارت است از نمایش فیلم روی پرده بزرگ در یك سالن تاریك با حضور جمعیت. صرف این كه در یك سالن تاریك فیلمی روی پرده با ابعاد بزرگ نمایش داده شود ما را هوشیار و تیزفهم می‌كند و نوعی آگاهی جمعی شكل می‌دهد. آنچه امروز در سینمای ایران غایب است، این است كه فیلمسازان توجهی ندارند كه پرده بزرگ یعنی چه، فیلم دیدن در حضور جمعیت یعنی چه، فیلم را طوری می‌سازند كه انگار ادامه یك فیلم كوتاه است كه حتی می‌شود آن را در موبایل‌ها دید. با این وضع قابل پیش‌بینی است كه چه فاجعه‌ای رخ می‌دهد و سالن‌های خالی نشان‌دهنده این موضوع است.»
 به گفته افخمی سینمایی که درحال حاضر داریم، عملا ضد سینماست، چراکه فیلم‌هایش برای مردم ساخته نمی‌شوند؛ «وقتی سینما داشت خودش را تثبیت می‌كرد می‌دانستند پشتیبانشان مردم كوچه و خیابان هستند و برای آنها فیلم می‌ساختند؛ اما حالا فیلم‌ها طوری است كه تماشاچی رغبتی برای دیدن آنها ندارد. ۹۰‌درصد تماشاچیان بالقوه 10‌سال یك‌بار هم سینما نمی‌روند. با این حساب طرح این مبحث كه نسبت منافع ملی با سینما چیست؟ در ابتدا مستلزم این است كه ببینیم اصلا سینمایی داریم كه بتوانیم آن را به چیزی نسبت بدهیم یا نه؟» او معتقد است سینما در حیات اجتماعی ایران حضور ندارد و علتش را فیلمسازانی می‌داند که نه سینما را درست فهمیده‌اند و نه آن را درست اجرا کرده‌اند؛ «بنابراین سینمای اجتماعی را هم نمی‌توانیم در این ضد سینما پیدا كنیم. غالب فیلم‌های ما اصلا ماهیت سینما را در نظر نگرفته بنابراین نمی‌تواند با مردم ارتباط برقرار كند. مردم از این فیلم‌ها فرار می‌كنند و فیلم‌ساز هم با این هدف فیلم می‌سازد كه فیلمش را در جشنواره‌های مختلف بفرستد و جایزه بگیرد. این وضع اكنون در سینمای ما نهادینه شده است.»
او در پاسخ به این پرسش كه شما خودتان نیز در بدنه این سینما كار می‌كنید و فیلم جشنواره‌پسندی مانند «گاوخونی» را ساخته‌اید، گفت: ««گاوخونی» را برای جشنواره‌ها نساختیم. با علی معلم تصمیم گرفتیم فیلمی بسازیم كه «نفروش» باشد. اصلا قرار نبود بازیگر و عوامل حرفه‌ای داشته باشیم اما علی معلم كه قرار بود سرمایه‌ بگذارد، گفت بازیگر حرفه‌ای انتخاب كنیم و این فیلم این طور ساخته شد. درواقع ما این فیلم را برای دل خودمان ساختیم و از سر اتفاق بود كه این فیلم به جشنواره‌ای مانند كن راه یافت.»
روشنفكرها راه خودشان را می‌روند
 و مردم هم راه خودشان را
فرزاد موتمن در ادامه این نشست، با بیان این‌که سینما در خلأ اتفاق نمی‌افتد، گفت: «فیلم‌ها ماحصل تغییرات و فعل و انفعالات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه‌شان هستند. به‌عنوان مثال، سینمای اروپا بعد از جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم مكاتبی را داشت كه در آنها می‌شد مفاهیم واحدی را تشخیص داد و به وضع آن دوره پی برد. در آن دوران بازتاب بعضی از مسائل مربوط به كارگران، زنان، اقشار محروم و... در جنگ به بن مایه آثار فیلمسازان تبدیل شد. اما اینها مال دوران گذشته است و این‌كه چرا الان نمی‌توانیم تعریف دقیقی از سینمای اجتماعی‌مان داشته باشیم شاید به این دلیل است كه دوران تعریف‌های دقیق و مشخص سپری شده و این تعریف‌ها به سادگی گذشته نیست.» او در ادامه بیان می‌کند که؛ «اگر می‌بینیم در آن طرف دنیا اتفاق‌ها قوام‌یافته‌تر است، ناشی از نوع تحول اجتماعی است. ما جامعه‌ای نیستیم كه تحولات اجتماعی را سیستماتیك پشت سر گذاشته باشیم. بنابراین طبیعی است كه این وضع ناموزون به سینمای ما هم راه پیدا كرده باشد و نتوان مولفه‌های دقیقی را در آن تشخیص داد.» موتمن اعتقاد دارد که چیزی به نام سینمای اجتماعی وجود ندارد؛ چراکه هر فیلمی در هر ژانری می‌تواند اجتماعی باشد؛ «اگر دنبال رد پای سینمای اجتماعی در فیلم‌هایمان هستیم باید این را هم در نظر بگیریم كه جامعه ما رشد موزونی نداشته است. ما از بسیاری از مقاطع تاریخی پریده‌ایم و آنها را طی نكرده‌ایم. با این حال، در دوره‌هایی سینمایی داشتیم كه فیلم‌هایش قابل مطالعه‌اند؛ به‌عنوان مثال «صبح روز چهارم»، «تنگنا»، «گوزن‌ها» و چند فیلم دیگر بازگوكننده شرایط سیاسی و اجتماعی خودشانند.»
به گفته او یکی از مشکلاتی که باعث شده تا این وضع به وجود بیاید، ‌این است که تکلیف سینمای ما مشخص نیست. یعنی این سینما نه کاملا دولتی است و نه کاملا خصوصی؛ «اكران سینماها دست تهیه‌كننده‌ها نیست. سینماها توسط نهادهای دولتی اداره می‌شود، ملاحظات دولتی در اكران وجود دارد و شکاف وسیعی بین تولید و اكران شكل گرفته است. وقتی بافت اقتصادی سینما غیرطبیعی باشد، سایر اتفاقات هم غیرطبیعی می‌شود. باید سینمایی داشته باشیم كه خودش تولید كند، خودش اكران كند و خودش بفروشد.» موتمن در ادامه بیان می‌کند که؛ «اگر هم قرار است سینمای دولتی داشته باشیم باز هم باید تكلیف مشخص باشد. در سینمای دولتی هم فیلمساز می‌تواند رشد كند؛ چون دغدغه مالی در بخش خصوصی و سرمایه را ندارد، اما لازم است در این سینما، برای فردیت هنرمند هم احترام قایل شد و به فیلمساز اجازه داده شود ردپایی از خودش در فیلمش بگذارد و بتواند با مخاطب ارتباط بگیرد.» او از نبود نظرات روشنفکران هم انتقاد می‌کند و می‌گوید: «آنچه در كشورهای دیگر دیده می‌شود این است كه اگر كارگردانی مانند گدار 10‌سال هم فیلم نسازد باز هم به‌عنوان یك روشنفكر شناخته می‌شود و درباره مسائل سیاسی و بین‌المللی از او نظر پرسیده می‌شود، این وضعیتی است كه در بین روشنفكرهای ایرانی دیده نمی‌شود. از آنها درباره مسائل كلان نظر خواسته نمی‌شود و آنها هم درباره این مسائل نظر نمی‌دهند. شرایط طوری است كه روشنفكرها راه خودشان را می‌روند و مردم راه خودشان را درحالی كه این حلقه ارتباطی می‌تواند برقرار شود.»


تعداد بازدید :  247