شماره ۵۵۳ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۱۰ ارديبهشت
صفحه را ببند
کاستن از رنج روزمره

محمد آزرم شاعر

شاعر هم مثل هر شهروند دیگری باید نیازهای زیستی‌اش برآورده شود؛ خانه و خوراک و پوشاکش تأمین باشد. نباید نگران امنیت شغلی و سلامتی‌اش باشد. مثل هر شهروند دیگری به حرمت و حقوق شاعر در روابط اجتماعی و امنیتش باید احترام گذاشته شود.
شاعر هم اخبار روزانه جنگ و جنایت را می‌شنود، فجایع انسانی را هر قدر که رسانه‌ها منتشر می‌کنند، می‌بیند و مثل هر شهروندی در جهان، امیدوار است با تفاهم، دگرپذیری و دوستی میان تمامی ملت‌ها، صلح و رعایت انسان، جایگزین شرایط فعلی شود. کار شاعر، پدیدآوردن شعری سرشار از خلاقیت و نوآوری است؛ شعری که خواب‌های مردم جهان را آن‌طور که می‌تواند باشد؛ نه آن‌طور که هست، برایشان کلمه می‌کند و می‌گوید ببینید؛ برایشان قابل دیدن می‌کند و می‌گوید بخوانید؛ اصوات و آواها را مرئی می‌کند و از مرئی‌ها زبان می‌سازد تا هر انسانی که خود را مخاطب شعر دید، آن را بچشد و جان خود را در شعر و شعر را در جان خودش جلا دهد.
پس شعر هنر است نه ابزار؛ و سیاست‌سازی‌ درباره آن باید به‌عهده سازمان‌های مردم‌نهاد فرهنگی، هنری یا سازمان‌های توسعه خصوصی هنر و ادبیات باشد. جایی که خود شاعران، سیاست‌سازی را صورت می‌دهند و همراه با ناشران هنر و ادبیات، راه‌های توسعه نشر و پخش کتاب شعر؛ و همراه با صاحبان گالری‌ها و فضاهای فرهنگی، راه‌های فراگیر شدن و ارایه شعرهای دیداری؛ آوایی و اجرایی را تعیین می‌کنند. دولت به‌عنوان سیاست‌گذار باید تسهیلگر ایجاد فضای باز فرهنگی و هنری باشد و به‌جای دخالت در کیفیت شعر و حمایت از سلیقه گروهی خاص، به نظارت بر حسن اجرای قانون بپردازد. حکمرانی خوب در عرصه فرهنگ‌وهنر نیازمند چارچوب عادلانه‌ای از قوانین است که از حقوق شاعر و هنرمند در جامعه، کاملا حمایت کند. قوانینی که به نحو شایسته‌ و به‌دور از سلیقه‌های سیاسی اجرا شود و مانع خلاقیت شاعر نشود. خوابی که شاعر با چشمان باز می‌بیند و آن را بر صفحه می‌ریزد یا به صحنه می‌برد، خوابی سرشار از زیبایی است؛ ساختن جهانی خیالی است که دقایقی از عمر آدمی را لایزال می‌کند. حکمرانی خوب در عرصه فرهنگ و هنر باید به گشودن چنین فضایی کمک کند. به‌یاد داشته باشیم روزمره، محل زوال است و چیزی که می‌تواند از درک این رنج بکاهد، نامش شعر است.

دیدگاه‌های دیگران

ا
امیر کریمی |
مخالف 0 - 0 موافق
سپاس عالی بود و درد مشترک که شاعر چو رنجد بگوید هجا بماند هجا تا قیامت بجا فردوسی

تعداد بازدید :  279