زهرا رامهران کارشناسارشد زبان و ادبیات فارسی
در این نوشتار به دومین بخش از پیدایی الیناسیون در نثر داستانی دوره مورد بحث، پرداخته میشود. اما آنچه در جستار پیشین بررسی شد، تبیین و بازنمود از خود بیگانگی با چارچوب نظری ترکیبی بود که بر این مبنا از متغیرهای تئوریک نظریهپردازانی مانند سیمن، مارکس، وبر، ملوین زیمن، مرتن، سیرایت میلز، هربرت مارکوزه، آدورنو و مانهایم سخن رفت. این متغیرها ضمن ارایه شواهد داستانی تبیین شد که اشارهوار مشتمل است بر: احساس بیقدرتی و ناتوانی، احساس انزوای اجتماعی و احساس بیمعنایی که در ذیل مؤلفههایشان به تقریر درآمدند. حال به ادامه نظریات و شواهد و بازنمود آن
میپردازیم...
وجود بیهنجاری(آنومی) که «دورکیم» و «مرتن» نیز بدان اشاره داشتهاند از دیگر متغیرهای الینهشدن است که در نظریه نظماجتماعی نیز عنوان میشود. در این مورد ما بیشتر از عوامل آنومی «دورکیم»[7] استفاده میکنیم که با نظر به نمود آن در نثر داستانی به تعدادی از آنها اشاره میشود: نخست، ازهمپاشیدگی ارزشهای سنتی که در این برهه تاریخی گذار از سنتها و ورود به مدرنیته به صورت تقابل سنت و تجدد و بحث رد و انتقاد و پذیرش آن، در اندیشه و آثار نویسندگان ظاهر میشود و عاملی میشود در بروز تضاد و دوگانگی و برهم خوردن تعادل؛ زیرا بدینصورت در پذیرش ارزشهای فرهنگی تعادل و توازنی که عامل نظم اجتماعی است از میان میرود و خرد بشری در فهم این نظم دچار سرگشتگی میشود. این طباق و سرگشتگی حتی در بین خود نویسندگانی مانند هدایت که نه مدرنیته را به شکل نوین میپسندید و نه سنت را، دیده میشود. آثار او از نمونههایی است که دوگانگی و تضاد درونی انسان را به خوبی بیان میدارد. البته در این میان نباید دوگانگیهای اعمال شده در گفتمان مدرنیزاسیون موجود در نظام سیاسی را- که یکی از خردهنظامهای اجتماعی است- از نظر دور داشت چراکه خود عامل بینظمیهای اجتماعی و عدم تعادل و ناهنجاری است که به شکل پریشانی و سرگشتگی و درماندگی نویسندگان و شخصیتهای داستانی جلوهگر میشود. عامل دیگر بیهنجاری، تحولات سیاسی و تغییرات عمیق و سریع در نظام اجتماعی است، نمونه آن ساختار طبقاتی نوینی است که در گذار از سنت و ورود به مدرنیته در دوران پهلوی ایجاد شد. پدیداری طبقات اجتماعی در نثر داستانی در نوشتارهای پیشین بررسی شد اما در اینجا بهعنوان عامل الیناسیون و ایجادکننده تضاد در افراد بدان پرداخته میشود. اساسا «هر عامل تقسیمکننده انسان را الینه میکند»؛ حتی در نگاه کلی فرادستی و فرودستی. اینگونه که دو طبقه با نوعی نظام ارباب- رعیتی و استثمارکننده و استثمارشونده، یکی به دلیل قدرت و دیگری به دلیل حرمان، الینه میشود. حال با این تئوری برگرفته از آراء «مارکس»، نگاه کنیم به سه طبقه کلی در دوران پهلوی دوم و چگونگی بازنمود ازخود غریبگی در نثر داستانی. 1)طبقات ممتاز یا غالب که در رأس قدرت سیاسی و اقتصادی هستند. شامل: بزرگ مالکان، سرمایهداران، نخبگان عالیرتبه اداری و سیاسی؛ 2) طبقات متوسط شهری: کارمندان، تاجران خردهپا، پیشهوران، کاسبکاران، 3) طبقات فرودست: کارگران شهری و روستایی، روستاییان. با نگاه کلی بر عملکرد تحمیلی نظام حکومتی در این دوران میتوان طبقه نخست را از فرادست و طبقه دوم و سوم را از طبقه فرودستی فرض کرد که «مارکس» بدان اشاره کرد. گروه ابتدایی با اقتدار خود و مقام ظلالهی در رمان تاریخی بهگونه الینهشده پدیدار شد (مانند: جلد سوم «ده نفر قزلباش») و گروه دوم در نثر داستانی اجتماعی (مانند: «وسواس» بهرام صادقی با تصویر زندگی سرشار از اضطراب و شک و دلواپسی کارمندی مجرد به همراه ترسیم جامعه نابهنجار؛ یا حرمان زندگی محرومان تصویر شده در نظام ارباب- رعیتی آثار به آذین). البته این تحولات که برگرفته از نوسازی پرشتاب است در دوران پهلوی اول نیز باعث دوگانگی در ابعاد مختلف زیست اجتماعی شده که بهصورت انتقاد در رمانهای اجتماعی پدیدار شد و درواقع انتقادی از حکومت هم بود.
بیریشگی و بیهویتی از وجوه دیگر الیناسیون است که به دلیل خفقان سیاسی و تحمیل نظام اجتماعی حاکم در دوره پهلوی، در واقعیت و شخصیتهای داستانی ظاهر میشود و واکنشهایی را هم دربر میگیرد: واکنش تصویر کامل واقعیت در آثار، مانند: «کلاف سردرگم» بهرام صادقی[8] که تصویری است از درماندگی آدمی در شناخت خویشتن خویش و از دست دادن هویت وجودی و حضوری، ضمن ترسیم انسانهایی معلق و سرگردان که در نتیجه «تضاد میان گذران واقعی و آنچه ایدهآل آدمهاست» به این حالت دچار شدهاند و به دلیل نرسیدن به انتظاراتشان در جهان واقع، به شخصیتهایی وسواسی تبدیل گشتهاند. بیریشگی در «نون والقلم» آل احمد و «دو برادر» و «استعفانامه» ساعدی یا قهرمانان آثار هدایت که به دنبال گم شده قدیم میگردند، نمونههای دیگر وجه بیریشگی است. واکنش دیگر، هویتیابی بهویژه هویتیابی جمعی و ملی است که در پیدایی و چرایی نگارش رمانهای تاریخی با بیان سلحشوریها و منجییابی و حتی ناسیونالیسم گذشتهگرا (مانند رمان «عشق و سلطنت») مشهود است. مسأله هویت حتی در داستانهای اجتماعی نیز دیده میشود؛ مانند: «سراسر حادثه» بهرام صادقی.
از دیگر وجوه الیناسیون، عشق است اما در نثر داستانی این دوره بهویژه در آثار هدایت توجه معکوس بدان سبب بروز ازخودبیگانگی جنسی ناشی از زهد جنسی میشود. در آثار او عشق به شکست منجر شده و گریز از عشق مطرح میشود، بهگونهای که حتی ترس از روابط عاطفی و روابط جنسی بروز میکند (مانند: «سایه روشن») و این امر باعث خودداری از ارضای انگیزههای نفسانی در روابط عاطفی انسانی میشود. «فویر باخ»[9] امساک از ارضای انگیزههای نفسانی را نفی تفاوت جنسی و در نتیجه نفی عشق جنسی میداند که در این صورت، شخص از زندگی جنسی خویش وحشت میکند و تمام فکر او سرکوبی جنسیت یا جسم خود است. حال آیا آن حاکی خشم و کشتن خود و نفی انسان نیست که در «عروسک پشت پرده» در سرکوب عشق و امیال جنسی و نفی جنس زن نیز صورت میگیرد؟ آیا این نفی بشریت نیست و درنهایت ازخودبیگانگی؟ ازخودبیگانگی جنسی حتی در ترس از بیان تمایلات جنسی در آثار چوبک هم دیده میشود. اما بازنمود دیگر آن در ادبیات هرزهنگار این دوره است. با نظر به منشأ وجودی ادبیات هرزهنگار مبنیبر تحقیر جنسیت، آنچه مبرهن است، همان نفی جنسیت و در کل نفی انسان و عدم صلح درون ناشی از شکست آرمانها و دلزدگیهای سیاسی و اجتماعی است که در کامجوییها و هوسهای تنانه پدیدار شده در نثر داستانی رخ مینماید و حتی با نمایش تزلزل اخلاقی و گسستهای عاطفی خانوادگی در عشقهای ممنوع (مانند: «مهمان» فرسی) نیز نمایان میشود.
از دیگر وجوه بیگانگی، خودکشی است که به اعتقاد «دورکیم» [10] پدیدهای اجتماعی است و ناشی از عوامل گوناگون. او در تیپولوژی خود چهارنمونه کلی از خودکشی را ابراز میدارد: خودخواهانه، دیگرخواهانه، آنومیک و فاتالیستیک. حال به انواعی میپردازیم که نشانههای آن در نثر داستانی این دوره و حتی نویسندگان آن مشهود است:
خودکشی خودخواهانه که در جوامعی با چنین ویژگیها دیده میشود: فردگرا و با روحیه ضعیف جمعی، تحتفشار کنترل اجتماعی، عدم وابستگی به گروه، جدا شده از کیفیات حیاتی مانند عشق و احساس و اشتیاق و همدلی و... این نوع، گونههای فرعی نیز دارد: مالیخولیای رویایی، اپیکوری با علایم خونسردی نسبت به محیط پیرامون، احساس بیمعنایی، بدبینی نسبت به واقعیات هستی و پیرامونی و... با نگاهی گذرا به مؤلفههای مذکور و مضامین رایج در نثر داستانی این دوره بهراحتی میتوان علت بروز نوع خودکشی خودخواهانه را در نثر عصر یافت. مانند خودکشی ناشی از جدا شدگی عشق و احساس در «سایه روشن» هدایت و نمود نوع اپیکوری آن در «دو برادر» ساعدی که مشخصه فردگرایی و عدم همدلی پررنگی را داراست. دقت شود که در این نوع خودکشی فقدان انسجام اجتماعی، فرد را پراکنده و سرگردان میکند و در حاشیه قرار داده و مطرود میسازد؛ پس درواقع یکی از انواع خودکشی روشنفکرانی چون خود هدایت ناشی از آن و برخاسته از این نوع نیز است. خودکشی آنومیک (بیهنجاری) نوع دیگر است که معلول عدم تعادل، دگرگونی ساختاری، وقفه ناگهانی و شدید، تغییرات عمیق و سریع در سازمانها و نظامهای اجتماعی است که خود نیز معلول تلاش ارزشهای سنتی، تغییر حکومت، بیسازمانی سریع طبقات اجتماعی و... است. در کل این خودکشی در تغییرات موقت یا ناگهانی رخ میدهد و دارای شاخصههایی در بروز است، مانند: تغییرات سریع اجتماعی، آشفتگی در نظام جمعی و نظم عمومی جامعه و... که هدایت اجتماعی در آن ضعیف و فرد دچار سردرگمی و سرگشتگی و از دست دادن جهت و مسیر میشود. حال دقت کنیم به تحولات سریع سیاسی و اجتماعی این دوران که جامعه در گذار سنت را دچار سرگشتگی و سردرگمی میکند که هم تصویر آن و هم نتایج آن در آثار نمود مییابد و به خودکشی شخصیتهای داستانی میانجامد. این نوع حاکی دو حالت است که درواقع بهتر است از واژه واکنش برای آن استفاده کرد: حالت کلی که عملی خشن علیه زندگی محسوب میشود، حالت جزیی که عملی خشن علیه خود یا غیرخود توأمان بهشمار میآید. حال این سؤال به ذهن خطور میکند که آیا خودکشی نمیتواند محصول عامل اقتدار آمرانهای باشد که فرد را به شدت تحت انقیاد و تقید اجتماعی قرار داده است و به جهت واکنش در برابر قوه قاهره و گریز از وضع دردآلود و تحمیلات غیرعادلانه جامعه صورت گرفته باشد؟ که بیتردید چنین است و نمایانگر خودکشی فاتالیستیک (جبرگرایانه) که در نظام پدرشاهی، خفقان سیاسی و اقتدار کنترلکننده و بازدارنده و تحمیلگرایانه جامعه بر روشنفکران نویسنده اعمال میشود و در داستانها نیز پدیدار میشود. خودکشی محصول مرگاندیشی است که از دیگر وجوه الینهشدن انسان است و آن به تمامی در آثار نویسندگانی چون ساعدی، بهرام صادقی، چوبک، هدایت و... دیده میشود. برای مستندتر شدن گونههای خودکشی یاد شده از «مردی که در غبار گم شد» نصرت رحمانی یاد میشود که با رمانتیسمی بدبینانه به ارایه تصاویری میپردازد که آینه تمامنمای جامعه است، نظیر: تصاویر چرک از گوشه و کنار شهر و بیان میل به خودکشی و مرگگرایی به جای عصیان، لذتجویی و افتادن در دام اعتیاد به جهت تسکین، سرگردانی به جهت بیهدفی، عدم رابطه عاطفی در اثر برخورد با واقعیت زندگی و پژمردن احساسات[ 11].
از دیگر وجوه ازخودبیگانگی گسست روابط عاطفی خانوادگی است که به تنهایی منجر شده و از وجوه الیناسیون است که در «غیرمنتظر» بهرام صادقی تصویر میشود.
در کل در تمامی آثار بررسی شده در برهه تاریخی پس از مشروطیت تا سال 1340 غیر از مطالب یاد شده، دیگر مضامینی چون دلهره، اضطراب، دودلی، اندوه، سرخوردگی اجتماعی، پوسیدگی، تمایل به مظاهر مادی، ناکامی، اسارت، بیمسئولیتی، نامعلومی مسیر زندگی، محیط سرشار از سوءظن، دلواپسی، بینوایی، حقارت روحی، خشونت علیه خود و دیگری، دروغ، حرمان، کشمکشهای روحی و... نمایانگر الینهشدن انسان روزگار خود است و آیا آن نمایانگر مرگی تدریجی و مرگ مهیب جامعه نیست؟
پینوشت:
[7] ر.ک، علیرضا محسنی تبریزی، «ملاحظاتی در باب خودکشی دورکهایم»، مطالعات جامعهشناسی، ش7، زمستان 1373
[8] حسن میرعابدینی، صدسال داستاننویسی ایران، ج 1و2، ص316
[9] ر.ک، لوییز فوئر،«سابقه مفهوم از خود بیگانگی»/ مفهومها و مکتبها، ترجمه محمدرضا پیروزکار
[10] ر.ک، علیرضا محسنی تبریزی، همان
[11]حسن میرعابدینی، همان، صص 290و291
* در گزینش شواهد ادبی تمرکز بر صدسال داستاننویسی حسن میرعابدینی (ج1 و2) بوده است.