شماره ۵۵۳ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۱۰ ارديبهشت
صفحه را ببند
«فقر در مدارس» دردی مضاعف بر جان جامعه فرهنگی
همه خودی هستند!

|  علی نصیری  |   آموزگار   |

 بناها با ما سخن می‌گویند و آنچه نشان می‌دهند بیان روشنی از حال و روز صاحبانشان است. یک قصر مجلل از رفاه و غنا می‌گوید، خانه‌های محقر هم فقر و نداری و درماندگی ساکنانشان را به رخ می‌کشند. نمای رنگ و رو رفته مدارس و فضای تهی از امکاناتشان چه می‌گویند؟
۱- آنچه قبل از هر چیز دیگری، شأن و منزلت و عزت و احترام معلمان را نشانه رفته و می‌رود «نمودِ فقر و نداری در مدارس» است. دانش‌آموزان و اولیا به‌عنوان مشتریان و جویندگان دانش و فرهنگ، از همان ابتدای ورود به مدرسه با مشاهده فضای محقر و کهنه و فرسوده و فاقد امکانات می‌پندارندکه آن‌جا که قدم گذاشته‌اند یک «ارزانسرا» است! و هر آنچه عرضه مي‌كند، بى‌ارزش و کم‌بهاست! و حساب کار دست‌شان می‌آید و می‌فهمند که آنان که درصدد ارایه متاع گرانبهای علم و فرهنگ‌اند، خود ارزشی به این متاع قایل نیستند، چرا که مکان و ویترین مناسبی برای عرضه آن تدارک ندیده‌اند!
ملاحظه این شرایط ظاهری نامناسب و زننده به این نتیجه‌گیری منجر می‌شود که نباید به این مکان و کارگزاران آن دل بست!... اینجاست که تیر ترحم توأم با نارضایتی و انزجار شأ‌ن و منزلت معلمان را نشانه می‌رود.
2- همه می‌دانیم که برای سرپا ماندن هر سیستمی هزینه لازم است و حتی اگر هیچ نوسازی و توسعه‌ای در کار نباشد، حفظ و نگهداری‌اش هزینه می‌طلبد و چنین هزینه‌ حداقلی برای حفظ بقای هر سیستم و ارگانی اعم از یک موجود زنده یا یک ماشین یا یک عمارت، اجتناب‌ناپذیر است و جای بسی تاسف دارد که چندین ‌سال است نه‌تنها اعتباری برای رشد و توسعه و نوسازی و نوپویی مدارس در کار نیست، بلکه اعتبار لازم و کافی برای حفظ و نگهداری آنها نیز در اختیار مدیران قرار داده نمی‌شود و این عزیزان که تا قبل از قرارگرفتن در جایگاه مدیریت فارغ از تصور چنین مشکلی، کسوت مدیریت را با آرمان‌ها و ایده‌های آموزشی و تربیتی درآمیخته بودند حالا با چنین معضل بى‌ربطی مواجه مي‌شوند و آرمان‌های علمی و فرهنگی خود را به اجبار کنار گذاشته و تمام توان خود را برای انجام «عملیات امداد و نجات» معطوف می‌دارند که مدرسه نفس بکشد! و قلب آن از تپش باز نایستد! و درش روی معلم و دانش‌آموز باز بماند! و ناگزیر دست یاری به سوی مشتریان خود - دانش‌آموزان - دراز و سفره دل باز و طرح نیاز مي‌كنند! ... و شأن و منزلت خود را برای گشودن در مدارس با شندرغاز معامله مي‌كنند! ...
۳- مکان‌هایی که بى‌وقفه پذیرای جمعیت عظیمی از پرانرژی‌ترین و پرجنب‌وجوش‌ترین طیف‌های سنی جامعه هستند، به سرعت و بى‌وقفه و به‌طور گسترده و همه‌جانبه در معرض فرسودگی و استهلاک نیز هستند و نیازمند تعمیر و ترمیم مستمر! مدارس چنین مکان‌هایی‌اند اما متاسفانه دخلی نیست و خرج هم بالاست. اینجاست که مدیر مجبور است در نقش‌هایی ظاهر شود که فرسنگ‌ها با جایگاه و نقش اصلی او فاصله دارد؛ نقش‌های چندگانه نجاری، بنایی، جوشکاری، برقکاری و ...! آری «فقر» و «فرسودگی» که توأمان در مدارس وجود دارد، مدیران را در کسوت نیروی خدماتی به خدمت می‌گیرد و آنان را از وظیفه اصلی‌شان که رهبریت آموزشی است، فرسنگ‌ها دور می‌سازد و علاوه بر ایجاد شکاف و فاصله بین مدیران و معلمان از حیث نوع فعالیت‌ها و جنس دغدغه‌ها، جایگاه والای آنان را در دیدعموم تقلیل می‌دهد!
۴- وجود فقر در مدارس به‌‌گونه‌ای دیگر نیز معلمان را می‌آزارد، عرق شرم بر جبین مدیران می‌نشاند و معلمان را هم به موضع شرمساری و تاسف می‌کشاند. این در حالی است که معلمان، دانش‌آموزان را فرزندان خود می‌دانند و ارایه بهترین خدمات آموزشی و تربیتی به آنان آرزوی قلبی‌شان است اما در کلاس‌های فاقد امکانات که بوی کهنگی و فقر می‌دهد و هیچ مشابهتی با زندگی پیشرفته امروزی ندارد، چگونه پذیرای این عزیزان باشند!؟ با چه منطقی این جمعیت پویا و نوگرا را در میان این همه کهنگی پای سخنان خود بنشانند؟ با چه رویی از تازگی‌ها حرف بزنند؟ چگونه توقع داشته باشند کودکان و نوجوانانی که در تمام جنبه‌های زندگی‌شان با دنیای مدرن در ارتباط‌اند، در این مکان فاقد امکانات با آنان همراهی کنند؟ وضع موجود را چگونه توجیه یا نقد کنند؟ تقصیرات را گردن چه کسی بیندازند؟ ...
اینجاست که باز هم می‌سوزند و می‌سازند و این همه درد و رنج را در اندرون خود فرومی‌ریزند. این وضع حس تلخ کم‌ارزش بودن این محیط و خادمان آن را هم در ذهن خود خادمان و هم در ذهن خدمت‌گیرندگان تداعی مي‌كند! این هم طعم متفاوتی از تحقیر و سرخوردگی!
۵- میزان حقوق و دستمزد بیانگر ارزش کار و خدمت نیز هست. معنی واضح حقوق پایین، قیمت پایین کار و خدمت است. در نظر گرفتن حقوق پایین برای معلم نشان از آن دارد که قانونگذار محترم به‌رغم تعریف و تمجید زبانی، عملا قیمتی نازل برای امر تعلیم و تربیت در نظر گرفته است و به‌رغم این‌که آموزش و پرورش زیربنای ترقی و اساس توسعه در جهان دانسته شده و معلم به‌عنوان نیروی متخصص نگریسته می‌شود، در کشور ما امری معمولی دیده شده و به معلم نیز به مثابه کارگر معمولی نگاه شده و این مایوس‌کننده است و شوق و انگیزه خدمت را از معلمان گرفته است!
به‌علاوه وجود مشکلات معیشتی غباری از دلمشغولی‌های غیرقابل کتمان را بر چهره این قشر فرهیخته نشانده و مظاهر زندگی‌شان اعم از جامه و خانه و خودروی زیر پای‌شان، مراتبی از فقر و ناتوانی مالی را به رخ می‌کشد.
ناکافی بودن حقوق و دستمزد برای اداره امور زندگی، این قشر نجیب و محجوب را به سمت مشاغل دیگری به‌عنوان شغل دوم سوق داده که بعضا هیچ سنخیتی با حرفه معلمی نداشته و شأن و منزلت‌شان را به شدت دچار خدشه کرده است. به‌طوری که از دید دانش‌آموزان مدیر مدرسه همان بقال سر کوچه، معاون مدرسه همان راننده سرویس دانش‌آموزان! و معلمان‌شان هم، آژانسی محله خودشان است و همه خودی هستند! تا
این حد! 


تعداد بازدید :  346