یحیی بازیاریزاده مشاور خانواده
دخترم را خوشبختکن! جملهای آشنا که والدین هنگام بدرقه دخترشان به قول معروف به خانه بخت، آن را از دامادشان تمنا میکنند. ضمن نثار احترام به این خواسته و آرزوی پدر و مادرانه، میخواهیم آن را بهعنوان نمادی از نوعی نگرش به زندگی مشترک زناشویی با دیدی نقادانه واکاویم. قبل از آن اما نکته جالب توجه آن است که این خواسته عمدتا از سوی والدین از مردها خواسته شده و به نظر میرسد تا به حال کمتر شنیده شده باشد که این خواسته از عروسها برای خوشبختکردن همسرانشان خواسته شود. با این مقدمه، این جمله، بهعنوان نمادی از یک نوع نگرش را میتوان مبین این باور دانست که خوشبختی صرفنظر از تناسب یا عدمتناسب این یکسویه انگاری جنسیتی با واقعیتهای اجتماعی جامعه ما، بیشتر ناظر به ابعاد مادی برای خوشبختی است که تبلور آن در مفهوم رفاه متجلی است. نگارنده یادداشت حاضر در پی بهدست دادن معنای خوشبختی در دارندگان این نوع نگرش و کارکردی که این معنا در مناسبات زناشویی تواند داشت میباشد. خوشبختی در این نوع نگرش به معنای دستیابی به رفاه در ابعاد مختلف و متاعی قابل خریداری مینماید که هدف غایی زندگی است. آنچنان که در این نگاه، بخشی از خواستگاریها نه به دلیل عدم تناسب زوجین با یکدیگر در ابعاد مختلف وجودی و شرایط و طبقه اجتماعی و باورها که صرفا به دلیل عدم تناسب وضع مالی با توانایی به اصطلاح خوشبخت کردن، ناکام مانده و منجر به توافق برای آغاز زندگی مشترک نشده و گفته میشود که فلانی با این وضع مالی و اقتصادی قادر به خوشبختسازی نیست. ضمن پذیرش و اذعان به اهمیت ویژه مقولات اقتصادی در زندگی، خوشبختی اما بیش از آنکه متاعی قابل خریداری باشد، احساسی است که ریشه در رضایت زناشویی واقعی دارد. رضایت زناشویی با در نظر داشتن پیشسازها و خرده مقیاسهای آن در تعریف علمی، مرکز ثقل سلامت روانی زناشویی و برآمده از طیفی از عوامل دخیل در آن است که زوجین در تعامل متقابل با یکدیگر این مفهوم را میسازند. سطح و میزان آن اما محصول و ماحصل میزان تناسب، ساخت شخصیتی، هرمهای ارزش شخصی و کیفیت تعامل یاد شده است. این احساس در زندگی زناشویی مفهومی است که ماهیتی مشترک دارد. به عبارت دیگر تلاش مشترک فداکارانه و دوستدارانه برای تحقق اهداف مشترک توافق شده متناسب و همخوان با شخصیت زوجین را شاید بتوان محور مفهوم خوشبختی بهعنوان احساسی متعالی در زندگی مشترک زناشویی قلمداد کرد.
از منظری دیگر، خوشبختی را شاید نه یک هدف و مقصدی غایی که مسیری متناظر معنای زندگی بهعنوان سفری از تولد تا مرگ دانست. شدنی مداوم، ارتقایی بیپایان در مسیری فرجامپذیر که با خط پایان مرگ مشخص میشود. این نگرش، پویایی مداومی را در خویش مستتر داشته که روح آن، ارزش و اهمیتی است که زمان بهعنوان امکانی تجدیدناپذیر در این میان مییابد. این معنا قرابتی سازگار با برخی مضامین آیینی که کمال انسانی را تفسیر مینمایند، دارد.
در نگرش نخست بیشتر باور بر خرید شادی و رفاه و فروش کلیه محنتها مبتنیبر یک توان مالی و اقتصادی برای نیل به خوشبختی است. در نگرش دوم اما خوشبختی نتیجه مجموعه تلاش و راهبردهای هدفمند مشترکی است که آگاهانه انتخاب و صادقانه دنبال شدهاند. خوشبختی در نگاه نخست امری منفعل و مورد انتظار و در نگاه دوم امری پویا و ماحصل تلاش مشترکی است که انجام آن خود تجربه احساسی است که خوشبختیاش مینامیم. از منظر روانشناختی این احساس مطبوع و سازنده، بازتاب نوعی همخوانی میان ساخت شخصیت، اهداف تعیینی و مسیری است که زوجین برای تحقق اهداف مشترک به اتفاق به ترسیم و پویش نشستهاند. ره پیمودن در این مسیر که معادل معنای زندگی است، احساس خوشبختی را تولید میتواند نمود. آرامش بهعنوان مطلوبی که همگان تمنا دارند را میتوان یکی از شاخصهای تحقق خوشبختی دانست. امری که معنویت نیز افراد را به آن رهنمون میکند.
بنابراین اگر چه نقش پارامتر اقتصاد و رفاه را در تحقق خوشبختی نمیتوان و نباید نادیده انگاشت اما نباید آن را نیز رکن نخست پنداشت. در زندگی زناشویی که خوشبختی رنگی مشترک مییابد، عیار و عمق دوست داشتن صادقانه متقابل، نقشی تعیینکنندهتر در تسهیل تولید احساس سازندهای است که آن را خوشبختی مینامیم. حال با نگاهی مجدد به این دو نگرش، به درک دقیقتری از کارکردهایی که هرکدام از آنها در جهتدهی به تلاشهای زوجین برای دستیابی به خوشبختی دارند، دست میتوانیم یافت. بنا براین شاید عبارتی معادل«آرزو میکنم در سایه دوستداشتن صادقانه متقابل و تلاش مشترک، بتوانید خوشبختی را آفریده و بهرغم همه دشواریها، آن را احساس کنید» جایگزین مناسبتری برای جملهای باشد که عنوان این یادداشت است.