جف اسميت مددكار
به نظر من، از این دیدگاه، یکی از جنبههایی که میتوانید به زندگی در زندان نسبت دهید، کسب استعداد است. حال چه این درمورد پختن غذاهای خوشمزه از نخالههای دزدیده شده از انبار باشد، چه مدل دادن به موی زندانیها با ناخنگیر، یا ساختن وزنه باشگاه با ریختن سنگ درون کیسههای خشکشویی که به شاخه درخت بسته شدهاند، زندانیها یاد میگیرند که چگونه با کمترین چیزها کاری انجام دهند و بسیاری از آنها میخواهند استعدادی که به دست آوردهاند را به خارج از زندان ببرند و رستوران، سلمانی، یا سایر کارهایی که خود فرد میتواند یاد بگیرد راه بیندازند.
ولی هیچ آموزشی وجود ندارد، هیچچیز آنها را برای راهانداختن یک کسبوکار آماده نمیکند، هیچگونه کاری برای برگرداندن زندانیان به زندگی عادی انجام نمیشود، هیچکس به آنها کمک نمیکند که یک برنامه کاری خوب برای آینده بریزند، هیچکس راهی برای استفاده از اصول اقتصادی که آنها بهطور غریزی از کارهای قانونی فرا گرفتهاند، طراحی نکرده است، حتی دسترسی به اینترنت هم وجود ندارد و بعد، وقتی آنها از زندان آزاد میشوند، بیشتر ایالتها حتی قانونی برای منع صاحبان مشاغل از تبعیض قایلشدن برای آنها، ندارند. بنابراین نباید تعجب کنیم اگر از هر سه سابقهدار، دو نفر از آنها در عرض 5 سال مجددا مرتکب خلاف شوند.
ببینید، من به پلیس FBI دروغ گفتم. در نتیجه یکسال از زندگیام را بهخاطر آن از دست دادم. اما وقتی از زندان بیرون آمدم، عهد کردم هر کاری که میتوانم انجام دهم تا مطمئن شوم افرادی مثل کسانی که من با آنها همبند بودم، مجبور نباشند عمرشان را بیشتر از مقداری که در زندان بودهاند، از دست بدهند و امیدوارم کمی به کمککردن به من فکر کنید.
بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که راههایی برای پرورش روح کارآفرین و پتانسیل قدرتمند کشف نشده در زندانهایمان، طراحی کنیم زیرا اگر ما این کار را نکنیم، آنها هیچ مهارت جدیدی که به آنها کمک کند، یاد نخواهند گرفت و در نتیجه باز بهخلاف روی خواهند آورد. تمام چیزی که آنها یاد خواهند گرفت خلافهای جدیدتر
است.