گاهی موضوعات ریزی در زندگی پیش میآید که تعابیر مختلفی دارد. مثلا شما وقتتان تنگ است و کاری میکنید اما طرفمقابل فکر میکند که از روی خودخواهی آن کار را شخصا انجام دادهاید. شاید بهگونههای متفاوتی بشود این موضوع را دید. مثل قصه احمد و منصوره!
چندی پیش زوج جوانی با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست طلاق دادند. احمد درخصوص علت آن به قاضی گفت: آقای قاضی من و منصوره هنوز زندگی مشترک خود را آغاز نکردهایم. اما متوجه شدهایم که اصلا با هم تفاهم نداریم و نمیتوانیم زندگی مشترکمان را آغاز کنیم. ما بر سر خرید عروسی و جهیزیه دعوایمان شده و هر روز با هم جنگ داریم. وقتی من چیزی برای عروسیمان میخرم، همسرم با من دعوا میکند و میگوید، اصلا سلیقه نداری. از آنجایی که وقت کمی داشتیم، بیشتر کارها را خودم انجام دادهام و همین باعث شده همسرم با من لجبازی کند و از همهچیز ایراد بگیرد. تا جایی که هر شب و هر روز با هم جنگ و دعوا داریم. همین درگیریها باعث شده که تصمیم بهجدایی بگیریم.
منصوره میگوید: آقای قاضی شوهرم خیلی خودخواه است و تمام کارهای عروسیمان را بدون اینکه به من خبری بدهد، انجام داد. در صورتیکه نظر من هم برای عروسیمان مهم است و باید با من هم مشورت میکرد. اما وقتی اعتراض کردم جنجال بهراه انداخت. راستش من هم نمیتوانم در کنار این مرد زندگی کنم.
شما جانب کدامیک را میگیرید. کاش قدری همفکری پیش از هرکاری وجود میداشت. کاش...