شماره ۵۵۱ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۸ ارديبهشت
صفحه را ببند
گپ‌وگفتي با محمد معتمدي، خواننده آواز ايراني
تا «جهاني‌شدن» راه دراز است
طرح نو-رضا نامجو| امروز آواز ايراني درحال تمرين است تا بتواند نقش‌هاي اجتماعي كه در سال‌هاي نه‌چندان دور به عهده داشته ‌است را دوباره بازيابد. محمد معتمدي يكي از نمايندگان اين نسل از موسيقي ايراني است كه با آواز درحال قدم‌زدن درچنين جاده‌اي است. از همكاري با بزرگان موسيقي ايران كه در گذشته‌اي نه‌چندان دور از محورهاي اصلي چاووش بودند (زنده‌ياد محمدرضا لطفي و استاد حسين عليزاده) تا شركت در فستيوال‌هاي بين‌المللي و مطرح‌كردن پورشه جديدي كه گفت‌و‌گوي موسيقايي بين مليت‌هاي مختلف نام دارد، همگي تلاشي است براي اين اهداف. محمد معتمدي امروز بيش از هر زمان ديگري كار مي‌كند و اميدوار است جامعه ايراني تحولات بسامان اجتماعي را پذيرا باشد. «شهروند» گفت‌و‌گوي وسط هفته اين شماره را به گپ‌و‌گفتي اجتماعي با اين خواننده كاشاني اختصاص داده است. شرح اين گفت‌و‌گو را در ادامه مطلب بخوانيد:

محمد معتمدی برای رسیدن به جایگاه کنونی‌اش، تا چه اندازه متحمل سختی شده؟
طبق آماری که یکی از دوستان بنده به روش علمی برای بنده گرفتند، بیش از 90‌درصد مخاطبان بنده از راه‌هایی غیر از صدا و سیمای کشورم، مرا می‌شناسند. از همین موضوع می‌شود میزان حمایت رسانه ملی را از بنده از آن سال‌ها تاکنون فهمید. درصورتی‌که من فرزند این خاکم و رسانه ملی باید قاعدتا منعکس‌کننده همه صدا‌ها باشد. خودم به‌صورت جسته و گریخته کارهایی می‌کردم و سعی داشتم صدا و آواز خود را از طریق درست به گوش مردم برسانم. حتی اگر بنا بود برای طی این مسیر زمان بیشتری صرف شود. به هر کاری تن ندادم و اعتقاد من این است که هرکسی کار را درست انجام دهد دیر یا زود مخاطب خود را پیدا می‌کند. به‌هرحال این موارد داستان جاری زندگی هنری من و امثال من است که در خیلی از موارد موجب رنجش آدم می‌شود. به‌هرحال گام برداشتن در مسیر موسیقی کلا در این مملکت دشوار است و اگر توسط کسی حمایت نشوی و مانع‌تراشی‌ها هم در بین باشد سختی مسیر دوچندان خواهد شد.  
اگر زمان به عقب بازگردد، فکر می‌کنید بتوانید دوباره همه این سختی‌ها را به جان بخرید؟
اگر قرار باشد این مسیر را دوباره طی کنم به هیچ عنوان توان ادامه‌دادن را نخواهم داشت. من در جمع دوستانه‌ای گفتم اگر قرار باشد در وادی هنر گام بردارید هیچگاه نخواهم گفت که با سماجت و پشتکار این راه را با چنگ‌و‌دندان حفظ کنید. می‌گویم کار کنید ولی زندگی خود را روی آن نگذارید. در همان جمع، دوستی به من گفت شنیدن چنین جملاتی از زبان شما چندان جالب نیست. چرا که عده‌ای فکر می‌کنند شما نمی‌خواهید کسی وارد حوزه‌ای شود که شما در آن موفق هستید. درصورتی‌که قصد من این نبود. اگر امروز 10‌هزار نفر وارد مسیر آواز شوند از این تعداد باتوجه‌به موانع موجود حداکثر 10 تا 20 نفر به مسیر آخر خواهند رسید. با این شرایط 9980 نفر سرخورده در این مسیر داشته‌ایم. به همین خاطر اعتقاد من این است کسانی‌که می‌خواهند آواز کار کنند این کار را با عشق انجام دهند اما زندگی خود را سرمایه آن نسازند. چرا که کار موسیقی به‌ویژه در شرایط حاضر نه آینده شغلی دارد و نه حتی بیمه. بیمه اهالی موسیقی به نام بیمه روزنامه‌نگاران و مولفان است.
پلورالیسم در موسیقی تا چه اندازه برای شما اهمیت دارد؟
 کسانی‌که در رأس کار هستند، (چه اساتید و چه مسئولان) باید افراد مستعد را حمایت کنند. نه این‌که یک جوان سرمایه خود را صرف موسیقی کند و در آخر هم سرخورده شود و این قضیه حکایت از نقص مدیریتی در جامعه ما دارد. من تا آن‌جا که توانسته‌ام با فرض این‌که بدانم با کمک به هنرجو او پیشرفت خواهد کرد، کوتاهی نمی‌کنم. چون اعتقاد من این است که موسیقی زمانی به رونق و بالندگی می‌رسد که انسان‌های مختلف با سبک‌ها و بیان‌های مختلف آوازی در این فضا کار کنند و تنوع صدایی وجود داشته باشد. به‌عنوان مثال اگر شما بهترین صدای دنیا با ایده‌آل‌ترین فاکتورها را به مدت یک ساعت گوش دهید پس از آن گوش شما خسته می‌شود و دوست دارید صدای دیگری بشنوید. همیشه زیبایی صداها در کنار سایر صداها مشخص می‌شود. زیبایی طبیعت و گلستان هم همیشه به تنوع و گونه‌گونی گل‌هاست.
کمی خسته به‌نظر می‌رسید. از کارتان خسته‌اید یا دغدغه دیگری در ذهن دارید؟  
خیلی از دغدغه‌هایی که برای اجرا و انتشار آثار در ذهن داشتم هنوز اجرایی نشده‌اند. تا آنها را انجام ندهم نمی‌توانم به فراغت فکری برسم. به دنبال مجالی برای استراحت و حتی ساختن یک فیلم هستم. اما این موضوع مناسب اکنون نیست چرا که هنوز کارهای انجام نداده بسیاری در ذهن دارم و همان کارها نمی‌گذارند به کار دیگری بپردازم. به‌هرحال جامعه مرا به‌عنوان یک خواننده می‌شناسد. اما اگر نگاه کنید خیلی از هنرمندان در کنار حرفه اصلی خود نقاشی می‌کنند و نمایشگاه نقاشی هم برپا می‌کنند. یا عکاسی می‌کنند و نمایشگاه عکاسی هم برپا می‌کنند. در عین حال انتظار جامعه از آنها هنر اصلی آنهاست. انتظار جامعه از من هم کار موسیقی است. اگر هم بخواهم کار دیگری انجام بدهم این یک دغدغه شخصی خواهد بود. اما هنوز زمان این تجربه فرا نرسیده است. هنوز کارهایی دارم که انجام‌ندادن و عملی نشدن‌شان ذهن مرا اذیت می‌کند.
منظورتان چه کارهایی است؟ به بیان دیگر، دغدغه شما در جایگاه کنونی‌تان، به‌عنوان یک هنرمند حوزه موسیقی چیست؟
دغدغه اصلی همه هنرمندان این است که وقتی عمر حرفه‌ای آنها سپری شد آثاری از آنها به جا بماند که جامعه آنها را در حافظه خود عزیز بدارد. مخصوصا در موسیقی که درست مصداق آن شعر است که «خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد». همه موزیسین‌ها و نه صرفا بنده به دنبال خلق آثار اینچنینی هستند. به اعتقاد من این یک امر غریزی است. درست مثل خیلی از معمارها که مثلا فلان بنا را ساخته و شما به محض دیدن آن بنا متوجه می‌شوید که خالق این اثر در موقع بنای مسجد قصد داشته کاری انجام دهد که ماندنی شود. حضرت حافظ می‌گوید، «هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق، ثبت است بر جریده عالم دوام ما». همه دوست دارند بر جریده عالم دوام خود را ثبت کنند. حتی آن‌کسی که فرعون مصر بوده و گفته پیکر مرا مومیایی کنید و اهرام به آن عظمت را بسازید، خواسته میل به جاودانگی رسیدن خود را پاسخ دهد. هنرمند هم این میل را به طریق اولی دارد. میل به جاودانه‌زیستن. من هم دوست دارم با کارهایم ماندنی شوم. اگر آن کارهایی که در ذهن دارم را انجام دهم شاید دیگر پایان کار هنری من فرا برسد. ولی گاهی اوقات باز هم حرف‌هایی برای گفتن خواهد بود. استاد کسایی در برهه‌ای از زمان گفت دیگر ساز نمی‌زنم و واقعا هم این کار را نکرد. ولی پس گذر از 30‌سال از آن روزها احساس کرده حرف‌هایی هست که هنوز ناگفته مانده و باید آنها را بگوید. ردیف منتشر کرده و حرف‌هایی که احساس کرده باید گفته شود را ارایه داده است. به اعتقاد من هنرمندها شاخک‌های حساسی دارند و در رویارویی با جامعه احساس می‌کنند نغمه‌هایی در درونشان می‌جوشد و اگر آن نغمه‌ها را به مردم ارایه دهند مردم آنها را خواهند پذیرفت. هر هنرمند یک عمر هنری دارد. اگر به کارنامه هنرمندان نگاه کنید بهترین آثارشان مربوط به یک سن خاص و دوره خاصی از کارنامه آنها بوده است. اتفاقا بهار هنری خواننده‌ها کوتاه‌تر است. یکی از هنرمندان از قول استاد بنان می‌گفت خواننده‌ها اولین هنرمندانی هستند که خزان هنر خود را می‌بینند. هنرمندان وقتی کارشان متوقف شود، افسرده می‌شوند و بنابراین نیازمند عرصه‌ای برای ارایه هستند.
چه انتظاری از مردم و مخاطبانتان دارید؟
شنیدن تمام کارهایی که انجام می‌دهیم شاید بیش از چند دقیقه برای مخاطب به طول نینجامد ولی برای تولید این موارد حداقل یک‌سال از بهترین سال‌های عمر ما صرف شده و از منظر دیگر سال‌های زیادی برای به دست آوردن تجربه‌ای صرف شده تا کاری اینچنین ارایه شود. مجموع سخن این‌که کارهای ارایه شده به جامعه با پذیرش امکان نقصان، حاصل عمر ما است. دوست داریم مردم این کارها را عزیز بدارند و اگر نظری دارند بی‌غرض بگویند. بعضی از مردم عادت کرده‌اند هنرمندان را مثل فوتبالیست‌ها تشویق کنند. اگر هنرمندی را دوست دارند دیگر هنرمند را با توهین بدرقه می‌کنند. این کار مناسبی نیست و ادبیات مردم با فرهنگ این نیست. از سوی دیگر دانلود غیرقانونی کارهای ارایه‌شده درست مثل فرو کردن سوزنی است درون رگ هنرمند و کشیدن خون او. بدانند که انرژی و وقت و اعصاب هزینه‌های این کار برای همه تولیدکنندگان است. دغدغه ما هم مردم و مخاطبان هستند. گاهی اوقات پیش آمده که برای ضبط کاری ساعت‌ها زمان صرف شده و پس از 10 روز گوش‌دادن متوجه می‌شویم در یک قسمت جزیی صدای سازها با هم قاطی شده و یک مضراب یک ثانیه‌ای آنگونه که باید، ضبط نشده. بنابراین دوباره ساعت‌ها زمان می‌گذاریم و دوباره ضبط می‌کنیم تا مخاطب لذت بیشتری از کار ببرد. انتظاری از مردم نداریم جز آن‌که قدردان هنر هنرمندانشان باشند. قرارداد سفیدی هم با همه مردم امضا کرده‌ایم که تا زنده‌ایم کار کنیم و برای مردم بخوانیم و درنهایت دوست دارم این کارها دیده و شنیده شوند. تمام حقوق این کارها هم درواقع متعلق به خود مردم است.
فکر نمی‌کنید که این وظیفه - منظورم پاسداری از حقوق هنرمندان و حمایت آنها است- برعهده سیستم فرهنگی و دولتی است؟
سیستم فرهنگي ما از افراد و هنرمندان به‌صورت مدت‌دار استفاده غیراصولی می‌کند و بعد از مدتی آنها را به‌عنوان مهره مستهلک و سوخته کنار می‌گذارد. درگذشته شاهد این قضیه بودیم که بعضی از خوانندگان از سوی سیستم‌های دولتی سال‌ها مورد توجه بودند و بعد از مدتی بی‌رحمانه کنار گذاشته شدند. در نسل ما هم با بعضی‌ها این کار را می‌کنند. گویی بعد از مدتی قابلیت‌های اجتماعی‌شان از دست می‌رود. این یک نردبان خطرناک است. موضوع رفتاری است که سیستم در مورد بعضی از عزیزان اعمال می‌کند. گاهی اوقات نیز برخی افراد را آن‌قدر باد می‌کند که ناگهان یک‌شبه منهدم و نابود می‌شوند. این بیشتر ظلم به یک هنرمند است تا حمایت از او. به اعتقاد من اگر امکانی برای فعالیت هنری هنرمندان وجود دارد این امکان باید به‌صورت مساوی و عادلانه تقسیم شود؛ یعنی هرکس به فراخور استعداد خود زمینه‌ای برای ظهور و بروز فعالیت‌هایش پیدا کند. درست مثل عدالت اقتصادی. مفهوم عدالت اقتصادی این نیست که همه حقوق یکسان داشته باشند بلکه هرکس باید متناسب با میزان فعالیتش دستمزد دریافت کند نه این‌که برخی افراد با استفاده از رانت تنها با یک تلفن، پولی معادل حقوق 30‌ساله یک کارگر معدن را یکجا بگیرند. در بحث موسیقی، اصلی‌ترین نقد من به حوزه رسانه است. به اعتقاد بنده مدیر یک شبکه تلویزیونی باید قبل از این‌که یک شخصیت سیاسی باشد یک چهره فرهنگی باشد و نسبت به فضای هنری جامعه و هنرمندان مملکتش شناخت داشته باشد. بعید می‌دانم هیچ مدیری در صدا و سیمای ما با رویکرد فرهنگی انتخاب و نصب شود. تقریبا هیچ‌کدام از مدیران رسانه، نه تئاتر می‌بینند و نه کنسرت و سینما می‌روند. در فضای موسیقی هم که اساسا سیر نمی‌کنند.
برای رشد و استعلای هنر به‌طور عام و موسیقی به‌طور خاص، در این کشور، چه باید کرد؟
هر چیزی مراحل و مراتب خود را دارد. اگر واقعا به فکر جهانی‌شدن موسیقی کشورمان هستیم و علاقه داریم مردم جهان با آن آشنایی پیدا کنند اول باید خانه و مملکت خود را درنظر بگیریم. هنوز مردم کشور خودمان هم موسیقی ایرانی را نمی‌شناسند. موزیسین‌های ما هنوز برای ارایه یک اثر موسیقایی خوب به مردمشان با مشکل مواجه‌اند. ارتباط برقرارکردن با مخاطب عام را باید از کشور خودمان شروع کنیم. نمی‌توانیم موسیقی را که حتی مردم خودمان با آن قهرند به ایتالیا ببریم و بعد مردم کوچه و بازار ایتالیا را شیفته و فریفته آن کنیم. همه می‌دانیم که شنوندگان موسیقی ما هنوز مخاطبان خاص این موسیقی‌اند. دلیلش را هم می‌توان تریبون نداشتن هنر موسیقی دانست. به‌عنوان مثال کشور کوچکی مثل جمهوری‌آذربایجان که می‌توانیم موسیقی‌اش را زیرمجموعه موسیقی ایران بزرگ درنظر بگیریم موسیقی را در اولویت‌های فرهنگی جامعه قرار داده. در آن ملک حتی مردم کوچه‌وبازار هم منتقد و کارشناس موسیقی‌اند و می‌توانند موسیقی خوب را از بد تشخیص دهند. در چنین فضایی است که خواننده‌ای مثل «عالیم قاسیم اف» ظهور و خیلی از مردم جهان را مجذوب موسیقی جمهوری‌ آذربایجان می‌کند.


تعداد بازدید :  95