| سپیده اکبرپوران | کارشناس ارشد جامعه شناسی|
پس از ابلاغ سند تحول بنیادین آموزشوپرورش (1392) توسط مقام معظم رهبری، که سند مادر حوزه آموزشوپرورش به حساب میآید، تغییر و تحولات عمدهای در نظام آموزشوپرورش آغاز شده است. استقرار نظام 6-3-3، اولین قدم در اجرای این سند بود که مقاطع تحصیلی را به 6سال ابتدایی، 3سال متوسطه اول و 3سال متوسطه دوم تغییر داد. براساس زیرنظامهای سند تحول بنیادین (اجرای نظام 6-3-3 و برنامه درس ملی) همزمان با تغییر مقاطع تحصیلی، محتوای کتب درسی نیز باید تغییر یابد. تغییر کتب درسی از سال تحصیلی
92-91 و با استقرار پایه اول و دوم آغاز شده است و طبق قانون هر سال دو پایه تحصیلی جدید براساس الگو مستقر خواهد شد. آموزش درس مهارتهای زندگی از ثمرههای قابل توجه این تغییرات بود که در سال 91 وزیر آموزش و پرورش از تدریس آن در مدارس خبر داد. به گفته وی: «آموزش مهارتهاي زندگي از پايه ششم ابتدايي آغاز مي شود و از اين پس مباحث آن به تدريج در همه پايهها تدريس خواهد شد1.» در حال حاضر کتابی با عنوان تفکر و سبک زندگی (ویژه دختران) و کتاب تفکر و سبک زندگی (مشترک دختران و پسران) در پایه هفتم (پایه اول دوره اول متوسطه) و کتاب تفکر و سبک زندگی (ویژه پسرها) در پایه هشتم تدریس میشود.
همانطور که به کرات در رسانهها و آکادمی گفته شده است، پیش از این جای خالی آموزش مهارتهای زندگی در مدارس بهجد احساس میشد. پایین بودن میزان مهارتهایی مثل مهارت روابط انسانی، مهارت حل مسأله، مهارت تصمیمگیری و ... در بین دانشآموزان حاکی از نیاز جدی جامعه به ارایه این دروس بود. از این رو باید آغاز این کار را قدم مثبت و رو به رشدی دانست اما به نظر میرسد ساختار معیوب نظام آموزشی، فرصت بهرهمندی از این تغییر را از ما خواهد گرفت و اثرات مثبت آن را کاهش خواهد داد.
اول آنکه معمولا دروسی از این دست در مدارس به حاشیه رانده میشوند. مدیران کتابهایی از این دست را جدی نمیگیرند و به آنها به چشم زنگ تفریحی میان درسهای جدی و اصلی مثل ریاضی و علوم نگاه میکنند. معمولا تدریس آنها به معلمان دروس دیگر ازجمله پرورشی، دینی و علوم اجتماعی سپرده میشود؛ کسانی که تخصصی نسبت به محتوای درس ندارند. مدیر انتظار دارد معلم با کمی تساهل و تسامح برای همه دانشآموزان نمرات بالا «رد کند» تا میانگین معدل مدرسه بالا برود، درحالیکه در مورد دروس به اصطلاح مهم مثل ریاضی و علوم چنین توقعی وجود ندارد. همچنین با رویکرد مشابهی از طرف خانوادهها مواجه هستیم که از فرزندان خود میخواهند دروس مهمتر را در اولویت قرار دهند. نتیجه آنکه این دروس در مدرسه مورد بیاعتنایی قرار گرفته و حالتی دکوری و صوری به خود میگیرند.
البته مشکلات ما به همین جا ختم نمیشود. واکنش دانشآموزان به کتابهایی از این دست خود داستان مفصلی است که نیاز به مطالعه و بررسی دارد. جدا از اینکه دانشآموزان، بالطبع والدین و معلمانشان این کتاب را بیاهمیت تلقی میکنند، نسبت به آن حالتی تدافعی نیز دارند. این کتاب در سن بلوغ به نوجوانان عرضه میشود و آنها در این سن دوست دارند با اعلام بینیازی از دریافت پند و موعظه، ورود خود را به جهان بزرگسالی اعلام کنند. حال تصور کنید، دقیقا در چنین سنی نظام آموزشی بالای منبر رفته تا به دانشآموز چگونه زیستن را بیاموزد؛ آن هم با روابط اقتداری که به صورت سنتی بین معلم و دانشآموز وجود دارد. دانشآموزان با تمسخر و تحقیر کتاب مهارتهای زندگی، بینیازی خود از دریافت این آموزهها را نشان میدهند؛ رقابتی برای نمایش توانایی و بلوغ!
گذشته از این مسائل، ساختار کلان نظام آموزشی خود تهدیدی برای این دروس به حساب میآید. تا کنون ساختار «حفظی» و «نمرهمحور» نظام آموزشی، کتابها را از محتوای اصلی خود تهی کرده و به جزییات سطحی و تستی غیرقابل کاربرد تقلیل داده است. حال بیم آن میرود که مهارتهای زندگی نیز به همین سرنوشت دچار شده در دام «یادگیری برای امتحان» گرفتار آید و درنهایت محتوای آن سر از «نکات طبقهبندی شده» در بیاورد. حال با نظام آموزشی نمرهمحور و حفظی، مدرسه ناآگاه، معلم غیرمتخصص و دانشآموز مسلح به تمسخر و تحقیر، چه آیندهای برای مهارتهای زندگی متصور است؟
1. به نقل از
http://www.kanoon.ir/Article/5868