محمد بقاییماکان جامعهشناس
هر جامعهای که به فرهنگ آراسته باشد بهطور طبیعی دارای روحی سالم مسالمتجو و قلبی با صفا و صمیمیت خواهد بود اما چنین موهبتی نصیب هر جامعهای نمیشود، بلکه جوامع زمانی دارای این فضیلت خواهند شد که در دیگر زمینهها پیشرفت کرده باشند. یعنی از لحاظ اقتصادی و معیشتی مشکلی نداشته باشند و مسائل ناشی از زندگی مادی و عینی تاثیری بر حیات فکری و ذهنی آنها نگذاشته باشند. بنابراین در جامعهای که هر یک از اعضای خانواده ناچارند از بام تا شام برای گذران زندگی فعالیت کنند و اوقات خود را با کد یمین و عرق جبین صرف گذران زندگی کنند از ذهنی آسوده برخوردار نخواهند بود و بهطور طبیعی از مسالمت و آرامش دور میافتند.
از جامعه که بگذریم فرد نیز چنین است و از آنجا که هر جامعهای از افراد شکل میگیرد، بنابر این ضروری است که مدیریتهای مختلف یک جامعه به افراد آن جامعه و به قشرهای مختلف مردم از منظرهای مختلف توجه کنند تا درنهایت آنچه که موجب سلامت روح و افزایش آرامش و کمشدن تنش میشود در آنان فزونی بگیرد. براساس آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که میل به چنین هدفی نیاز به زیرساختهای صحیح اقتصادی و مدیریت درست بر این زمینه دارد. در طول تاریخ نیز به روشنی میتوان شاهد بود که هرگاه هنر، ادبیات، صنعت و هر آنچه که در حوزه فرهنگ به معنای واقعی قرار میگیرد، تحتتأثیر زیرساختهای صحیح اقتصادی و غنای مادی بوده است. برای مثال در یونان باستان که روزگاری بزرگترین فیلسوفان و هنرمندان از آن سر بر آوردهاند یعنی عصر معروف به پیکلر دارای ویژگیهای یادشده بوده است. یعنی مدیریتی ناظر بر احوال اقتصادی جامعه وجود داشته که درنهایت موجب شکفتگی ذهن فرد و طبیعتا افراد جامعه میشده است.
در تاریخ ایران نیز میبینیم که هرگاه جامعه از مدیریتی مطلوب برخوردار بوده، ابتکار و خلاقیت و ابداع و سازندگی در آن رشد کرده است که برای مثال میتوان از دوره سامانیان، بخشی از دوره غزنوی و همچنین ایام اتابکان فارس را نام برد که بزرگترین شاعران زبان فارسی متعلق به این ایام میباشند. تاریخ هرگز سراغ ندارد که جامعهای دارای فقر اقتصادی بوده باشد و در عین حال بهرهمند از زندگی مسالمتآمیز و همراه با خلاقیت هم بوده باشد. چنین چیزی یعنی جمع اضداد که بهطور منطقی غیرممکن است. بنابراین وقتی رسما اعلام میشود که در جامعهای هر ساله پانصدهزار نفر راهی زندان میشوند و مدام قوانین و احکام و دستورالعملهایی برای انضباط جامعه وضع میشود یعنی آن جامعه دارای تشتت فکری و مشکلات معیشتی است که مهمترین عامل در ایجاد خشونت و جدایی افراد از یکدیگر میشود که درنهایت ارکان خانواده را سست میسازد و اگر موجب طلاق به معنای واقعی نشود- که البته میشود- اما بیگمان طلاقهای عاطفی را پیش میآورد که تأثیر مستقیم بر فرزندان یک خانواده خواهد گذاشت و به این ترتیب جامعه را مانند موریانهای از درون میجود و تفاله میکند. در این صورت است که از جامعه فقط ظاهری باقی میماند و بدل میشود به انبان سرکوفتگیها، عقده، مشکلات روانی و پریشانیهای ذهنی که به اندک بهانهای از کوره در میرود و برای یک دستمال قیطریه آتش میزند که شواهد آن را میتوان در صفحات حوادث مطبوعات و با نگاهی به پروندههای بیشمار تشکیل شده در دادگاهها یافت. نتیجه اینکه رودخانه گلآلود هر جامعه پرتنش را باید از سرچشمه اقتصاد اصلاح کرد وگرنه این رودخانه به قول هراکلیتوس هیچگاه صورت زلال به خود نخواهد گرفت، مگر آنکه از سرچشمه اصلاح شود.