متین مسلم کارشناس روابط بینالملل
نکته تعجبآوری است، درحالیکه درک جامعه جهانی از اهمیت و ضرورت همزیستی مسالمتآمیز و صلح افزایش یافته و از مخاطرات جنگ و ناامنی ابراز نگرانی میکند، به همان میزان و شاید هم بیشتر، جنگها و منازعات بینالمللی و منطقهای نیز افزایش یافتهاند. شوربختانه دامنه منازعات کم بود، اختلافات فرقهای و رویارويیهای ایدئولوژیک هم به آنها اضافه شده است.
بوش و بلر بدون تأیید و نظر جامعه بینالمللی به عراق حمله کردند، اسراییل مکرر جنوب لبنان و نوار غزه را آماج حملات سهمگین خود قرار میدهد، سوریه غرق جنگ و ویرانی و خونریزی است، عراق همچنان ناآرام، لیبی برای همیشه در جنگی خانگی فرو رفته و عملا کشور تجزیه شده است، افغانستان همچنان در تب ناامنی میسوزد، اوکراین با اقدامات روسیه آقای پوتین تجزیه و ناآرام است و در تازهترین مورد عربستان کشور یمن را آماج حملات ویرانگر نیروی هوایی خود قرار داده است. وضعیتی اینچنین من را به یاد منطق جوانان خیابان برادوی شیکاگو مياندازد که میگویند «لازم نیست اشتباهی کنید و مزاحم ما شوید. اما منتظر باشید. صورت شما این را با مشتهای ما احساس خواهد کرد!».
در دنیای سیاست، سنت بسیار مخاطرهآمیز مشابهی که پرزیدنت بوش بدون اجازه شورای امنیت و یا حداقل اقناع افکارعمومی بینالمللی، با حمله به عراق بنیان آن را گذاشت. آن هم با بهانههایی واهی که بعدها معلوم شد از اساس دروغ بوده، ولی متاسفانه تحت تأثیر اهمیت سقوط جنایتکاری مانند صدام حسین خیلی مورد توجه قرار نگرفت. کالین پاول وزیر خارجه وقت ایالات متحده در گفتوگویی با هفتهنامه آلمانی اشترن در آوریل سال 2013 تصریح کرد: «جنگ عراق به یکی از بزرگترین دلسردیها و ناامیدیهای زندگی او باقی خواهد ماند»، و یا در بریتانیا آقای بلر همچنان نتوانسته کمیته تحقیق چلیکوت را درباره منطق غیرقانونی آغاز جنگ عراق قانع کند. اما مشکل چنین منطق جنگافروزانهای تنها در توجیهات اولیه آن خلاصه نمیشود بلکه مشکل اصلی در اهدافی نمود پیدا میکند که احتمالا برای تحقق آن هرگونه اقدام خلاف موازین بینالمللی و حقوق بشری مشروع جلوه داده میشود. درواقع منطق هدف مشروعی مانند سرنگونی صدام حسین و یا سقوط معمر قذافی در لیبی، به دلیل فرآیند غيرقانوني تحقق اهداف، به منطقی علیه خود تبدیل میشود، مانند جنگ دوم خلیجفارس یا جنگ طرابلس – بنغازی در مدیترانه. همه اینها به جز نادیده گرفتن این مهم است که چه کسی و با کدام منطق و موضع اخلاقی میخواهد از صلح و امنیت بینالمللی دفاع کند؟ آقایان بوش، بلر، سارکوزی؟ بیشک موقعیت اخلاقی این رهبران به حاشیه رفته همان قدر قابل دفاع است که اینک موقعیت شاه سلمان در عربستان. آنها تنها میراثی از ناامنی و سوابقی از اعمال غیرقانونی در عرصه جامعه بینالمللی از خود برجای گذاشتهاند.
آنچه که من را به حیرت میاندازد این است که رهبران عربستان و نه صرفا شاه سلمان نسبتا بیمار که عنصر دوم تصمیمگیر در این کشور تلقی میشود و افرادی چون فرزندش محمد وزیر دفاع، محمد بن نایف جانشین ولیعهد و وزیر کشور، شخصیت مرموز و ناشناخته یوسف بن علی الادریسی رئیس دستگاه اطلاعات عربستان و متعب رئیس گارد سلطنتی او را احاطه کرده و تصمیم گیرند، با توجه به اوضاع شکننده خاورمیانه چگونه متوجه عواقب اقدامات مخاطرهآمیز خود در یمن نیستند. عربستان با زیر پا گذاشتن موازین و معیارهای بینالمللی و در تقلیدی کودکانه و کورکورانه از ایالات متحده، بریتانیا و یا روسیه، بدون توجه به این موازین و معیارها فرمان حمله به یمن را صادر کردند. اما توجهی به عواقب و نتایج آن نمیکنند، ضمن آنکه ریاض اثباتا قادر نیست همان تصویری از حوثیها ارایه دهد که از صدام حسین یا قذافی در اذهان جامعه جهانی وجود دارد. حال به فرض که به اهداف خود در سرنگونی حوثیها و بازگرداندن آقای منصور به قدرت دست یابند (که تقریبا محال است)، اما در ورای چنین تصور اشتباهی، یمن درنهایت چیزی بهتر از عراق، سوریه و لیبی نخواهد شد اگر بدتر نشود. این بزرگترین مخاطرهای است که اگر مشخصا ثبات و امنیت منطقه را هدف قرار ندهد – که خواهد داد – اما بیتردید عربستان را با تبعات ویرانگر در میان و بلندمدت هدف خود قرار خواهد داد. فرو بردن بیشتر چاقو در کیک الزاما به معنای داشتن سهم بیشتری از آن نیست. تجربه 3 کشور یاد شده خاورمیانه عربی و خلیجفارس در گذشته این را ثابت کرده است.
به قول نوام چامسکی، اگر همان زمان آغاز جنگ خلیجفارس با اقدامات غیرقانونی بوش و بلر مقابله میشد، ما با جهان امنتری روبهرو بودیم. نتیجه آن اهمال، هماکنون در منطقه بسیار حساس خلیجفارس تا حوزه دریایی باب المندب و دریای سرخ مشاهده میشود. شک ندارم یمن دیگر روز خوش به خود نخواهد دید.