زهرا نجفی روزنامه نگار
بزرگی گفته است: «اگر میخواهید جهان را بشناسید، اول خود را بشناسید.» شاید چون از هر چه در جهان یافت شدنی است، در وجود انسان نیز هست. این سخن میتواند معنای دیگری هم داشته باشد؛ اینکه هر انسان یک جهان است. جهانی که بخش اعظمش پیش از به دنیا آمدن او شکل میگیرد و این میان «دوستی» جزو معدود اتفاقهایی است که میتواند جهانهای موازی انسانهای غریبهای که در یک دوره زمانی زندگی میکنند را به هم پیوند داده و آنها را به آشنایانی دلخواه یکدیگر تبدیل کند. دوستیها امروزه با پیشرفت وسایل ارتباطی شکلهای متفاوتی پیدا کردهاند و بر این مبنا شاید برخورد دو جهان متفاوت که به این پدیده منجر میشود، تاریخی بسیار قدیمیتر پیدا کند؛ از زمانی که ادیسون برق و گراهامبل تلفن را اختراع کردند؛ یا از لحظهای که بیل گیتس ویندوز را به دنیا معرفی کرد و وینتون سرف و باب کان اینترنت را به راه انداختند، این میان حتی از تأثیر تیم برنزلی سازنده www نمیتوان به راحتی گذشت یا حتی ری تاملینسون که ایمیل را کلید زد و درنهایت همه آنانی که شبکههای اجتماعی یا برنامههای گفتوگو محور را تقدیم تمدن بشری کردند. همه اتفاقاتی که باید رخ میداد تا انسان در هر نقطه از گیتی، تنها با فشار یک کلید در جهانِ انسانهای دیگر وارد شده و یک «دوستی» شکل بگیرد. رابطههایی که گویی باید ذره ذره رشد کنند تا به خلقتی نو بدل شوند. بهترین دوستیها شبیه «معجزه» هستند، همانند گنج وعده داده شده در انتهای رنگین کمان که از پس طوفانها و بارشهای رعدآسا به وجود آمدهاند. نباید فکر کنیم چنین اتفاقهایی هر روز رخ میدهند و ما همیشه شانس آشنا شدن با غریبهای را داریم که میتواند برایمان به یکی از ارزشمندترین و ویژهترین انسانهای روی کره زمین تبدیل شود. خاصیت دوستیهای خوب این است که تنها با فقدانشان متوجه جای خالی بزرگ آنها میشویم و به همین دلیل نباید بگذاریم اتفاقات ساده باعث از دست رفتن این «معجزه» شود. فراموش نکنیم فرصت جبران اشتباه، همیشه در دسترس نیست.