شهرام شهيدي طنزنویس
[email protected]
در نقد هر اثری شرط اول پذیرفتن اصل مرگ مولف است. مولف را باید غایب فرضکرد تا متن بدون اثرگذاری مولفش نقد شود اما همیشه و مثل قوانین فیزیک، در نقد ادبی هم استثنایی وجود دارد. کتاب «الاحقر فداتون» نوشته محمدعلی ابطحی از آن استثناهاست، زیرا نه خود اثر و نه نویسندهاش به عنوان یک طنزنویس بلکه ترکیب نویسنده و کتابش حایز اهمیت است و هریک از این دو را فارغ از دیگری در نظر بگیریم، با موضوع خیلی فوقالعادهای روبهرو نیستیم.
کتاب طنزنوشتههای ابطحی از آن حیث قابل تامل است که یک سیاستمدار روحانی و اهل فرهنگ نه برای اولین بار در تاریخ ادبیات که برای نخستین بار بعد از انقلاب چنین کاری کرده و حریمهای خودساخته را شکسته و دستمان را گرفته و با خود به درون زندگی عادی سیاستمداران همیشه در ویترین برده. اگر از منظر یک کتاب صرفا طنز این اثر را بررسی کنیم، میتوانیم خیلی چیزها در مدح یا نقد آن بنویسیم اما این نقد چیزی کم خواهد داشت؛ روح حاکم بر نوشته.
بررسی شخصیت نویسنده به تنهایی هم نه درست است و نه گویای همه مطلب. حجتالاسلامی که در سیاست و فرهنگ شناخته شده است، به تنهایی نمیتواند موضوع خوبی برای یک بررسی جامع باشد.
ابطحی در این کتاب شخصیت مدیاباشی را به جای خود گماشته و هم اوست که با اسطوخودوس حرفهایاش دست به نوشتن خاطرات خود میزند. فلشبکی به گذشته و ورود ابطحی به دنیای مدیا و اینترنت به عنوان اولین سیاستمدار ایرانی حاضر در شبکههای مجازی یادمان میاندازد که او ساختارشکنی را دوست دارد. برای همین در نوشتن خاطرات طنز خود از سبک و اسلوب و فرمت پیشین استفاده نکرده و طرحی نو درانداخته.
مدیا باشی و البته اسطوخودوس سون او که دستگاهی حرفهای است پلی است میان سنتها و تجدد. همچنان که خود او و ما و جامعه امروز ایران هستیم. ما شهروندان امروز نه آن چنان که باید ریشه در سنتهایمان داریم و نه آنقدر مدرنیته را هضم و باور کردهایم که جزیی از آن شویم. ما ملغمهای هستیم از سنت و تجدد. ابطحی هم به عمد نام مدیاباشی را برای خود راویاش در نظر گرفته.
ترکیبی از واژه امروزی و نوین «مدیا» و واژه سنتی «باشی» به عنوان پسوند شغل. مثل حکیمباشی، آشپزباشی و... نام اسطوخودوس سون اما کمی تاملبرانگیز است. اسطوخودوس نام عامیانه گیاه اسطوخودوس یا اسطقدوس است؛ گیاهی دارویی که درواقع نوعی گیاه آرامبخش است. شاید بتوان گفت منظور راوی از انتخاب این نام برای دستگاهش نوعی طعنهزدن به اثرات سکرآور و هیپنوتیزم گونه ورود به دنیای مدیاست. نویسنده حتی در انتخاب نام کتاب نیز این هوشمندی را به کار گرفته که از ترکیبی سنتی- امروزین استفاده کرده باشد و برای همین «الاحقر» که واژهای قدیمیتر است را میگذارد کنار «فداتون» که به گویش مردم امروز اشاره دارد. درواقع کل این اثر میخواهد دنیای تازه به سوی مدرنیته روان شده ما را نشان دهد، دنیایی که نه پای رفتن دارد و نه دل ماندن. این کتاب پنج بخش دارد، شامل «گافهای مدیا باشی، در وادی سیاست، مدیاباشی در سفر، خطابه و منبر و سرانجام شطحیات». روایتهای کوتاه و مطایبهآمیز این اثر خاطرات خود راوی است از زمان حضورش در بدنه قدرت و همراهی با روحانیان. این نقطه قوت اثر است. همه ما دوست داریم بدانیم پشت این دروازه عظیم چیست و حاضران در قدرت با هم چه میگویند و به چه میخندند؟ این دسترسی نداشتن به آنچه در پشت این پرده ضخیم میگذرد ما را برای خواندن کتابی که قصدش به رو آوردن هر آنچه در پشت دیوار است، مشتاق میکند. با این حال همین نقطه قوت اثر نیز با نقدی جدی همراه است.
برخی روایتها خاطرات خود راوی نیست. احتمالا راوی لطیفهای سیاسی شنیده و آن را به شیوه و سبک خود نوشته است. برای مثال روایت اول بخش مدیاباشی در سفر – با عنوان آزادی مطلق – جوکی غربی است که برای شوروی کمونیستی ساخته شده و اتفاقا در جاهای دیگری هم ازجمله سالنامه گل آقا با روایتی دیگر به چاپ رسیده. البته مشخص است اکثر روایتها خاطرات روزمره راوی است اما گاهی به نظر میرسد راوی به خاطرهاش پر و بالی مجازی داده تا شکل بهتری پیدا کند. ابطحی در این کتاب از زاویه دید سوم شخص غایب شرح حال مدیاباشی را مینویسد. به نظر میرسد او تنها برای اینکه خود را از مدیاباشی جدا کند و راوی اصلی قلمداد نشود، از این زاویه دید استفاده کرده و سعی نکرده از امکانات این نوع زاویه دید استفاده بیشتری کند. برای همین اکثر داستانها با یک فرمول شروع شده، ادامه یافته و پایان مییابد. شروع اکثر داستانها به چنین فرمولی که مدیاباشی فلان کرد. مدیاباشی فلان شد و... باعث آزار مخاطب میشود. او میتوانست به راحتی داستانها را از جای دیگری شروع یا تمام کند اما ابطحی اغلب از این فرمول دلنشین برای خودش تخطی نکرده است. برخی روایتهای دیگر هم گویی دلی نوشته و دلی به ناشر سپرده شده. یعنی خیلی با ماهیت کلی اثر – که همان طنزآمیز بودن روایتهاست – همخوانی ندارد. او میتوانست برای یکدستی اثر برخی روایتها را حذف و داستانکهای دیگری جایگزین نماید. با این حال روایتهای این کتاب چند حسن بزرگ دارند؛ اول کوتاهنویسی و پرهیز از اطناب. نویسنده میداند خنداندن مردم باید به سبک بمب ساعتی در یک لحظه باشد. بعد از کمی نوشتن یک ضربه باید وارد شود و بعد دوباره برگردد به روال سابق. راوی وقتی خاطرهای میگوید از طولانیکردن آن با حاشیهنویسی اجتناب و با استفاده از جملات کوتاه روایت را پیش میبرد تا ضرباهنگ سریع زمان روایت، خود روایت و نثر ساده و روانش منطبق بر هم باشند.
باز میگردم به ابتدای نوشتهام که این اثر بدون مولفش نقد نمیشود. اگر شرایط سخت سالهای اخیر نویسنده را بدانیم، میفهمیم با این شرایط دل را به دریا زدن و انتخاب داستانهای طنزآمیزی از آنچه در بین سیاستمداران اغلب خشک و بیلبخند میگذرد، چقدر میتواند مخاطرهآمیز باشد و نویسنده با این کار چه اقدام ارزشمندی کرده. بهویژه وقتی برخورد پزشکان کشور با سریال در حاشیه را میبینیم، میفهمیم شوخی با سیاستمداران صاحب قدرت چقدر میتواند پردردسر و سخت باشد. با توجه به همه آنچه گفتم، کتاب «الاحقر فداتون» با وجود همه نقدی که بر آن وارد است، کتابی است درخور و خواندنی. کتابی است که در عین سادگی به خاطر خطشکنیاش و نحوه ورودش به دنیای سیاست باید خوانده شود.