اسماعیل نظریو فعال مدني
ازش پرسیدم: «دهنت چفته؟» این یه اصطلاح رایج تو ریکرزه. یعنی که چیزی به کسی نمیگی یا این کار رو گزارش نمیکنی. گفت: آره چفته. توام دهنت چفته؟ حتی اینم جواب ندادم فقط با مشت گذاشتم تو صورتش و به جون هم افتادیم.
آخراش بود که منو گذاشت بیخ دیوار و گفت: خوبی؟ فکر میکرد منو شکست داده ولی میدونستم که شکستخورده برای همین با غرور گفتم: من خوبم، تو خوبی؟ گفت: آره.. خوبم... خوبم جدا شدیم. بهم دست داد، باهام با احترام رفتار کرد، یه سیگار بهم داد و راهیام کرد.
باور کنید یا نه در ریکرز با افسرانی روبهرو میشید که تکبهتک باهاتون مبارزه میکنند. اونها روش زندانیان رو میدونند و میخوان از همان مسیری برن که ما در آن هستیم وقتی شما اختلافتون رو اینجوری حل میکنید، پس ما هم همینجوری حلش میکنیم. اینجوری هم من و هم تو مثل یک مرد میریم سراغ کارمون. همین. بعضی از اونا حس میکنند که مثل شما زندانیاند. رفتار و کردار آنها بر طبق همین برداشت است. در بعضی موارد ما هم مثل همون افسران اصلاح و تربیت هستیم. ولی موسسههای مربوط باید به این افسران نحوه برخورد درست با قشر جوان و همچنین با قشری که مشکلات روانی دارند را به شیوهای مناسب آموزش دهند. این افسران نقش مهمی در زندگی این جوانان دارند، آن هم برای زمانی طولانی تا وقتی که آنها به خودشون بیان. پس چرا به این جوانان زمانی که زندانیاند، آموزش ندیم؟ چرا سعی نکنیم به آنها بینشی بدیم برای ایجاد تغییر تا وقتی که دوباره به جامعه برگشتند به کارهای مثبت دست بزنند؟ قدم مهم بعدی برای کمک به نوجوانان زندانی برنامهریزی درسته. وقتی من در جزیره ریکرز بودم، کابوس بزرگ سلول انفرادی بود. سلول انفرادی در اصل برای خردکردن فرد از نظر جسمی و روحی طراحی شده. علت ساختش اینه. دادستانی کل آمریکا اخیرا در گزارشی در نیویورک لغو استفاده از سلول انفرادی برای نوجوانان را عنوان کرد.
یکی از چیزهایی که در سلول انفرادی آرامم میکرد، خواندن بود. سعی میکردم تا اونجا که میشه یاد بگیرم. هر چی به دستم میرسید میخوندم. به علاوه داستان کوتاه و موسیقی هم مینوشتم. برنامههای مشاورهای به نظرم خیلی زیاد میتونه به این جوانان کمک کنه. برای بچههایی که استعداد نقاشی دارند یا جوانانی که در زمینه موسیقی مستعدند. یه برنامه موسیقی که به آنها واقعا نتنویسی و آهنگسازی رو یاد بده این نظر منه.
جوانانی که به جزیره ریکرز فرستاده میشن، در ساختمان RNDC در بند C74 زندانی میشن. اونجا بهش میگن«مدرسه گلادیاتورها،» چون که جوانها رو از خیابان گرفتند و فکر میکنند که آنها کله شقند اونها رو بین بقیه افراد جوانی قرار میدن که از پنج ناحیه مختلف گرفتند و در دید همه آنها یه مشت کلهشقند. در مقابل یه سری آدم متشخص دارید که با غرور سرشون رو بالا گرفتن و باید اثبات کنند که من از تو یا تو سرسختترم. بذارید رک بهتون بگم: این فرهنگ خطرناکیه و آسیب زیادی به جوانان میزنه. ما باید به موسسهها و این نوجوانان کمک کنیم تا بفهمند، که آنها نباید همون سبک زندگی خیابانی که قبلا داشتن رو دنبال کنن وقتی میتونن تغییر کنند.
این خیلی ناراحتکننده است که وقتی تو زندان بودم، اغلب اوقات میشنیدم که بچهها دور هم از کارای خلافی حرف میزنن که بعد آزادی میخواستند انجام بدن. حرفهای بین آنها چیزی شبیه این بود: «وقتی برم بیرون برادرم رابط میشه، برای این دو سه تا کار». یا «یه نفر رابط دارم برای این کار با قیمت کم کار میکنه. بیا دربارش حرف بزنیم». یا «بذار برگردیم، ترتیب یه کار بزرگ رو میدیم» وقتی اینارو میشنیدم با خودم میگفتم «وای» اینا دارن واقعا درباره خلافهایی که بعد آزادی میخوان انجام بدن حرف میزنن.»