شهروند| گردهمايي «زمين از دريچه آسمان»، روز گذشته به دعوت موسسه فرهنگی سروش مولانا در مجموعه تاریخی سعدآباد، موزه ظروف سلطنتی و با حضور جمعی از اندیشمندان برگزار شد. این گردهمایی با سخنرانی دکتر محمدعلی موحد و با طرح پیشنهادی وی درباره تنظیم اعلامیه جهانی تکالیف بشر آغاز شد. دکتر موحد دلیل بیاخلاقی جامعه امروز را تمرکز افکار بر مطالبه حق و دورشدن از توجه به تکلیف دانست. او گفت: «باید درباره مفهوم حق و تکلیف، تأمل کنیم. آیا ما حق داریم که هرچه را که به ذهنمان میآید، زیر لوای آزادی بیان، بر زبان برانیم؟ حق آزادیبیان تنها در صورت احترام متقابل و پرهیز از تحقیر و توهین دیگران، معنا مییابد. حق، مفهومی ذهنی است و همه خود را محق میدانند. عدهای بر این عقیدهاند که حق، گرفتنی است نه دادنی و شاید از دیدگاهی، این نوع تفکر، صحیح باشد. اما حاصل این فکر، شکل گرفتن جمعی از افراد تهاجمگر است که هیچ چیز و هیچکس از شر آنان در امان نیست. انسان امروزین که صاحب چنین تفکری شده، دریاها، زمین، موجودات زنده و بهطورکلی محیطزیست را تخریب کرده و از بین برده است. در نقطه مقابل، تکلیف معنا مییابد به معنای احساس مسئولیت که به نظر من، عمده گرفتاری نسل امروز در فراموشی همین مسأله نهفته است. ما تکالیف خود را از یاد بردهایم. از اینرو من پیشنهاد میکنم که در کنار بیانیه حقوق بشر که به جای خود، ضروری و ارزنده است، بیانیهای نیز درخصوص حقوق و اخلاق تنظیم شود تا راهحلی معنوی برای مشکلات مردم ارایه نماید.»
در ادامه دکتر مصطفی ملکیان با تأکید بر دو محور رویکرد عقلانی و معنوی، رشته سخن را به دست گرفت و هدف از برگزاری جلسه را یافتن راهحلهای آسمانی برای مشکلات زمینی دانست که با استفاده از مضامین نهفته در اشعار عرفانی شعرای صاحبنام ایران زمین و بهویژه مولانا امکانپذیر است. دکتر ملکیان توجه به ویژگیها و خصوصیات درونی افراد انسانی را ازجمله راهحلهای مفید برای مسائل بشری دانست. او گفت: «همواره در بررسی دلایل بروز مشکلات اجتماعی، سه عامل ذکر میشود: 1- منابع طبیعی ناکافی 2- کمبود برنامهریزیهای کارشناسانه 3- سیاستهای نادرست حاکم بر جامعه. من مایلم که یک عامل بسیار مهم را نیز به این مجموعه بیفزایم که عبارتست از اهمیت داشتن تکتک افراد انسانی. در توضیح، به موارد شش گانهای اشاره میکنم تا منظور روشن شود.
جامعهای را در نظر بگیرید که سه مورد پیش گفته بهطور کامل در آن رعایت شده است، یعنی از منابع طبیعی کافی، برنامهریزان طراز اول و سیاستهای درست برخوردار است. در این جامعه مفروض، اگر درون افراد پاک نباشد، کاری انجام نخواهد شد، چون همه چیز از «من» صادر میشود. اگر افراد، ارزشی برای خود قایل نباشند، لاجرم برای کاری هم که برعهده دارند، ارزشی قایل نخواهند بود. پس فراهم بودن هر سه عامل یاد شده بدون توجه به درون افراد جامعه، کاری از پیش نخواهد برد.
صاحبنظران معتقدند که نظام انگیزشی، مجموعهای از باور و میل است. سوالی مطرح میشود: یک فعل ارادی چگونه انجام میپذیرد؟ زمانی که میل به انجام آن با باور یا باورهایی ترکیب شود. بنابراین اگر باور و میل درونی شکل نگیرد، عمل انجام نمیشود. اینجاست که اهمیت توجه به درون افراد بهطورکلی و باور آنان به صورت ویژه، رخ مینماید.
منشا رنجهای بشری، دیدگاه انسانهاست. مایلم که درد و رنج را از یکدیگر تفکیک نمایم. بریدگی دست، افراد را از هر دین و مسلک، قومیت، نژاد و جنسیت که باشند، میآزارد. اما ممکن است آنچه که باعث رنج من است، برای دیگران نباشد، چراکه دیدگاه افراد، متفاوت است. با بررسی چشمانداز افراد میتوان منشا رنجهای آنان را تشخیص داد. همچنین توجه به این مسأله ضروری است که با تغییر دیدگاه افراد، رنجهای آنان نیز دگرگون خواهد شد.
خودشیفتگی افراد که اصطلاحاً «نارسیسیم» نامیده میشود، منشا هفت آفت فکری برای فرد است: تعصب یافتن نسبت به افکار خود، جزمیت، پیشداوری، انحصارطلبی، بیمدارایی، آرزواندیشی و عدم تبعیت از استدلال. بنابراین، خودشیفتگی سرآغاز بسیاری از مشکلاتی است که انسان بدانها دچار شده است.
در جستوجوی ارزش داوری مثبت دیگران بودن، شیوه زندگی ما را دگرگون کرده است. از خودمان بپرسیم که بیشتر نابسامانیهای ما از خرج زندگی است یا برج؟ بهعنوان مثال، میدانیم که کارکرد وسیله نقلیه، جابهجایی است. اما اغلب ما به دنبال تهیه خودروی لوکس و گرانقیمت هستیم. چرا؟ چون به دنبال داوری مثبت دیگرانیم و هر روز بیش از روز پیش بر تجملات میافزاییم. درحالیکه شیوه زندگی باید مطابق عقل و وجدان اخلاقی باشد نه ارزش دادن بیپایان به داوری دیگران.
در پایان این فرصت، به بیتفاوتی نسبت به زیست اخلاقی اشاره میکنم. از نظر من، اخلاق یعنی رایگان بخشی. البته بدیهی است که قانون به جای خود، لازمه هر اجتماع انسانی و قوام بخش آن است. اما نباید این نکته را از نظر دور داشت که قانونی زیستن، یک شهروند خوب میسازد که لزوماً اخلاقگرا نخواهد بود. مثالی بیان میکنم که موضوع را شفاف سازد: قصاص، قانونی است و عفو، اخلاقی. همانگونه که میدانید تفاوت بین این دو مفهوم، بسیار عمیق است. یعنی اگر کسی ضربهای به شما بزند، از نظر قانونی میتوانید عین همان ضربه را به او وارد نمایید. اما اگر در عین توانایی از حق خود بگذرید، یک فرد اخلاقی خواهید بود.
در خاتمه بر این نکته تأکید میکنم که دلیل ریشهای مشکلات یک جامعه، فرهنگ آن است که در درون فرد فرد شهروندان، نهادینه شده است. بکوشیم تا از نظر اخلاقی متمایز باشیم و این تمایز را به دیگران تسری دهیم.