زهرا رامهران کارشناسارشد زبان و ادبیات فارسی
در جستار پیشین، بیان شد که بهدلیل اتفاقات سیاسی و تاریخی و اقتصادی، ژانرهایی از ادبیات نمود مییابد که نشانی است آشکار از جامعهای سیاه. با مداقه در مضامین آثار و ژانرهای خلق شده در دوران پس از مشروطه تا سال 1340، مبرهن است آنچه که بیش از همه، جامعه معلق میان سنت و تجدد را مبتلا کرده، از خود بیگانگی است که به انحای مختلف و با مضامین متعدد در نثر ادبیات داستانی با انواع گوناگون ادبی، پدیدار شده که تماما تداعیکننده نظریات جامعهشناختی و روانشناسی اجتماعی درخصوص الینهشدن آحاد جامعه ایرانی است؛ لذا با نظر به برجستگی آن در دو نوشتار بدان پرداخته میشود که این بخش، نوشتار ابتدایی را دربر میگیرد.
میدانیم که نظریات جامعهشناسانه ارایهشده در باب از خود بیگانگی بسیار است اما اهمیت تمامی تئوریها در اشتراکات آنها است؛ مانند جستوجوی علل و ریشههای بیگانگی در بیرون از فرد، نقطه عزیمتی یکسان از جامعه و ساخت اجتماعی، سنجش احساسات افراد در قبال جامعه، واحد تحلیل جمعی، مسأله ناخواسته و تحمیلی بودن بیگانگی که از سوی نظام اجتماعی بر فرد تحمیل میشود[1]. حال با این طیف گسترده نظریههای جامعهشناسانه و روانشناسی اجتماعی و تبیین آن در آثار داستانی بیتردید اقتباس تئوری و اتخاذ چارچوب نظری در این نوشتار ضرورت مییابد اما به جهت کثرت آثار و نویسندگان، از ترکیب نظریات برای نگاه کلی به مضامین آثار استفاده میشود. به بیانی دیگر، نگارنده با چارچوب نظری ترکیبی اجمالا به اهم وجوه، عوامل و نمودهای از خود بیگانگی در آثار دورهای میپردازد که تاکنون در چند بخش بررسی شده و اشاراتی نیز بدان صورت گرفته است. البته این امر تماما با نظر به بعد کارکرد اجتماعی ادبیات و به قصد ارایه تصویری هرچند خرد از جامعه دوران صورت میگیرد و بیگمان پژوهشی گسترده و نگاهی جامع میطلبد؛ لذا با سخن «ایان تیلور» مبنیبر آنکه فراگرد بیگانگی در بررسی عوامل اجتماعی و روانی به شکل توأمان صورت میگیرد، با لحاظ کردن معنای کلی و مترادفات واژگانی از خود بیگانگی به مسأله الیناسیون پرداخته میشود.
«سیمن»[2] از روانشناسان اجتماعی است که بیگانگی را برگرفته از علتی واحد نمیداند؛ لذا با توجه به سنجش احساس فرد نسبت به جامعه، به بیان متغیرهایی میپردازد که به تبیین آن در نثر داستانی دوره میپردازیم. اما پیش از آن، بیان تعریفی از جامعه ضرورت مییابد که از منظر «دورکیم» ارایه میشود. او جامعه را یک «معرّف جمعی» میداند که تنها هنگامی که اجزای آن بهشکل یک نظام و ساخت با روابط مشخص و نقشها و کارکردها در کنار هم قرار میگیرند، جامعه تلقی میشوند. معرّف جمعی نسبت به احساس و فکرهای اجزاء(افراد)، امری خارجی و محصول ارتباط فکرهاست نه معلول آنها؛ لذا جامعه با ماهیت خارجی خود دربردارنده صفاتی میشود؛ مانند آمرانه، بازدارنده، کنترلکننده و اجبارکننده[3]. حال نقبی میزنیم به متغیرهای «سیمن» و ادغام آن با دیگر تئوریهای نظریهپردازان همسو:
احساس بیقدرتی یا ناتوانی از متغیرهای بیگانگی است که «مارکس»، «وبر» و «ملوین زیمن» نیز بدان پرداختهاند. از منظر «سیمن» دارای مؤلفههایی است، مانند احساس عدم کنترل امور شخصی یا حوادث اجتماعی، موثر نبودن در شرایط اجتماعی، نرسیدن به نتایج و اهداف مورد انتظار خود. با توجه به موثر نبودن در شرایط اجتماعی میتوان به «مدیر مدرسه» آلاحمد اشاره کرد که هر اقدامی در آن بیفایده فرض میشود. با کلیت عدمکنترل، مضمون لزوم اطاعت از شاه و انقیاد بیان شده در نثر داستانی این دوره نیز نمود مییابد. در این خصوص در جستارهای پیشین با عنوان بیخویشتنی سیاسی در بررسی رمان «10نفر قزلباش» سخن رانده شد[4]؛ اما ضرورت انقیاد به لحاظ فرهنگ سیاسی، تنها در یک مورد یعنی استبداد سیاسی بررسی شد که به بیخویشتنی سیاسی منجر میشد. حال در اینجا بهعنوان احساس فرد نسبت به عوامل بیرونی غیرقابل کنترل مطرح میشود؛ لذا طرح گونههای بیگانگی از منظر «مرتن» نیز ضرورت مییابد. او دو گونه را بیان میدارد: رفتار ناسازگارانه منحرف، رفتار تطبیقگرایانه و سازگارانه اجتماعی. بیشک مورد دوم دربردارنده انقیاد و اطاعتی غیرعقلانی از حکومت پدرسالارانه است که در آثار پدیدار میشود و پیامدهایی نیز دربر دارد و آن چیزی نیست جز سرنوشتگرایی که در نثر این دوره به وفور دیده میشود. «آتشنهفته» سعید نفیسی نمونهای از آن است که سرخوردگی و احساس شکست روشنفکران را تصویر میکند و در آن نشانهای از احساس ناتوانیای دیده میشود که به جبرگرایی و تقدیرگرایی میانجامد. این رفتار حاکی فعل سازگارانهای است که در نتیجه کثرت عقلانیت بدون برهان و دلیل نمایان شده و از نظرگاه «سیرایتمیلز»[5] در جوامعی دیده میشود که در آن تقسیمکار و قطعهقطعه شدن وجود دارد. او این برهه را دوران ما بعدالجدید مینامد که با وجود کثرت عقلانیت، فاقد برهان و دلیل است. پس با تجدد ظهور یافته، گفتمان مدرنیزاسیون و خفقان سیاسی در جامعه ایران پدیداری این احساس در شخصیتهای داستانی این دوره بیچیزی نیست. احساس بیقدرتی در مؤلفه سوم، یعنی عدمدستیابی به اهداف و نتایج مورد انتظار، از مواردی است که برای نمونه در «تحصیلکردهها»ی مشفق همدانی دیده میشود. آن در شرح زندگی جوانی تحصیلکرده و جویای کار و موقعیت اجتماعی درخور خویش است که عاقبت به دلیل عدم وصول به اهداف و آرزوهای خود سرخورده شده، به جنون میرسد. جنون در ادبیات پوچی و پلید شهریِ بسیاری از نویسندگان این دوره دیده میشود که با نظر به تیپولوژی ارایه شده از منظر «مرتن» شاید با تساهل بتوان آن را از حالت انصراف یا عقبنشینی فرد برشمرد. این حالت به مطرودین نقش شده در داستانهای صادق هدایت (مانند «آبجیخانم»، «داوود گوژپشت») و غلامحسین ساعدی (مانند «شبان فریبک») نیز قابلتعمیم است که درواقع منجر میشود به یکی دیگر از متغیرهای بیگانگی «سیمن»؛ یعنی احساس انزوای اجتماعی که «مرتن» نیز آن را به بحث مینشیند؛ آنگونه که هرگاه میان اهداف، آرزوها، انتظارات و ارزشهای فرهنگی از یکسو و راههای وصول به آن از سوی دیگر، گسست و ناهنجاری ایجاد شود، انزوای اجتماعی رخ مینماید. گفتنی است، گرایش به تنهایی که از وجوه انزوا است، از دیدگاه «هربرت مارکوزه» نیز مؤلفه ایجاد بیگانگی مطرح میشود که در آثار ساعدی (مانند «شبان فریبک») و بهرام صادقی مشهود است. اما «سیمن» آن را نوعی واقعیت فکری میداند و بهمعنای عدموابستگی فرد با ارزشهای شناختهشده در جامعه بهکار میبرد. فرد در این احساس با ارزشهای مرسوم جامعه و مقبولیتهای جامعه همسو نیست. ضدیت با جهل، سنت، خرافات و نقد آداب و رسوم اجتماعی اشاره شده در آثار صادق هدایت از این دست است؛ مانند: «سه قطره خون» در بیان بیزاری (دقت شود که بیزاری خود از وجوه بیگانگی است) و نفرت از جهل و بیذوقی عوام، رنج طرد شدن، تک افتادن و احساس انزوای اجتماعی و...، یا «بوف کور» در بیان نفرت راوی از زندگی سنتی ایرانی و باورهای عامه، درد غربت و تنهایی، عزلت گزیدن راوی و پناهندهشدن به افیون که مورد اخیر علاوهبر اینکه بازنمودی از وجوه بیگانگی است، از منظر «مرتن» هم حالت انصراف و عقبنشینی تلقی میشود. عزلتگزینی از جنبههای دیگر هم دیده میشود، مانند انزواطلبی زن نقش شده در رمان «رابعه» حسینقلیخان بهجهت آسیبدیدگی که خود حکایتکننده وضع اجتماعی دوران است. انزوا را میتوان از منظر عدمگرایش به همبستگی و گسترش روحیه تفردگرایی نیز بررسی کرد که ریشه در عوامل سیاسی و فرهنگی دارد. بهترین نمونه آن عدمجمعگرایی و بیگانگی آدمهای تصویر شده در «در بسته» ناصر نیرمحمدی است.
احساس بیمعنایی از دیگر متغیرهای بیگانگی است که «آدورنو» و «مانهایم» نیز بدان پرداختهاند. «سیمن» آن را برخاسته از احساس عدم درک امور پویا و عدم پیشبینی آینده و... میبیند. با نظر به عدمپیشبینی آینده میتوان به حالت پوچی اشاره کرد که در نتیجه دستنیابی به انتظارات و حتی عدم توانایی در پیشبینی نتایج کردار به وجود میآید و گویی دو احساس مذکور در عبارات پیشین را هم دربر میگیرد؛ لذا با نگاهی کلی به واژه و توجه به این احساس میتوان وجه یأس را نیز در آن جای داد چراکه از ناتوانی پیشبینی آینده نشأت میگیرد. این وجوه به تمامی در ادبیات پوچنما و پلید شهری مشهود است که در جستارهای پیشین بررسی شد (مانند یأس و بیهودگی تصویر شده در آثار ابراهیم گلستان؛ یأس در آثار بهرام صادقی). در کل آثار هدایت شاهدی درخور بر پوچنمایی است زیرا انسانِ درگیر بحران و پوچی را به تصویر میکشد (برای نمونه «زنده بهگور» هدایت یا «دو برادر» غلامحسین ساعدی با شخصیتی دارای اهداف پوچ و ترسیم جهان پر از پوچی). همینجا یادآوری این نکته لازم است که در ادبیات پوچی معمولا افراد تکبعدی به تصویر کشیده میشوند (مانند شخصیتهای آثار ساعدی) که با باریکبینی بر عدم اطمینان به آینده از مؤلفههای بیگانگی «هربرت مارکوزه» نیز محسوب میشود. او معتقد است که «در نظام اجتماعی امروز، همه ابعاد وجودی انسان نفی شده و فقط یک بعد خشک منطقی برایش مانده است و حقیقت وجود او، که چند بعدی است، به یک موجود تکبعدی مسخ شده است»[6]. درمورد عدم درک امور پویا نیز شاید بتوان به عدم درک پویش سیاسی و فرهنگ مشارکت سیاسی نمود یافته در زیرعنوان لزوم اطاعت فرامین شاه در سیاست پدرسالارانه و پدیدار شده در آثار نیز اشاره کرد.
نکته: همانگونه که در مقدمه اشاره شد، به دیگر مؤلفههای الیناسیون نمود یافته در نثر داستانی دوره در بخش بعدی پرداخته میشود.
پینوشت:
[1] علیرضا محسنی تبریزی، «مفهومسازی و گروهبندی تئوریها در حوزههای جامعهشناسی و روانشناسی»، نامه علوم اجتماعی، ش2، تابستان1370
[2]ر.ک، طاهره رکنیپور و علی سیادت، «بررسی مفهوم ازخودبیگانگی از منظر جامعهشناسی و روانشناسی»، علوماجتماعی، ش 62، اردیبهشت 1392
[3]علیرضا محسنی تبریزی، «ملاحظاتی در باب خودکشی دورکهایم»، مطالعات جامعهشناسی، ش7، زمستان 1373
[4]ر.ک، زهرا رامهران، «عصر بیخویشتنی»، شهروند/ طرحنو، ص11، 10/ 12/93
[5]ر.ک، علیرضا محسنیتبریزی، منبع ش 1
[6] ر.ک، طاهره رکنیپور و علی سیادت، همان