شماره ۵۴۵ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۱ ارديبهشت
صفحه را ببند
سلیقه؛ معیار داوری در دورانِ ماقبل نقد

احمدرضا  دالوند

در سنت نقد هنری، استعمال کلمه «سلیقه» مکرر و قدیمی است. برخی از منتقدان و تحلیل‌گران سلیقه را «توانایی هر فرد در انتخاب و گزینشِ بهترین، دانسته‌اند». انتخابی که مطابق نظر هر فرد و مطابق شیوه کار اوست. پذیرش چنین ایده‌ای درواقع به معنای کمرنگ شدن مفهوم «کمال‌مطلق» بوده و امکان پذیرش « کمال نسبی» را فراهم می‌سازد. منظور از نسبی بودن در این‌جا به معنای پذیرش انواع «ترجیح دادن‌های فردی » در جامعه است. بنابراین، «سلیقه» آن چیزی است که فرد را وا می‌دارد که در حول یک هدف معین، سایر چیزها را یا برگزیند یا به دور بریزد.
در گذشته‌های دور، «سلیقه» در برابر «نبوغ» قرار داشت. به این معنا که «سلیقه» عمل داوری را به عهده داشت و «نبوغ» همچون عامل آفرینش و خلق به کار می‌رفت.
بعد‌ها که مفهوم «نقد استتیکی» نضج یافت، به تعامل میان سلیقه و نبوغ و مباحث غیرعلمی حاصل از آن پایان بخشید. در واقع مدت‌های بسیار، میان مفهوم «هنر» به مثابه آفرینش جاوید انسانی و مفهوم «سلیقه» به معنای ارجح داشت اتفاقی که به وسیله زمان و مکان مقید شده بود؛ هیچ شاخص دیگری برای داوری و نقد هنری وجود نداشت. عقیده بر آن بود که تمام «سلیقه‌ها» در رابطه با آن مفهوم مطلقی که آفرینش هنری نام دارد، نسبی هستند. مهم آن بود که آفرینش وجود داشته باشد، چنین پنداشته می‌شد هر سلیقه‌ای که همخوان با آفرینش هنرمند باشد، عالی و رفیع است.
با این اوصاف، معیار و اندازه و ارزش هر سلیقه را تنها در مواجهه با آفرینش هنری می‌سنجیدند. آفرینشی که سلیقه مورد نظر منتقد را ممکن بود به کار بگیرد، یا کمتر به کار بگیرد، یا اصلاً به کار نگیرد. «سلیقه» حکم داور و «نبوغ» حکم آفرینش را داشت. این تفکر، خلاصه‌ای از دوران ما قبل « نقد» به معنای امروزی آن است. تفکری که هنوز در میان مردم و حتی برخی منتقدین رواج دارد. البته سلیقه همواره به سوی هنر گرایش داشته است. از این منظر می‌توان تاریخ هنر را به ‌طور عام، تاریخ سلیقه‌ها نیز تلقی کرد. سلیقه کوشیده است که خود را با هنر هویت بخشیده و توسط آن باز شناسد. در تداوم این مسیر است که تاریخ هنر با داوریِ نقدپردازانه هویت می‌یابد. این لحظه حاصل سلیقه‌ای است که میان آفرینشِ نبوغ و گسترشِ تاریخی توانسته است پلی ایجاد کند اما این لحظه هنوز از جنس زمانه‌ای است که پدیده‌ای موسوم به « نقد» را تجربه نکرده است. نخستین طلیعه نقد در حوزه هنر، پس از داوری‌های مبتنی بر سلیقه (اعم از سلیقه عام، سلیقه ناب، سلیقه متعالی و... که جملگی بر نوعی شهود و قدرت کلام و باریک‌بینی استوار بودند)؛ نقد استتیکی بوده است.

 


تعداد بازدید :  309